حوا به مثابه باطن آدم است یعنی صورت معنای اوست. این واقعه در راز خلقت آدم در قرآن کریم مذکور است. و آدم به مثابه کمال و معنای غیبی حوا است. این دو به مثابه صورت و سیرت وجود انسان هستند. حوا بدون آدم یک صورت محض است بی هیچ معنا و کمال و صفتی . آدم بدون حوا نیز یک معنای محض است که در جستجوی ظرف وجود خویشتن است تا در آن قرار گیرد .
حوا ظرف قرار آدم است و آدم هم معنای فرّار حواست. این همان داستان نیاز و عشق آدم و حوا به یکدیگر است. مرد معنای وجود است و زن هم مادۀ آن. معنا بر ماده وارد می شود و این وجود کامل می گردد. و اما راز این ورود و حلول معنا در ماده همان ماجرا عشق آدم به حواست ، عشق کمال به جمال . هر چه که این کمال بیشتر باشدقدرت نفوذ بیشتری را در جمال دارد و عشق عمیقتری رخ می دهد.
این عشق همانا عشق به جمال است.
پس جمال همان مدخل ورود معنا و کمال مرد است در زن. همانطور که در وصال جنسی نیز چنین واقعه ای رخ میدهد. ولی اگر این ورود جنسی مرد بر زن بواسطه عشق بر جمال ( صورت )نباشدو مرد نتوانسته باشد بر جمال زن وارد شود این رابطه نامشروع و یا زنا محسوب می شود و یا بهرحال رابطه ای ناقص و رنجور با اکراه و ریا خواهد بود و وصالی رخ نخواهد نمود. واما زن نیز بایستی امکان این ورود و وصال را برای همسرش فراهم آورد و این همان مسئله «تمکین»است که در قلمرو معنویّت همان پذیرش ولایت مرد می باشد و دربهای ورود وجود خویش را بر غیر از همسرش بستن. زیرا بر یک زن بیش از یک مرد وارد نمی تواند شد. در اینجا سخن بر سر حفظ حجاب و عفّت زن است که هیچ مرد دیگری را بر جمال خود راه ندهد. مصداق این سخن حافظ است که :
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
زنی که زیبائیهای وجودش را بر غیر از همسرش ممنوع می سازد و دربهای ورود وجودش (فروج ) را بر نامحرمان مسدود می سازد و جز از امر و معنا و کمال و صفات همسرش پیروی نمی کند می تواند وصالی سالم و خلاّق را ممکن سازد (تمکین ) و در غیر این صورت این رابطه در عذاب است و دچار انواع و درجات طلاق می گردد در حین زناشوئی . که این وضعیت اگر هم به طلاق منجر نشود به انواع فسق و مفاسد اخلاقی و جنسی میرسد.
عناصر و مناطق زیبای وجود زن همان دربهای ورود مردان بر اوست که در قرآن کریم موسوم به «فروج » (دربها ) است که زنان بایستی این دربها را بر نامحرمان مسدود نمایند. این زیبائیها شامل صورت و همه اعضای بدن از جمله نگاه و کلام و رفتار و اطوار می باشد که نهایتاً به ارگان جنسی ختم می شوند. زنی که این دربها را بر نامحرمان باز می گذارد در رابطه جنسی و عاطفی و رفتاری و کلامی با شوهرش دچار درگیری و تناقض و جدال می شود و این همان جنگ بی پایان زناشوئی است که به هلاکت می انجامد .
پس آنچه که از حفظ حجاب و عفت اساسی تر است رویکرد به شوهر و تمکین جنسی می باشد. بنابر این عشوه و جلوه گریهای زن در رابطه با نامحرمان علت العلل همه سوء تفاهمات و تضادهای فکری و عاطفی و جنسی زناشویی می باشد. چنین زنی حتی در عادی ترین امور زندگی با شوهرش دچار درگیری است و به مردش امکان ورود نمیدهد و نمی تواند بدهد که غایت این جدال در رابطه جنسی خود نمایی می کند . زنی که جمال و جذابیتهای خود را در خانه بر شوهرش مسدود و منع می کند لاجرم بر نامحرمان می گشاید و لذا با شوهرش در تضاد می افتد. قدرت کمال مرد و حفظ جمال زن ، راز سلامت زناشوئی است. قدرت جمال زن از عفت و عصمت اوست و قدرت کمال مرد هم از ایمان و تقوی و معرفت و جوانمردی اوست.