مانی میگفت: خداوند از نور معرفت است…مالکیت، دزدی است…و دروغ بزرگترین گناهان است. و به این دلیل پوستش را کندند و پر از کاه نمودند و بر دروازه شهر آویختند و او را متهم به حلال سازی زنا کردند.
ولی حکمت او در ایران زمین حرام و قتل عام شد و در عوض این نور تا اقصی نقاط شرق و غرب عالم رسوخ کرد و عرفان چینی و حکمت یونانی را پدید آورد. و اما در ایران زمین مدتی بعد مزدک ظهور کرد و حکمت مانوی را تبدیل به یک مکتب اجتماعی نمود و او و پیروانش را نیز قتل عام کردند به همان تهمتها.
و کودکانشان را سر بریدند و خانه هایشان را سوزانیدند و گوئی نسلشان را برانداختند تا سلطنت ملایان دربار ساسانی استمرار یابد. ولی زن مزدک بنام «خرمه» در لباس مردان سوار بر اسبی به غرب ایران رفت و در آنجا حکمت مانوی و مذهب مزدک را تحت عنوان دیگری ادامه داد که این مذهب به «خرم دینی» معروف شد.
و خرمه در واقع یک پیامبر زن ایرانی بود که نور دین زرتشت را به مقصود رساند و تا به مرزهای عراق و حجاز کشاند…
و اما از کل این واقعه پیرزالی از تبار مغان بنام روزبه باقی ماند و به محمد(ص) پیوست و تبدیل به بزرگترین راز دین محمد(ص) شد که: یک ایرانی جادوگر آمده و به یک چوپان بیسواد (محمد) این جادو را آموخته و دینی جدید برپا کرده است تا دین زرتشت و مانی و مزدک را زنده کند…!؟سلمان، محرم اسرار خانه محمد و علی بود و استاد نخستین مکتب عرفانی در جهان در مدرسه صفّه در حیاط خانه پیامبر.
و اما علی(ع) نیز همان چیزهائی میگفت که مانی میگفت. و او را نیز در حال سجده به اتهام کفر و الحاد به قتل رسانیدند….
و اما شاهزاده ساسانی، دختر آخرین پادشاه ایران یعنی شهربانو به طرزی افسانهای از خانه علی(ع) سر درآورد و حسین(ع) را به همسری خود برگزید. این زن نیز همچون خرمه در لباس مردانه سوار بر اسبی از حجاز بسوی ایران آمد تا قوم خود و خرم دینان را به یاری حسین بخواند تا واقعه مزدک تکرار نشود.
و حسین(ع) نیز به همراه یاران مخلص و خاندانش از حجاز قصد ایران کرد و طبق مذاکرات شهربانو با خرم دینان، قرار بود که سپاه آنها بسوی حجاز حرکت کند و حسین و یارانش هم بسوی ایران آیند و بهمراه این سپاه وارد ایران شده و فرمانروایی ایرانیان را بر عهده گیرد…
ولی سرنوشت چنین نخواست و این راز به گوش دربار اموی رسید که با سپاهی عظیم کاروان حسین(ع) را در کربلا محاصره و زمینگیر نمودند تا نسل حسین و حسینیان را برای همیشه براندازند. و لذا حسین و یاران و خاندانش را هم به شیوه ای که مزدک و مزدکیان را قتل عام کردند، به خاک و خون کشیدند و حتی به کودک شیرخواره هم رحم نکردند. و عجب که هیچکس در این واقعه نگریست و گلایه نکرد ولی ملایان اموی در همه جا خلاف این واقعیت را تبلیغ نمودند و گریه بر حسین را ثواب اعظم نامیدند.
بهرحال حسین پشت مرزهای ایران قطعه قطعه شد و باز یک زن بود (زینب) که مکتب برادرش را در همان قتلگاه تدوین و جاودانه ساخت. و اما شهربانو در خاک ایران در فرار از جاسوسان اموی بطرزی عجیب غیب شد. هیکل حسین هرگز وارد ایران نشد ولی روحش و حکمتش در طی چهارده قرن از آسمان بر مردم ایران چون اشک خون بارید و مردم ایران را حسینی کرد… . این قرائت از تاریخ کربلا به قلم مورخ اروپائی کورت فریشلر است که به واقعیت نهضت حسینی بسیار نزدیکتر است تا آنچه که نوحه خوانان ما روایت می کنند.
از کتاب دائرةالمعارف عرفانی جلد 5
مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی