130- مگر در آخرالزمان چه شده است كه وقايع آن تا اعماق ذات انسان رسوخ مي كند و انسانهاي بي بنياد و بي خود را منهدم مي سازد. همه علائم آخرالزمان و ظهور و قيامت كمابيش از ماهيتي واحدند در درجات ظهور. و به معناي ظهور حقيقت و ظهور پروردگارند. به همين دليل نافذتر و راسخ تر و قلبي ترند و زير و رو كننده اند.
و اين ظهور حق دو تجلي متفاوت دارد: ناري و نوري! عرفاني و شيطاني! دوزخي و بهشتي! و اين ظهور دو صورت از عالم غيبت در عالم عين است كه در جلوه بشري همانا امامان و دجالان مي باشند: انساني هاي نوري و ناري!
131- همانطور كه فقط محمد مصطفي ص با آن ميزان از ايمان و اخلاص و عشق و يقين توانست به ديدار حق معراج نمايد امروزه كل بشريت با جمال حق در دو تجلي ناري و نوري روبروست و بايستي از چنين مقامي از ايمان و عرفان محمدي برخوردار باشد تا در قبال اين ظهور جهاني حق، هلاك نشود و در عذاب النار نسوزد.
132- صنعت و تكنولوژي و مدرنيزم كه عرصه ظهور دوزخ و نار حق است و عرفان و عليين هم كه عرصه ظهور بهشت و نور حق مي باشند. آخرالزمان عرصه ظهور خودآئي عالم وجود است: خودآئي دوزخي و بهشتي، ناري و نوري، عرفاني و ظلماني! اينست كه انسان مدرن كوس اناالحق مي زند و احساس خدائي دارد.
133- از رابطه بين جوامع بشري و جهان هستي (طبيعت) در طول تاريخ تا به امروز دو امر حاصل آمده است: تكنولوژي و امام! به زباني ديگر ربات و انسان كامل! بزرگترين چالش انسان مدرن نبرد برعليه سرنوشت و جبرهاست و لذا آزادي در محور همه ارزشهاي مدرن قرار دارد. كه در محور همه جبرهاي حاكم بر سرنوشت بشري جبر جنسيت قرار گرفته است كه همه عليه آن به نبرد برخاسته اند يعني زنان به سوي رهائي از جبر زنانگي و مردان هم به نبرد با جبر مردانگي برخاسته اند.و لذا زنان به سوي مردواري و مردان به سوي زن واري ميروند.
134- نبرد برعليه هستي موجود كه بصورت آزاديخواهي خودنمائي مي كند اساس چالش هاي بشر مدرن است. و معرفت درباره حق اين واقعه به مثابه معرفت درباره انسان آخرالزماني است: خود- براندازي!
135- همه جبرهاي حاكم بر سرنوشت بشري به جبر خانواده منتهي مي شود. يعني اگر كسي در شرايط جغرافيائي و زباني و اقتصادي و مذهبي معيني زندگي مي كند دليلش اينست كه متعلق به فلان خانواده و والدين است. و اما اينكه از چه جنسي باشد يعني بيشترين شباهت را به پدر يا مادر داشته باشد غايت جبر سرنوشت است. پس جبر جنسي ترمينال همه جبرهاست و لذا نبرد جنسي هم كاملترين نبردهاست و آزادي جنسي هم شديدترين آزاديخواهي بشر است.
136- هر چند كه تفاوتهاي جسماني و بيولوژيكي بين زن و مرد نسبت به اشتراكاتش بسيار اندك است ولي تفاوت رواني بين زن و مرد بسيار بيشتر از تشابه رواني بين آنهاست تا آنجا كه مي توان زن و مرد را به لحاظ روانشناسي دو موجود متضاد دانست و به راستي جنس مخالف خواند. از اين منظر جبر جنسيتي هم اشد جبرهاست و بلكه مهد همه جبرهاي ديگر است و سائر جبرها به مثابه زيرمجموعه جبر جنسي هستند. و لذا زن و مرد هر يك به مثابه دو سرنوشت كاملاً متفاوت و متضاد مي باشند.
137- عصر مدرن امكان رهائي از جبر سرنوشت و غايت همه جبرها يعني جبر جنسيتي را به بشر مدرن داده است و لذا تبديل جنسي در رأس مسائل آزاديخواهي بشر مدرن قرار گرفته است و انسان مدرن گام به گام در مسير اين جبرشكني و آزاديخواهي بر حسب امكانات اقتصادي و فرهنگي و علمي و فني به سمت خودبراندازي جنسي ميرود.
138- از مردواري زنان و زن واري مردان در رفتار و پوشش و آرايش و ميل جنسي و همجنس گرايي تا مصرف داروهاي ضد هورموني و بالاخره جراحي جنسي و تبديل جنسي كل سير خودبراندازي بشر مدرن است كه ذات آزاديخواهي اوست. آيا به راستي اين چه واقعه اي است؟
منبع: کتاب از خود تا خودآ، اثر استاد علی اکبر خانجانی