عنوان کتاب : حضور و فناناپذیری
ترجمه اثری از گابریل مارسل
Presence & immortality
مترجم : استاد علی اکبر خانجانی
تاریخ تألیف : ۱۳۷۷
تعداد صفحه: ۱۲

گابریل مارسل

عنوان کتاب : حضور و فناناپذیری

ترجمه اثری از گابریل مارسل

Presence & immortality

مترجم : استاد  علی اکبر خانجانی

تاریخ تألیف :1377

تعداد صفحه:12

بنام خداوند مِهر و خِرد

برای دانلود کتاب حضور و فناناپذیری کلیک کنید.

برای دانلود کتاب صوتی حضور و فناناپذیری کلیک کنید.

مقدمۀ مترجم :

گابريل مارسل Gabriel Marcel) ) ، متولد به سال 1889 ميلادي در فرانسه و متوفي به سال 1973.

مارسل را نخستين فيلسوف صاحب مكتب اگزيستانسياليزم در فرانسه مي دانند و نيز نخستين متفكري كه مكتب پديده شناسيِ ادموند هوسرل آلماني را وارد وادي حياتِ انديشه و احساس ادبي و فلسفي فرانسه نمود .

در عين حال وي را بزرگترين فيلسوف مدرنِ اين قرن در اروپا مي دانند كه با ديدگاههاي مدرن فلسفي و متدولوژيكي به طرح و احياي مجدد بنيادهاي از ياد رفته مذهبي پرداخت و مقولاتي همچون صدق ، ايمان ، وحي ، رستگاري و حيات جاويد را روح و معنائي نو بخشيد و به اهميت حياتي اين مقولات در تمدن مدرن ، اشاراتي بديع نمود .

مارسل را مي توان بهمراه ياسپرس و پل تيليخ و برگسون ، يكي از بانيان نهضت احياي انديشه و احساس ديني در غرب معاصر دانست كه مكتب روشنفكري دينيِ خاصي پديد آورد كه بر اساس حديث نفس و معرفت نفس و مكاشفات دروني مي باشد و شباهت شديدي به سير و سلوك عرفاني در اسلام دارد . و از اين رو مي توان مكتب وي را اساساً عرفاني دانست تا فلسفي . و يا گذري از فلسفه به عرفان تلقي نمود . در عين حال مي توان وي را از رهبران درجه اول نهضت ضد روشنفكري در جهان مدرن قلمداد نمود كه از ظلمت ماترياليزم و نيهيليزم حاكم بر اين قرن ، راهي بسوي معنويتي كاملاً جديد گشود كه هم خردمندانه است و هم عرفاني و روحاني و هم بيان و منطقي جهانشمول دارد و بشدت نفوذ كننده و صميمي است .

مارسل در خانواده اي متوسط ولي اهل هنر و فرهنگ بدنيا آمد . پدرش مدتها به عنوان سفير فرانسه در كشورهاي مختلفي انجام وظيفه نمود . مادرش را در چهار سالگي از دست داد و به مادربزرگش سپرده شد. اين احساس بي مادري تا اواخر عمرش با او بود و در آثارش نقش خلاقی ايفا نمود .

وي از نوجواني با فلسفه ، مذهب ، موسيقي و نمايش نامه نويسي و نقد هنري آشنا شد و تمام عمرش را در اين عرصه وسيع فرهنگ مشغول پژوهش و تأليف و تدريس بود . وي در همه اين عرصه ها به استادي منحصر بفرد و صاحب نظر تبديل شد : فيلسوفي صاحب مكتب ، كاتوليكي صاحب رسالت ، موسيقي داني خلاق كه اشعار شاعران بزرگ را تفسير موسيقيائي می نمود و منتقدي زبر دست و نكته پرداز كه تقريباً در همه مسائل هنري آثاري جهاني خلق نمود و نظر بزرگان هنر را بخود معطوف داشت ، هر چند كه در هيچ يك از اين رشته ها ، به لحاظ دانشگاهي از تحصيلاتي كافي و مدركي سطح بالا ، برخوردار نبود و هرگز دكتراي فلسفه اش را نگرفت . ولي با اين حال همواره از طريق دانشگاههاي طراز اول سراسر جهان دعوت نامه هائي براي تدريس و ايراد سخنراني دريافت مي كرد .

طرز بيان و ديدگاههاي وي به گونه اي است كه همه جناحهاي روشنفكري و گروههاي بشري از ديدگاههاي متفاوت و متضاد را بر سر يك سفره جمع مي آورد و براي قرن بيستم اروپا در حكم يك پدر روشنفكري ، با قدرت تفكر و ظرفيت تأمل خارق العاده اي مي باشد كه خرد و روحانيت را بر سر آشتی آورد .

از ويژگيهاي ديگر مارسل به عنوان يك فيلسوف آن است كه وي بر خلاف اكثر فلاسفه قديم و جديد غرب ، فلسفه را وارد حيات و احساسات و مسائل روزمره زندگي بشر معاصر نمود و متافيزيك را از آسمان به زمين منتقل كرد آنهم نه در قالبهاي پيچيده و فني و آكادميك بلكه در احساساتي كه هر بشر آنرا درك مي كند و تصديق مي نمايد .

نگارش فلسفي وي اكثراً بصورت يادداشت هاي روزانه است كه بصورت مجموعه آثاري مسلسل و روزنامه وار تحت عنوان «ژورنال فلسفی» منتشر شده است و در عميق ترين مسائل متافيزيكي ، از زندگي پيش پا افتاده و روزمره سخن مي گويد و روزمره گي را در ابعاد و اعماق روح و انديشه بشري مي كاود .

اين مقاله اي هم كه پيش روي داريد به مثابه يكي از يادداشت هاي روزمره وي در سال 1951 مي باشد . بدين لحاظ وي يك سنت كاملاً جديدي را در فلسفه و تفكرات فلسفي و نگارش و حيات فلسفي ، بدعت نهاده است . به زبان ديگر مي توان گفت كه وي فيلسوفي بود كه با فلسفيدن مي زيست و فلسفي مي زيست ، بر خلاف اكثر فلاسفه اي كه بين انديشه و حيات روزمره شان تفاوت از زمين تا آسمان است  و فلسفه شان در واقع نوعي امرار معيشت توأم با تفنّن است .

از ظاهر آثار و انديشه هاي وي بر مي آيد كه قاعدتاً مي بايستي فردي منزوي باشد حال آنكه درست عكس اين امر بوده است . عضويت و فعاليت مادام العمر و افتخاري وي در صليب سرخ فرانسه حتي در اوج دو جنگ جهاني ، نمايانگر سيماي ويژه اي از يك فلسفه مخصوص و فيلسوفي جديد است .

آنگونه كه از آثار وي بر مي آيد ، وي در امر معرفت نفس و تأملات روحي و متافيزيكي تجربيات خاص داشته كه بندرت فلاسفه مدرن بدان حتي توجهي مبذول مي دارند . او شايد در انديشه مدرن غرب ، تنها متفكر بزرگي باشد كه تا اين حد بطور جدي درباره مسئله وحي پيامبران تأمل نموده باشد و توانسته باشد كه وحي را از طريق خرد فلسفي ، در دسترس حس و انديشه بشر قرار دهد و آنرا براي همه انسانها قابل دريافت تلقي كند .

بدين لحاظ مي توان وي را در خط فكري عرفان اسلامي دانست تا عرفاني مسيحي .

وي معتقد است كه انسان مي تواند و بايد در همين حيات خاكي موفق به درك وجودي امور غيبي و از جمله خداوند ، گردد و مقام و قدرت وجودي پيامبران را در وجود خودش كشف نموده و در آن قرار گيرد . و اين راه را «عشق ايثاري» مي نامد و با تعريفي كه از آن ارائه ميدهد دقيقاً ماهيت ارتباط مراد و مريد در عرفان اسلامي ، تداعي مي شود .

از آنجائي كه از آثارش بر نمي آيد كه وي آشنائي كتابي از اسلام و عرفان اسلامي داشته باشد پس معلوم مي شود كه اين مكاشفه دروني و تجربه شخصي خود وي در حيات روحاني اش بوده است همانطور كه جزئيات اين امر را بر اساس منطق و احساس و تجربيات خودش بيان مي كند و لذا مسئله اي تقليدي و اكتسابي و آكادميك تلقي نمي شود و بلكه مكاشفه اي عرفاني به معناي دقيق كلمه اش مي باشد .

مخصوصاً تعريفي كه وي از «حضور» ارائه مي دهد تعريفي خاص الخاص در مكتب مراد و مريدي در اسلام و خاصه تشيع است و در ادبيات و فلسفه غرب نشاني قابل توجه ندارد مگر در فلسفه يونان باستان مثل رابطه افلاطون و سقراط .

هر چند كه وي تحت تأثير مكتب پديده شناسي هُوسِرل قرار داشت ولي در مسير پژوهش و مكاشفات خود ، راهي بكلي جديد را پديد آورد كه منحصر بفرد خود اوست كه براساس عشق ايثاري ، معرفت نفس ، اخلاق مذهبي و مشاركت در حيات روزمره مردم قرار دارد . لذا عرفان وي پديده اي منزوي و تخيلي و تخدير زا نمي باشد و از بطن زندگي روزمره راهي بسوي تعالي (ترانسدانس) مي جويد .

هر چند كه شايد هيچ كس چون او در قرن بيستم درباره يأس بشری تعمق و تألیف ننموده باشد ولی هیچکس همچون او از اعماق این یأس و افسرده گي ، موفق به نشان دادن نور اميد نبوده است . لذا فلسفه و عرفان وي امري مجرد و انتزاعي و نيهيليستي و خود – فريبانه نيست و بطرز حيرت آور و بسيار دقيق و لطيفي امور مادي و متافيزيكي را بهم پيوند زده است و روشنفكر را در وادي گريز از اخلاق فطري ديني ، بشدت سرزنش مي كند و فلاسفه مدرن را نيز از بابت توجيه اين گريز ملامت فراوان نموده است و آنها را فلاسفه اي ناميده كه جديت و مسئوليت وجودي براي انديشه هاي خود قائل نمي باشند .

وي يك بار ديگر مسائلي را به عرصه تفكر جدي فلسفي وارد نمود كه قرنها بود بكلي از ياد رفته و بلكه اموري بيهوده پنداشته مي شد : وفا ، صفا ، اميد ، يأس ، گناه ، شهادت ، راستي ، حقيقت و امثالهم . و بخوبي نشان داد كه نيهيليزم كاذبي كه بر جهان مدرن سايه افكنده است حاصل اين نسيان مي باشد . بدين لحاظ آثار وي پيامبر گونه و «ذكر» وار است و احساس مسئوليت وي نيز نسبت به كل جهان به همين گونه است .

مارسل به عنوان يك فيلسوفي كه در نهضت اگزيستانسياليزم مشاركت نمود ، آخرين تعريفي كه از «وجود»ارائه داد بكلي متفاوت از سائر اگزيستانسیاليست هاي مشهور غرب است و اين تفاوت چنان است كه وي را در قياس با ديگران از پذيرش لقب «اگزيستانسياليست» كاملاً معاف مي كند زيرا وي وجود را مترادف و بلكه محصولِ «رابطه»مي دانست :

رابطه اي بر اساس عشق ايثاري – تقوائي كه خاص مذهب بعنوان حقيقت مكتب انبياي الهي و گوهره عرفان اسلامي در وادي پير و مريدي ، مي باشد . و مارسل اين راه را تنها وادي نجات و رستگاري و تعالي و بصيرت و مكاشفه روحاني مي داند .

مارسل در فرانسه ، هايدگر و ياسپرس در آلمان و ويتگنشتاين در بريتانيا ، كساني هستند كه در قرن بيستم به بينش و معرفتي در غرب رسيده اند كه جز«عرفان اسلامي» ، نام ديگري نمي تواند يافت . و لذا براي ما مسلمانان و خاصه شيعيان ، شناخت اين انسانها در حكم يك وظيفه دينی و معرفتي است و گمنامي اين انسانها در كشور ما جاي بس تأسف و تعجب است در حاليكه پيروان درجه چندم آنها در غرب ، در ايران شناخته شده و معروفند و چون تفاسيري دست چندم مي باشند موجب سوء تفاهم و تحريف فراوان هم شده است .

اين بدان معناست كه هر بشري در هر كجاي جهان و تحت هر عنوان و مليت و مذهبي ، اگر جداً طالب حقيقت و معرفت باشد ، آنرا از وادي معرفت نفس خواهد يافت و رستگار خواهد شد هر چند كه نام و عنوان عربي آن حقيقت را نداند ، كه حقيقت همواره بي نام است و در عين حال بي نهايت نام دارد .

مقاله اي كه پيش روي داريد هر چند كه بسيار مختصر است ولي به گفته خود مارسل و بسياري از صاحبنظران ، در حكم مدخلي بسيار روان و روشن بر كل انديشه و نظرگاهها و مكتب مارسل است .

معروفترين آثار مارسل عبارتند از :

«افسانه وجود» ، «انسان رهگذر» ، «ژورنال فلسفی» ، «بودن و داشتن» ،«صدق خلاق» «مرد خدا» ، «افولِ خرد» و دهها مقاله ادبي ، هنري و فلسفي و اجتماعي ديگر.

و كلام آخر اينكه از خواننده عزيز خواهش مي كنم كه با صبر و تأمل و تعمق كامل به مطالعه اين رساله بپردازد و تا هر پاراگرافي بطور روشن مفهوم نشده ، به خواندن ادامه ندهد . در غير اينصورت اين رساله را مي توان در مدت نيم ساعت خواند و هيچ چيزي هم درك نكرد .

مسائل مورد بحث در اين رساله شديداً محسوس و خودي و دروني و رواني است و لذا بايستي بطور محسوس انديشه شود در غير اينصورت حتي نمي توان فهميد كه نويسنده اصلاً از چه مقوله اي سخن مي گويد و چه چيزي را مي خواهد ثابت كند.

اصولاً حقايق مربوط به «معرفت نفس» اينگونه اند و طبيعتاً كسي كه از اين وادي احساس و انديشه بيگانه است از فهم اين نوع آثار هم بكلي محروم است و اگر هم برداشت هائي نمايد بكلي بي ربط و مسخ شده است . با همه اينحال در برخي موارد توضيحاتي در داخل متن داده ام كه در پرانتز آمده و با عنوان «مترجم» مشخص شده است .

نكته اي ديگر در اين رساله آن است كه

مارسل عادت دارد كه همه مسائل عام حقيقت بشري را با ضمير اول شخص مفرد (يعني خودش) بيان دارد زيرا اين ها جملگي يافته هاي وي در وادي خود – شناسي مي باشد لذا در اكثر موارد وقتي كه از «من» سخن مي گويد «منِ» انساني است .

و در عين حال مارسل در نگارش خود از جملات پي در پي و طويلي استفاده مي كند كه گاه يك پاراگراف در حكم يك جمله است و با يك فاعل و فعل . مترجم سعي كرده است تا حد امكان اين مسئله را در ترجمه جبران نمايد .

و نهايتاً اينكه كل اين مقاله در حكم يك لقمه واحد است و بايستي در آرامش كامل ولي به يك ضرب خورده شود . از بابت اين توضيحات اخير از خوانندگان عزيز پوزش مي طلبم.

علي اكبر خانجاني

آبانماه 1377

دانلود

[pdfjs-viewer url=”https://www.khanjany.org/wp-content/uploads/2022/11/pdf/kotob/hozoor fananapaziri.pdf” attachment_id=”991″ viewer_width=100% viewer_height=800px fullscreen=true download=true print=true]

5/5 - (2 امتیاز)