329- شدت و عمق تنهایی هر کسی گوهر عشقورزی و محبت در جان اوست. فقط انسان بهغایت تنهاست که در عطش یک یار همدم و همدل و همراه است. او ذاتاً عاشق است چه معشوقی در میان باشد یا نباشد.
330- و اما تنهایی دو نوع است: تنهایی بیرونی و اجتماعی و تنهایی درونی و روحی! آنکه در بیرون یعنی خانواده و جامعه هیچ همفکر و همدلی ندارد که با او رفاقت و دوستی نماید، و لذا در جمع از هر زمانی بیشتر احساس تنهایی و بیکسی میکند. و اما آنکه در درونش تنهاست یعنی د درون خود هم کسی را ندارد که با او گفتگو و درد دل کند یعنی از روح خویش بیگانه است و لذا چون با خودش تنها میشود احساس نابودی میکند و گویی با نابودی روبروست. پس از خود گریزان است و تلاش میکند خود را در دیگران گم و فراموش کند. این نوع تنهایی درونی منجر به انواع رفیق بازیها میشود که معمولاً با فسق و فجور و مستی و تخدیر همراه است.
331- و اما تنهایی نوع سومی وجود دارد که بسیار کمیاب است و آن ظاهرش تنهایی و بیکسی است و باطنش اتحاد با خویشتن است. چنین کسی در باطنش کسی را یافته است که با وی سخن میکند. این فردِ مقیم در جان و دل را عرفای ما نفس ناطقه نامند. برخی هم خدای اهل ایمان خوانند که مقیم دل و از رگ گردن نزدیکتر است. میتوان او را ندای وجدان هم دانست و یا روح خویشتن! این تنهایی اهل معرفت و ایمان است. این نوع انسان هرگز تنها نیست و تنها انسانی است که از تنهایی رهیده است و دیگر تن نیست بلکه روح است. این انسان روحانی و با خداست که خدایش را در خود یافته است که تنهاترین موجود جهان هستی است. فقط در همنشینی با این تنهای مطلق است که تنهایی انسان برطرف میشود و انسان از غربت جهان میرهد. و این انسان دائماً عاشق است که عاشق بر عالم و آدم است. این انسان موحد و یگانه با خویش است.
332- و اما مهلکترین و خطرناکترین نوع تنهایی برای اکثر مردان در زندگی زناشویی رخ میدهد یعنی در ازدواج عاشقانه و عشقی یکطرفه که معشوق (زن) فقط یک مصرفکننده فرصتطلب و کافردل است. این تنهایی اگر علاج نشود یا به طلاق نرسد به خیانت یا جرم و جنایت منجر میشود.