عرفان درمانی

عرفان درمانی

فهرست مطالب

 

عرفان درمانی و درمان عرفانی

دین درمانی

عرفان درمانی بمعنای درمان کردن امراض بواسطه فوت وفن های عرفانی و دینی نیست که این خود جز استمرار خرافات نیست و جز جیب و جان و عقل مردم را غارت نمی کند.

 

عرفان درمانی در معنای « درمان عرفانی» واضح تر است یعنی درمان نظام معرفتی و فکری و قضاوتی و ادراک فرد بیمار . و این بمعنای ارتقای فرهنگ و روان بیمار است منتهی بواسطه شناساندن ماهیت درونی و عملکرد فرد بخودش یعنی روبرو نمودن فرد با باطن احساسات و  انکار  و باورهای خودش. یعنی عرفانی کردن ذهن بیمار و او را اهل خودشناسی نمودن.

 

ما با ارائه حدود دو هزار مقاله عرفانی و حدود هفتاد جلد کتاب و رساله های عرفانی بزبان ساده و عامیانه ، اصول و ارکان کلی و مشترک نفس مردم را بر اساس باورها و فرهنگ خودشان در مقابل رویشان  قرار داده ایم و بنابراین تنها شعار درمانی ما اینست :

تصدیق کنید تا شفا یابید!

 همین و بس! فردی که براستی حقایق نفس خود را از طریق مطالعه آثار ما تصدیق کند نخستین  موج درمان را در خود آغاز کرده است  و بسیاری از همین طریق به درمان قطعی رسیده اند و انگشت شماری در موارد پییچده تر بطور  خصوصی با ما  تماس گرفته و راهنمائی می شوند. بنابراین اساس اخلاقی  عرفان درمانی ، صدق است. و لذا این درمان توأماً موجب احیای اخلاق و  دین نیز می شود و دین درمانی نیز محسوب می گردد.[1]

 

عرفان درمانی یعنی چه ؟

در نخستین برخورد با عنوان « عرفان درمانی» چنین تداعی می شود که این هم نوعی درمانگری است همچون انرژی درمانی و رقص درمانی و قارچ درمانی و غیره . 

 

ما به جای « عرفان  عملی» از «عرفان درمانی» بهره گرفتیم تا عرفان را از قلمرو تعارفات هنری و ادبی و پامنقلی به عرصه زندگی واقعی وارد کنیم و از آنجا که همه مسائل و مشکلات بشر مدرن منجر به بن بست شده و نوعی درد و مرض لاعلاج گردیده این اصطلاح را ابداع نمودیم .

 

علاج همه امراض

منظور از عرفان درمانی فقط علاج امراض جسمی- روانی بشر نیست بلکه علاج همه امراض اقتصادی و سیاسی و ایدئولوژیک و فرهنگی و اخلاقی  و علمی و فنی و عاطفی و خانوادگی و بلکه بین المللی و  استراتژیک است .

 

حل و فصل و رفع و درمان همه دردهای بی درمان بشر مدرن می باشد به واسطه خودشناسی . و این خودشناسی اما نوعی کاملاً ویژه و برخاسته از قلب مکتب علوی  و تشیع یعنی امامت و ارادت عرفانی است . و ما این اصل را تبدیل به یک نیازی جهانی و فوق عقیدتی ساخته ایم . لذا عرفان درمانی از نظر ما چیزی جز بیان عملی و کاربردی اصل و اساس شیعه یعنی امامت نمی باشد .

 

 و اینست که بخش عظیمی از آثار ما مربوط به امام شناسی است و نشان دادن این حق که بشر امروز جز از طریق درک امام خود هیچ راه  نجاتی ندارد . و عرفان درمانی حاصل رابطه با امام و پیر طریقت است . منتهی ما معنای امام و پیر  و مراد و مرشد را از موزه  تاریخ ادبیات خارج نموده و بیان امروزین نموده ایم و نیز جستجوی  جدّی برای امام غایب آغاز می شود و  این زمینه ظهور است .

که علاج همه دردهای تاریخی و امروزین بشر را به همراه دارد .[2]

 

در باب عرفان درمانی

مصاحبه با دکتر علی  اکبرخانجانی

س : قبل از هر چیزی سئوالی را طرح می کنم که شاید سئوال همه مخاطبان شما باشد و آن اینکه چرا هر امری را به رابطه زن و مرد نسبت می دهید ؟

ج : زیرا کل بقای بشر بر روی زمین و تاریخ تمدن بلا واسطه از این رابطه برخاسته است واز این رابطه تغذیه می شود و با نابودی این رابطه هم تمام می شود . پس رجوع دادن هر امری به این رابطه به معنای رجوع دادن هر امری به بود و نبود است همانطور که اساس فلسفه ما هم بر بودِ و نبود قرار دارد . به علاوه همه می دانند و می بینند که راست می گوئیم فقط در حیرتند که چرا تا قبل از این خودشان متوّجه نشده اند .

 

س : براستی چرا خودشان متوجه نشده اند ؟

ج : به سه دلیل : یکی عدم شهامت و دیگری عدم یقین و سوّمی هم کبر و غرور . آدمی نسبت به خودش کور است وگرنه خدا را که از رگ گردن به انسان نزدیکتراست درمی یافت . آدمی عمدتاً در جستجوی نخود سیاه آن هم در آسمان است . این همان راز کفر بشر است که انتها ندارد .

 

س : اگر کسی بخواهد براستی برای رفع مشکلات و بیماریش از شما یاری جوید باید چه کند ؟

ج : نخست باید یک سیر کامل در مقالات این نشریه بنماید و روح کلی آنرا درک نماید و سپس بایستی به بخش تخصصی و طبقه بندی شده رجوع نموده و در مقالات آن بخش که مربوط به مسئله اوست دقّت و تأمّل بیشتری نماید . تا همین جا اساس درمان پدید آمده است و اگر فرد صادق باشد راه نجات را پیش روی خود می یابد ..

شفای عرفانی

س : برای شفای عرفانی چه شرایط باطنی لازم است و آیا این شرایط بایستی پیشاپیش موجود باشد و یا شما پدید می آورید ؟

ج : عرفان درمانی در یک کلام یعنی ایمان درمانی ، دل درمانی ، خدا درمانی و در بیان دیگر یعنی عقل درمانی و دین درمانی . رجوع کنندگان به طور کلی چند دسته اند : ضد دین ها ، بی  دین ها ، دین داران مردد و مؤمنان . حتّی مؤمنان هم برای حصول ایمان خود نیازمند یک آئینه اند همان طور که مؤمن آئینه مؤمن است و بدینگونه به سهولت شفا حاصل می شود . سخت ترین جنبه از کار ما با دین داران مردد و مذبذب و ریائی و منافق است که از فرط خود فریبی احساس قداست هم دارند . کار ما با بی دین ها بسیار آسانتر است زیرا هیچ ادعائی ندارند . و امّا ضد دین ها نیز چه بسا به طرزی معجزه آسا شفا می یابند تا ایمان آورند اگرآورند که به راه هدایت می آیند و در غیر این صورت بیماری و یا مشکل دوباره به آنان باز می گردد و چه بسا سخت تر.

 

س : آیا عرفان درمانی خود یک هدف است و یا یک وسیله ؟

ج : از نظر بنده هم وسیله و هم هدف . هدف است از جنبۀ معرفتی آن زیرا ارزشی برتر از معرفت نیست . ولی از جنبۀ درمانی وسیله است در خدمت احیای ایمان و عقل و معرفت و هدایت . آدمی بالاخره می رود .

درمان بواسطه عقل و معرفت

س : برخی معتقدند که عصر معجزگری به سر آمده است و این ادعاها تماماً گزافه و فریب و تلقین است و مثل هیپنوتیزم درمانی امری موقت می باشد . ولی برخی دیگر عرفان درمانی را پدیده ای مثل سائر درمانی ها و از جنس جادوگری می دانند . نظر شما چیست ؟

ج : عصر اصالت معجزه به نیّت ایمان آوردن مردم به طور کلی و تاریخی به سر آمده است و به علاوه همانطور که قرآن مکرراً می فرماید هیچ فردی و گروهی به واسطه معجزات ایمان نیاورده و بلکه کافرتر شده است . الا برای افرادی که براستی هنوز هم در آخرالزمان در دورۀ جاهلیت به سر می بردند و گویا از کل تاریخ دین عقب مانده اند و چنین کسانی هنوز هم وجود دارند و با ناباوری من با برخی از آنان روبرو شده ام که براستی هنوز دارای خلقت انسانی و صاحب روح نبوده اند و فقط جانورانی مدرن بوده اند .

 

 ولی بشر آخرالزمان بیش از هر زمانی محتاج معجزه است زیرا از انسان هر دورانی رنجورتر است و به همین دلیل ظهور ناجی آخرالزمان عرصه پیدایش بیشترین و محال ترین معجزات خواهد بود . ولی معجزه در این دوران فقط ارزش معرفتی دارد و هر حادثه ای به مثابه دربی به جهان علوم حقیقی و ماوراء طبیعی می باشد . به همین دلیل ما نام این مکتب را عرفان درمانی نهاده ایم یعنی درمان بواسطه عقل و معرفت نه دوا و فوت و فن . این نوع معجزه براستی معجزه ای بدیع و بسیار کم سابقه و کم نظیر بوده است و جز در نزد عارفان بزرگ سابقه ای ندارد و ما قصد مردمی کردن آنرا داریم به یاری حق .

 

تجربۀ عرفان درمانی من

عرفان درمانی هم به لحاظ اسم و هم رسم و آداب و اصول و روش یک تجربه و مکاشفه کاملاً خصوصی و منحصر به فرد من بوده است و اینست که بسیاری از من دربارۀ منبع و مراجع علمی این مکتب سئوال می کنند و این بزرگترین مسئله اکثر آدمها در رابطه با  کار درمانی من است بخصوص که این درمان را بی هیچ مزد و منّتی انجام می دهم که بتدریج بسوی سوء ظن ها می رود و اینکه اصولاً چرا کسی بایستی به رایگان مردم را شفا دهد ؟!

عرفان درمانی
با درک و تصدیق کلام حق می توان به حق رسید

 

شفای رایگان

آنچه که مرا به کشف این مکتب نائل ساخت عشق من به خدمت مردم و علاج دردها و بدبختی های آنها بود . این عشق مرا تا سرحد همدردی و جانشینی مردم رسانید تا بتوانم به جای مردم درد بکشم .

 

این درد کشیدن زمینۀ روحانی عرفان درمانی برای من است و کسی که نتواند به چنین مقامی از همدردی برسد نمی تواند این علم را به کارگیرد و این مکتب به او جوابی نمی دهد . لذا بسیاری با تقلید از آداب و سخنان من تلاش نمودند تا این مکتب را تبدیل به دکان نمایند ولی موفق نشدند و نهایتاً آنرا منکر شدند و تهمت ها نثار بنده نمودند .

 

در نخستین مراحل این تجربه تلاش نمودم تا به طور رسمی و تحت الشعاع حمایتهای دولتی این علم را در سطح کشوری به کار گیرم ولی به سرعت این اقدام مواجه با دهها سوء ظن و توقعات نامعقول از طرف مسئولین شد و مرا به انزوا کشانید تا به تنهائی شهر به شهر و دربه در به یاری مردم بشتابم و دردهای بی درمان جسمی و روانی و خانوادگی و هویتی و اخلاقی مردم را علاج کنم . [3]

 

 شفاعت وشقاوت

همه مردان خدا و انسانهای مخلص حامل شفاعت پروردگار در نزد خلایق بوده اند . این شفاعت به قدرت کرامت ومحبت وجودی این انسانها نصیب مردمان دردمند می گشته است و بی هیچ مزد و منّتی گرفتاریها و بن بست های ظاهری و باطنی خلق راعلاج می نموده است . ولی عجب اینکه همین نجات یافتگان وادی شفاعت مبدّل به شقی ترین دشمنان این حق پرستان شده و بطرزی حیرت آور از آنان انتقام می گرفته اند . ماجرای شفاعتهای حضرت مسیح (ع) در تاریخ مشهور است و می دانیم که قوم خود او یعنی بنی اسرائیل که بیشترین خیر و برکات را از او دیده بودند وی را محکوم به مرگ نموده و شکنجه ها کردند . و اصلاً یهودا که از حواریّون او بود محل خفای او و سائر یارانش را به دشمنان او داد و مسیح را به چند سکّه فروخت .

 

این ماجرا کمابیش درباره سائر حکیمان و اولیای خدا مصداق دارد . می دانیم که تقریباً همه امامان ما بدست کسانی شهید شدند که بیشترین محبت و شفاعت و خیر را از ائمه دیده بودند و برخی از آنان روزی از مریدان محسوب  می شدند . براستی این چه رازی است ؟

 

نویسندۀ این سطور سالها درباره این معما تعمّق نمود ولی نتوانست از آن پرده بگشاید تا اینکه خود بنوعی دگر با چنین حقیقت تلخی روبرو شد و بالاخره توانست این معما را فهم کند . وآن اینکه خداوند عالم به این بنده ، علم و قدرت معنوی ویژه ای عطا نمود تا توانستم به علاج معجزه آسائی از امراض لاعلاج مردمان بپردازم چرا که عمری درعطش خدمت به مردمان درمانده بودم و خداوند نیز امکان چنین خدمتی را بمن هدیه فرمود . ولی با کمال حیرت یکی پس از دیگری شاهد بروز فاجعه ای در این درمان شدگان گشتم .

 

 و آن اینکه این بیماران لاعلاج که بناگاه بی هیچ زحمتی درمان می شدند دچار کبر و غروری مالیخولیائی گشته و بسیاری از آنان کوس انالحق می زدند و چون دیوی به جان اطرافیان خود افتاده و نهایتاً خود را نیز تباه می ساختند و نهایتاً به عداوتی جنون آمیز با من می رسیدند و برخی حتی درصدد انتقام برآمدند .

این واکنش برای بنده دارای دو جنبه و معنا بوده است ، یکی از طرف پروردگارم و دیگری از جانب خود مردمان .

جنبه اول به آن معنا بود که دل به خلق نبندم و او را از یاد نبرم و بلاوقفه در سوی او در حرکت باشم و جز او یاری نیابم و جز از او اجری نخواهم . پس در واقع این اجر خداوند بود بمن ، در راه خدمت به خلق او.

و اما از بابت جنبۀ دوم ، مسئله این است که هر مرض و گرفتاری در هر فرد و گروهی از جانب خداست و به مصلحت آنهاست و تعادل نفس و نظم زندگانی را باعث می شود . یعنی بناگاه و بی هیچ توبه و معرفتی بار و درد و ثقلی را از کسی برداشتن موجب ازدست رفتن تعادل وجودش می شود .

 

این بدان معناست که هر انسانی بمیزان معرفت و ایمانش قادر به درک و حفظ  و هضم سلامتی و سعادت وعزت است . یعنی هر مرضی به مثابه افساری بر نفس امارّه و وحشی است و از جمله راز بقای بشر کافر می باشد .

 

 انسان کافر و بی معرفت تاب تحمل عزت و سلامت را ندارد و نهایتاً به جان خودش می افتد و خلایق از شر او در امان نخواهند بود . بدین ترتیب درمان و گشایشی که ازجانب بنده نصیب آنها می شد در واقع به مثابه ظلمی ناخودآگاه و از روی ترحمی کور بود .

 

در واقع خداوند خالق بسیار مهربانتر و دلسوزتر از من و امثال من نسبت به مردمان است و صلاح کارشان را بهترمی داند . و بدینگونه بود که کار درمانگری را به کنار نهادم و روش عرفان درمانی را ابداع کردم تا هر کسی خود علت بیماری و بدبختی خود را فهم کرده و به توبه بپردازد و اعمال خود را بر مبنای دین خدا اصلاح کند تا ظرفیت سلامت را بیابد .

 

از همین تجربه عظیم بود که به راز دیگری از ختم نبوت و ختم معجزه در دین محمد (ص) پی بردم و درک کردم که چرا تنها معجزه پیامبر اسلام (ص)همان کتاب اوست یعنی حکمت و معرفت نفس . و اینگونه بود که ایمان آوردم که

بقول علی (ع) « دوزخی جز بی معرفتی نیست » .[4]

 

ویژگیهای مکتب عرفان درمانی

عرفان ما، عرفان شعر و مثال و تفسیر قال نیست بلکه عرفان منثور و واقعیت و بیان حال است و لذا نشئه پران است و هرگز ملعبه اهل عیش و رنگ و گنج و کرامت بازی نمی شود زیرا عرفان ما محصول نشئه و بی دردی نیست. عرفان ما عملی است نه توجیهی و تفسیری.

 

عرفان ما عرفان توجیه انفعال نیست بلکه عرفان انقلابی است و لذا اهل منقل از آن گریزانند هرچند که این جماعت را هم برای شفا و نجات با آغوش باز می پذیرد. عرفان ما برای بیدارسازی وجدان است و نه تخدیر آن.

 

عرفان ما ، عرفان اشرافی و اهل فن نیست بلکه عرفان امیّ و اهل دل است و لذا جماعت اهل مدرسه و اهل عیاشی را ناخوشایند است.

 

عرفان ما  برخلاف عرفان بازار درویشی به درد توجیه و تقدیس مفاسد و حقارت نمی خورد بلکه بدبختی ها را می شکافد و نفس را کالبد شکافی می کند و موجب برون افکنی چرک و سیاهی باطن است. عرفان ما  پهلوان پرور است و نه مفلس نواز.

 

عرفان ما، عرفان ورد و فوت و خواب و خیال نیست بلکه عرفان عقل و معرفت است. عرفان ما خودشناسی بی انتهاست و نه خودفریبی. خود براندازی نه خودپرستی. عرفان ما، عرفان عشق است و لذا فسق زدائی می کند  و لذا قهار است  و نه ملوس. عرفان ما، عرفان آسمانی ساختن زمین نیست بلکه زمینی نمودن آسمان است.

 

عرفان ما، عرفان فرافکنی نیست بلکه عرفان درون افکنی جهان است.

 

عرفان ما، عرفان گوشه گیری و انزوا نیست بلکه عرفان اجتماعی، خانوادگی ، اقتصادی، سیاسی، علمی ، فنی ،پزشکی و در یک کلام عرفان رابطه است عرفان مدنی!

مکتب اصالت معرفت

عرفان ما مکتب اصالت معرفت است و لذا حتی خرافات را هم به عنوان یک واقعیت به قلمرو و ادراک وارد می کند. عرفان ما ، افسانه پرستی نیست بلکه واقعیت پرستی است . عرفان ما تاریخی نیست بلکه زندگانی است و مدرن.

 

رسالت ما نجات یا هدایت کسی به صورت فی البداعه و آنی و ابدی نیست . زیرا چنین امری اگرهم ممکن می بود در شأن انسان نمی بود و این همان فرق بین انسان و ملائک است.

 

رسالت ما نمایاندن حجت های عقلی وعینی و تجربی درباره حقیقت دین و عرفان است و بیدارساختن وجدانها. و آنگاه جز انگشت شماری مابقی به راه و روش زندگی عادی خود باز می گردند  منتهی با چشمی باز و دلی آگاه. 

 

ما در نخستین رابطه برهرکسی عقلاً و عملاً نشان می دهیم که می توان انسان بود و با شرافت و عزت و اختیار و خدایگونه زیست فقط کافیست که جداً بخواهی. کسی که با چشم باز به راه ضلالت می رود به سرعت به غایت آن رسیده و برای توبه ای قاطعانه آماده می شود که بازگردد. این بار او اهل هدایت و انتخاب صادقانه دین و معرفت است. این مدت برای هرکسی بسته به سن و شرایط اوست .

 

ما بذری می کاریم که بالاخره دیر یا زود به بار می نشیند. « آیا پنداشته اید کسی که می داند و کسی که نمی داند همسان است؟» قرآن –

هرچند که در یک مسیر حرکت کنند. آنکه می داند و می فهمد دیگر در وادی ضلالت و ظلمت نمی تواند خوش بگذراند و این جوهره رجعت اوست. بنابراین رسالت ما همان رسالت انبیای الهی در دوران ختم نبوت و غیبت است به مدد عقل و عرفان و امکانات و شرایط و تجربیات بشر مدرن. چرا که بزرگترین نعمتی که درعرصه خالقیت و غیبت پدید آمده است همان عقل وعرفان است که جانشین وحی می باشد و نهایتاً به تصدیق وحی می رسد. همانطور که رسول اسلام (ص) فرمود: 

زین پس فقط رهروان معرفت نفس هستند که به حقایق دین من می رسند.

بنابراین ما احیاء گر دین خدا و نور اولیاء از منشأ عقل و عرفان و فطرت هستیم و نهایتاً هیچ حرف و ادعای تازه ای نداریم.[5]

 

چگونه می توان با حرف درمان کرد ؟

 

پاسخ : سئوال ما اینست : مگر نه اینکه لااقل اکثر امراض عصبی و روانی و عاطفی ما که زمینۀ بسیاری از امراض جسمانی ما هستند حاصل حرفهائی هستند که از دیگران می شنویم ؟ مگر نه اینکه همه بدبختی های ما حاصل پیروی ما از حرفهای ناحقّ دیگران است ؟

مگر نه اینکه فقط بواسطه شنیدن یک جمله به ناگاه دیوانه می شویم که یا سکته می کنیم و یا دست به جنایتی می زنیم و تا به آخر عمر پشیمانیم ؟

 آیا مگر همه امورات ما در زندگی با گفتگو به پیش نمی رود ؟ و …

پس اگر چنین است که هست و اگر می توان بواسطه حرف بیمار و بدبخت و دیوانه شد بواسطه حرف هم می توان شفا یافت و نجات پیدا کرد و احیاء شد .

 

آدمی مخلوق سخن است و خود خدا هم در ازل یک کلمه بود و کل جهان هستی را با کلمۀ « کُن » خلق نمود . کل جهان هستی مظهر کلمات خدایند . بهشت و دوزخ هم مظهر دو نوع سخن است : آری و نه !

 

پس با درک و تصدیق کلام حق می توان به حق رسید همانطور که با انکار کلام حق هم از حقّ خود ساقط می شویم . یکی از رسالتهای ما در این نشریه و روش درمان همانا احیای حقّ کلمات است . [6]

 

خستگی مزمن

بیماری آخرالزمان

آخرالزمان عرصه ظهور انواع امراض حیرت آور  و بی سابقه و لاعلاج است که علاجش جز با نور معرفت ممکن نمی آید .

 یکی از این امراض جدید که بعد از ایدز به قلمرو تحقیقات پزشکی وارد شده و کل علمای این علم را حیران ساخته مرضی است که به «خستگی مزمن» موسوم است که در یکی دو  دهه اخیر  در سراسر جهان مدرن بسرعت در حال شیوع است و انتشار این بیماری آنقدر سریع است که حدس زده مي شود که یک مرض مسری باشد هر چند که هیچ ویروسی هم  درباره این مرض پیدا نشده است و بلکه هنوز نتوانسته اند این مرض را درجایگاه علمی آن قراردهند که آیا یک مرض روانی است یا جسمانی و یا یک مرض روان – تنی . این بیماری  در هر فردی به نوع خاصی بروز می کند و لذا حدس می زنند که مربوط به اختلال سیستم ایمنی بدن باشد.

احساس پیری  و خستگی و کوفتگی

ولی ویژگی مشترک همه  این مبتلایان احساس پیری  و خستگی و کوفتگی و  افسردگی دوران کهولت است درحالیکه حتی کودکان را هم  مبتلا می کند و میل به بازی و  نشاط را در  آنان نابود می سازد. اگر آخرالزمان را بمعنای پایان  عمر تاریخی بشر بر روی زمین بدانیم پس این بیماری  را بایستی « بیماری آخرالزمان» بنامیم  و لذا درمانش  هم چیزی  جز خروج از تاریخ تمدن بشری، نیست  و  این خروج یک خروج عرفانی و روانی است . بشر خیلی پیر شده است.

همه مسائل بشر مدرن جز از دیدگاه آخرالزمان قابل فهم و علاج نیست.[7]

 

معنای جامعه درمانی

یکی از فرآورده های علمی عصر جدید علیرغم نفس کافرانه بشر مدرن اینست که در همه راه و روشهای خوشبختی و سلامت جهت ارضای افراد به بن بست رسیده و جبراً به روشهای جمعی روی آورده است هر چند که بواسطه نگرش کافرانه و خودپرستانه این روشهای جمعی هم ناکارآمد هستند ولی اصل این رویکرد بر حق است. به همین دلیل مهمترین علمی که در عرصه علوم انسانی پدید آمده است علوم اجتماعی هستند که تقریباً همه شاخه های دیگر را تحت الشعاع قرار داده اند حتی روانشناسی و علم پزشکی و علوم تربیتی را.  این بدان معناست که هیچ معنا و ارزشی بخودی خود در یک فرد ممکن نمی آید الابمیزان تلاشی که در جهت احیاء و تعمیم این ارزش در جمع و جامعه می کند. این مسئله حتی شامل حال ارزشهای اخلاقی هم می شود . این یک اصل دینی است که جبراً در قلمرو تجربه علمی و کافرانه بشر هم خودنمائی می کند و دال بر حق از خود گذشتگی و ایثار و نوع دوستی و محبت و شفاعت است.

 

این بدان معناست که خوشبختی و سعادت و سلامت امری جمعی و بلکه تاریخی است و حتی سعادت و رستگاری اخروی فرد هم نهایتاً در گرو بخشودگی کل جامعه بشری است و این راز مسئله شفاعت است که در نزد انبیاء و اولیاء و مؤمنین نهفته است.

 

 

به همین دلیل  است که مخصوصاً  امروزه بوضوح دیده می شود که همه بدبختی ها و مفاسد و امراض بشری به گونه ای مسری هستند:

 اعتیاد، ایدز،تورم، ناامنی ، تروریزم، طلاق، جنون و….. لذا انسان مجبور است برای نجات خودش هم که شده به نجات دیگران بیندیشد و تلاش کند .زیرا بقول قرآن کریم:

کل مردمان از نفس واحده اند.

برکات امراض لاعلاج

آنانکه به امراض لاعلاج و مهلک  مبتلا می شوند که مرگشان حتمی است به لحاظی  خوش شانس ترین آدمها هستند زیرا در واقع زمان تقریبی مرگشان اعلان شده و امکان توبه کردن دارند و امکان جبران بسیاری از خطاهاو گناهان را می یابند. و این مرگ با اعلان قبلی و با برنامه ریزی است . این مهلتی ویژه برای انسان آخر الزمان است  که انسان کافر و ناباور به مرگ و آخرت است بشرط اینکه به شیطان وعده های پزشکی  مبتلا نشود و فریب نخورد. به لحاظی دیگر هم برای انسان مدرن که هر کاری را با برنامه ریزی قبلی انجام می دهد  مرگ با برنامه قبلی هم ممکن شده است که البته بدین لحاظ یک عذاب عظیم است برای کسی که اهل توبه نباشد.

 

امراض معروف به لاعلاج آستانه توفیق  اجباری و رویکرد به خداست بطور کامل و خالص. بسیاری از بیماران لاعلاج و طرد شده از جهان پزشکی و رمالی به سراغ من آمده اند که به یاد و قوه الهی شفا یافته و برای اولین بار ایمان آورده اند. در واقع امراض لاعلاج زنجیری است که خداوند به گردن بنده ای انداخته و بسوی خودش می کشاند پس یک لطف عظیم محسوب می شود. بد بحال آن بیمار لاعلاجی که خودش را تسلیم دوزخ پرشکی و انواع درمانیهای مدرن و یا رمالیها می کند.

بیمار لاعلاج باید تسلیم بیماری خود شود تا شفا یابد  و  از این شفا  هدایت گردد. این همان تسلیم خدا شدن است.

پیش فعال

مرضی بنام «پیش فعال»

این نیز از رندی ها و بلکه دجالیت تمدن مدرن در قلمرو علوم تربیتی و درمانی است که آنگاه که یک مرضی و جنونی همه گیر شد و از پس فهم و علاجش بر نیامد یک نام وارونه بر آن نهاده و آنرا به حساب پیشرفت و نبوغ عصر مدرنیزم می گذارد.

 

حرص و شهوات زودرس و تمام خواهی های بچه های خیالباف تلویزیونی – کامپیوتری عصر جدید را تحت عنوان « پیش فعال»توجیه و تقدیس می کند و بلوغ زودرس ، جهانخواری زودرس و مفاسد زودرس را شاخصه ای از افتخارات مدرنیزم تلقی می کند .

 

و اینست که والدین بیچاره سرگردان می مانند که آیا بچه شان نابغه است یا دیوانه. آیا باید تشویق و حمایت شود یا تنبیه ومعالجه. و اما در واقع  آنچه که «پیش فعال» نامیده شده عقب مانده گی عقل دوران کودکی است.

 

روانکاویهای مالیخولیائی و مشاوره درمانی های مشابه اش بی تردید بر حسب تمایل غریزی والدین و تبرئه خود از عدم  تشخیص بیماری، جانب نبوغ را می گیرند و بدینگونه بزودی شاهد پیدایش نسلی دیوانه ایم که باید نابغه بحساب آیند.

 

این نیز از نشانه های عصر آخر الزمان است که بقول علی(ع) ، عاقلان را مجنون خوانند و دیوانگان را دانشمند . و اما جوامع اسلامی که  هنوز الفبای شعور و اخلاق  یادشان نرفته دچار چه سرنوشتی  اسکیزوفرنیک خواهند شد که برزخی بین عقل وجنون است. هنگامیکه جنون به حساب نبوغ آید حتماً ایمان هم به حساب کفر می آید و بالعکس.

و آنگاه وقاحت به حساب صداقت می آید و جنایت هم به حساب خدمت.

 

گزارش یک پرونده درمان عرفانی

حدود پانزده سال قبل جوانی بنام ک ح مبتلا به غده بدخیم سرطان در فک خود شده بود که از شانس خود قبل از جراحی به نزد اینجانب آمد و در جریان عرفان درمانی کاملاًً معالجه شد  و هیچ اثری از آن غده باقی نماند وایشان رفت . اندکی بعد از کسانی شنیدم که کتاب « مالیخولیای پزشکی» تألیف اینجانب را به مضحکه و انکار گرفته بود که البته باور نکردم. ولی پانزده سال بعد از آن درمان، بناگاه دچار ضعف شدید می شود و در رجوع به پزشک مبتلا به سرطان خون تشخیص داده شده و بلافاصله جهت شیمی درمانی بستری شده و فردای آن روز جسدش تحویل خانواده اش می گردد. این جوان بعدها اصل بیماری درمان شده  خود را نیز منکر شده بود  چرا که تصدیق این امر موجب اطاعتش از دین و معرفت می شد و او میلی به این کار نداشت و بجای آن به شعر و شاعری روی  آورده بود که : اینست عرفان !؟

 

رازی در علم طب

اساسی ترین خاصیت هر دارویی نه در خود ماده دارو بلکه در کسی است که ان دارو را تجویز می کند یعنی طبیب . اصلاً کل تاریخ پزشکی داروئی بر این مبنا پدید آمده است . حقیقت این است که راز شفای بیمار در دل طبیب است یک طبیب یا شفا دهنده است و یا عذاب کننده و یا بی خاصیت است و این امر ربط چندانی به خود دارو ندارد هر چند که نوع دارو و روش درمانی هم که تجویز می شود منوط به معرفت و علم و بصیرت طبیب است که برخاسته از شرافت و عشق او به سلامت مردم است . این تجربه را مردم سراسر جهان بخوبی دریافته اند و به ان باور دارند که در خاصیت« دست طبیب» این حقیقت را اعتراف می کنند .

 

علم پزشکی مثل تیغی است که هم می تواند مریض را بکشد و هم مرض را . و این به ماهیت پزشک مربوط است که این علم را به چه نیتی فرا گرفته است . پزشکی که به عشق علم و معرفت و خدمت به سعادت مردم درس خوانده باشد ماهیتی پیامبر وار دارد و چنین پزشکی در عصر جدید یک کیمیاست .

 

آنکه به قصد شهرت و ریاست و ثروت و عیاشی وارد مدرسه پزشکی می شود هرچه از آب دراید طبیب جان مردم نمی تواند بود هر چند انکه به نیت دنیوی طبیب شده براستی هیچ علم عمیقی هم نیاموخته است الاّ تعدادی اصطلاحات و اسامی دارویی و فیزیکی و برخی فوت و فن جراحی .

 

ام المسائل بهداشت و  درمان مدرن

 مهمترین مسئله پیش روی علوم بهداشتی و درمانی در عصر جدید کاهش و انهدام سیستم ایمیونولوژی بدن انسان است که منشأ پیدایش امراض مسری لاعلاج مثل آنفولانزاها، هپاتیت ها، ایدز، ایبولار و امثالهم می باشد.

ایمنی شناسی

 این مسئله از قدیم تاکنون منشأ اصلی بیماریهای لاعلاج بوده است  و حتی بیماریهای ساده تر  و علاج پذیر. امروزه بتدریج در جریان  تشخیص پزشکی همه امراض به منشأ ویروس باز می گردند که در مرحله نخست برخی از اعضاء و جوارح را  دچار مشکل ایمنی می کند  و سپس این انهدام سیستم ایمیونولوژی (ایمنی شناسی) به کل بدن سرایت می کند و در واقع نهایتاً سلولها دچار این انهدام می شوند.

 

یعنی این انهدام، ذاتی می شود.  بزرگترین مسئله تمدن مدرن در همه عرصه ها چیزی جز بحران  ایمنی نیست.  مسئله ضریب ایمنی حرف  اول وآخر در کل این تمدن است . یعنی هیچ ایده و عمل و برنامه ریزی  و نظام علمی و  اقتصادی و سیاسی و درمانی و فرهنگی از  امنیت برخوردار نیست و هر پارامتر افزایش یا کنترل ایمنی مولد یک ویروس فیزیکی یا متافیزیکی ضد ایمنی است ، مثل مسئله ویروس کامپیوتری که هر ضد ویروس منشأ یک ویروس نامرئی تر و مهلکتر می شود. همین مسئله درنظام واکسن ها در دانش پزشکی رخ نموده است و نیز در عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ و تسلیحات و نظام امنیت سیاسی حکومتها و ابرقدرتها .

ایمان بمعنای روح امنیت

و این دال بر انحطاط و  انهدام ایمان بشر مدرن است. ایمان  بمعنای روح امنیت در انسان.انسان مدرن بمیزانی که برای سعادت و بقای خود متوسل به غیر خود(خدا) می شود ایمنی اش در خطر قرار می گیرد . در واقع ذات مدرنیزم و تکنولوژیزم بر اصالت ناامنی و کفر استوار است.

 

خانواده درمانی

Family therapy

خانواده – درمانی نیز از جمله اصطلاحاتی است که در مکتب عرفان – درمانی تبیین و تدوین شده است و برای نخستین بار در این نشریه بکار می رود و آن عبارتست از درمان انواع امراض و ناهنجاریهای جسمانی ، عصبی ، روانی ، تربیتی و عاطفی بطور جمعی در درون خانواده و تحت درمانگری یک عرفان درمانگر مجرّب و صدّیق .

 

بخش عمده ای از مقالات ما در این نشریه به همین روش درمانی اختصاص داشته است همانطور که در تجربه درمانگری هم اکثر امراض لاعلاج را بطور گروهی و به یاری کل اعضای یک خانواده علاج نموده ایم . درمانی ریشه ای فقط درمان خانوادگی است .

 

 از آنجا که همه امراض و رنجهای بشری دارای ذاتی عاطفی (روحی)هستند و از آنجا که انسانیت بشر حاصل گردهمائی (مدنیّت)است و هسته مرکزی و دائمی این رابطه در خانواده قرار دارد لذا فقط از طریق نقب زدن به عمق روابط درون خانواده می توان به رگ و ریشه های امراض دست یافت و به یاری یکدیگر علاج نمود.

 

اعضای یک خانواده نسبت به همدیگر کورند زیرا غرق در نیازهای گوناگون می باشند . لذا بدون وجود یک عرفان درمانگرصدیق از خارج خانواده امکان تابیدن نوری به قلب این ثقیل ترین ظلمت ، امکان ناپذیر است .

 

 درست به همین دلیل است که الفبای احکام دینی و اخلاق و حقوق مدنی از روابط خانوادگی برخاسته است تا به درون ظلمت روابط خانوادگی نور تابیده شود . خانواده تاریکترین و رنجورترین هسته جامعه و مدنیّت است و لذا کارخانه همه امراض می باشد .

[8]

تفاوت گناه و عذاب

در فرهنگ عامّه و گاه حتی باور علما بسیاری از آن اعمالی که عذاب محسوب می شوند گناه پنداشته شده اند. و این دالّ بر یک جهل و سوءتفاهم عظیم در معرفت دینی است که یکی از علل آن اینست که اصلاً در حیات دنیا عذاب و اجری قائل نیستند و محاسبه و جزا را فقط مختص پس از مرگ و پس از قیامت می دانند.

 

بطورکلی باید گفت که هر آنچه که از انسان جاری می شود و یا بر او واقع می گردد یا نیک است یا بد و یا عبث. یعنی یا اجر است یا جزاست و یا بیهوده است . اینها جملگی معلول و محصول باطن هر فردی است یعنی مخلوق امیال و باورها و عواطف و حالات درونی اوست. یعنی از کوزه همان برون تراود که در اوست .

 

فاعل و عامل از صفات خداست و این بدان معناست که همه اعمال بشری از خداست و بشر در آن شریک نیست ولی افکار و آرزوها و برنامه هائی که در سر دارد از خود انسان است و در قبالش مسئول می باشد.

 

یعنی بشر مسئول باطن خویش است و آنچه که در برون رخ می دهد نتیجۀ طبیعی این باطن است. همانطور که در حدیث قدسی خداوند می فرماید : باطن خود را زیبا سازید تا خداوند ظواهر شما را زیبا کند.

 

بدین ترتیب باید گفت اعمالی همچون دزدی ، زنا ، جنایت و همچنین سخاوت ، تقوی و ظلم ستیزی جملگی به مثابه اجر و عذاب هستند.

 

 همانطور که خداوند می فرماید که اعمال نیکو را از اعضاء و جوارح مؤمنان جاری می کند و اعمال زشت را هم از کافران به فعل می آورد . در قرآن کریم بارها این آیه تکرار شده « اجر شما همان اعمال شماست و  لا غیر. »

 

بدون شک اجرها و عذابهای بشری در این دنیا به مثابه مشت نمونه خروار است که در قرآن هم آمده است که : هر که در این دنیا مشمول رحمت خداست در آخرت رحمت بزرگتری می یابد و هر که در این دنیا در عذاب است در آخرت معذّبتر است الا اینکه توبه نمایند.

 

می دانیم که بسیاری از اعمال پلید بشر در حالات بیخودی و بی اراده گی و جنون آمیز به فعل می آید و لذا همه جنایتکاران خود را بی گناه و بی تقصیر می پندارند. این بدان معناست که این اعمال به مثابه عذاب امیال و افکار زشت و ناحقّ آنهاست که آنها را رسوا می سازد.

توبۀ واقعی

به لحاظی دگر از همین دیدگاه بسیاری از اعمال زشت بشر به مثابه گناه ثانویه نیز می باشند، در صورتیکه از آنان عبرت نگیرد و توبه نکند . توبۀ اصلی و واقعی همانا توبۀ از باورها و افکار و امیال و آرزوهای نادرست است. تا این ذهنیت ناحق در انسان حضور دارد ، اعمال ناحق هم اجتناب ناپذیر است .

باطن باید تغییر کند

اعمال آدمی ،مخلوق هستند هرگز نمی توان اعمال زشت را ترک نمود حداکثر می توان صورت آنها را تغییر داد. باطن باید تغییر کند که آنهم مستلزم خودشناسی است. و لذا کسی که اهل خودشناسی نیست توبه هایش یا ریایی است و یا ناکام. وقتی اعمال نادرستی از ما تولید می شود ، بایستی در ماهیت نگرش و تفکر و باورهای خود تردید نمود و آنها را دگرگون ساخت.

 

وقتی خداوند آدمی را مسئول خود می داند یعنی مسئول جهان باطن خویشتن است و نه آنچه که بر سرش می آید . سرنوشت هر کسی معلول طرز نگاه و فکر و قضاوت و باورهای اوست.

تغییر سرنوشت منوط به تغییر در ذات اندیشه است.

 

از مهمترین رسالت این نشریه نیز یاری دادن به خودشناسی در جهت توبۀ باطنی می باشد که موجب پیشگیری عذابهاست و نیز درمان بدبختیها. اینست عرفان درمانی ![9]

 

شیمی درمانی

همانطور که سرطان به مثابه امپراطوری و کودتای سلولی بر علیه فرد سرطانی است هجومی از جانب عدم بسوی وجود انسانی است که بر آستانه نابودی است . عدم می آید تا وجود را از نابودی برهاند و احیاء کند.

منطق سرطان

منطق سرطان منطق خود – خوری انسان است در غایت خودپرستی . و عین امپریالیزم سلولی است که برعلیه صاحبش قیام کرده است .

 

و اینست که امروزه پیشرفته ترین روش مبارزه با این امپریالیزم سلّولی همانا بمباران اتمی این امپریالیست تنی است . و این عین خودکشی و خودبراندازی بغایت شقیانه بشر نسبت به خویشتن است که فقط مرگ را هزاران بار زجرآورتر و شقی تر و شیطانی تر می سازد و لحظه ای هم بر عمر فرد نمی افزاید .

 

در حالیکه حتی یک سرطانی هم بواسطه درمان اتمی نه درمان شده و نه مرگش به تعویق افتاده است ولی بشر مدرن از این درمان دوزخی بواسطه عذاب النار رهائی ندارد و گوئی عذابی واجب از طرف خداست که از آن گریزی نیست . و هر کسی که شاهد شیمی درمانی است بوضوح می بیند که این عذاب النار است و از آن رهائی نیست .

بمباران کردن اتمها و سلولها

شیمی درمانی و رادیو آکتیو درمانی دقیقاً به مثابه بمباران کردن اتمها و سلولهای تشکیل دهنده بدن انسان است و ایجاد یک طوفان و قارچ اتمی در بدن انسان است و این نوعی برباد دادن هستی انسان بواسطه تکنولوژی هسته ای است . این بادی بغایت آتشین از طبقه هفتم دوزخ است که ذرات هستی انسان را تا مغزش می سوزاند . این ظهور عذاب النّار از دوزخ تکنولوژی هسته ای است . این نبرد انسان امپریالیستی – اتمی برعلیه خویشتن خویش است . این تنها راه نجات انسان نابود شده است . [10]

 

معنای واژه “پزشکی”

واژۀ  “پزشکی” در زبان فارسی که از زبان پهلوی آمده است از مصدر “پَز ِش ” به معنای “پختن” می باشد . و “پزشکی” در معنای لغوی مترادف با “آشپزی” و پخت وپز می باشد.

 

 از همین جا میتوان تشابه لغوی و منشأ ماهیتی آنرا با طب غربی که “Medicine ” نامیده می شود و به معنای ” دارو ” است درک نمود . زیرا دارو محصول ” پزش ” گیاهان است . هر داروئی را در زبان فارسی یک معجون می نامند .

 

واژۀ ” معجون ” مشتق از واژۀ لاتین “Magic ” به معنای جادوگری است و در واقع معرّب آن می باشد همانطور که  اصطلاح ” مُغان ” یا ” مُگان ” در فارسی و سانسکریت از همین مصدر است و اینکه مصدر نخستین این معنا از شرق آمده یا از غرب ، اهمّیتی چندان در این امر، ندارد.

 

و خلاصه اینکه مسئلۀ “پزش کاری” و طبِ معجونی ناشی از یک تفکّرخرافی و جاهلانه ای است که به امر ” جادو ” مربوط میشود و حاصل تقلیدی کورکورانه از عملکرد حکیمان و پیامبران در امر شفا بخشی بوده است و رابطه ای  مستقیم دارد به امور جادوگریهای دیگر که به مثابۀ شعباتی از مذهب ضد مذهب می باشند: مذهب ِ فهم نشده و کورکورانه و تقلیدی و متکبّرانه . 

 

در رابطه با فهم واژۀ پزشکی از منشأ ” پَزش کاری ” به امر ” آتش می رسیم که علّت العلل هر پخت وپَزی است و سرآغاز طبِ منحرف شده از مذهب و حکمت . می دانیم که آشپزی کانون اصلی سوء تغذیۀ بشر است که مواد حیاتی را در اثر گرمای شدید ، تضعیف نموده و می کُشد و مبدّل به موادی مسموم و مرده و ثقیل می کند  و بتدریج بدن انسان به این سموم معتاد شده و تحلیل می رود و به مرگ تدریجی دچار می آید .

 

این امر حتی در علوم تغذیه کاملاً اثبات شده و مبرهن است . همین مسئلۀ پخت وپز بواسطۀ تضعیف نمودن قدرت غذائی و حیاتی خوراکیها ، موجب حرص و پرخوری فزایندۀ بشر هم بوده است که خود علّت ثانویّۀ بسیاری از امراض محسوب می گردد.

 

گویا کشف آتش به مثابۀ کشفِ درب ورود به دوزخ بوده است . آتشی که در طول تاریخ مستمراً سوزناکتر شده است و امروزه غذاها بواسطۀ آتش لیزری در یک لحظه پخته شده و تا هستۀ مرکزی سلولها را نابود می کند و می سوزاند و لذا روز بروز بر قحطی زده گی و حرص و پرخوری و ضعف و بیماریها افزوده می شود  و بر رونق پزشکی و پزش کاری می افزاید.

 

 و این خطر و ضرری دوجانبه است. گرایشات جدیدی که به داروهای گیاهی و طب سنتی و گیاه خواری و خام خواری پدید آمده است یک عکس العمل خود بخودی نسبت به دانش خانمان برانداز پزشکی است و این گرایشات در مراکز بزرگ تمدنی و علمی بسیار شدیدتر از مراکز روستائی است ولی از آنجا که از معرفتی اساسی برخوردار نیست همواره بسرعت تبدیل به جهل و خرافه جدیدتری می شود و مشکلات نوینی راپدید می آورد .

 

آب درمانی ، خام درمانی ، ورزش درمانی ، قارچ درمانی ، هیپنوتیزم درمانی، یوگا درمانی ،ِ موسیقی درمانی ، میوه درمانی ، افیون درمانی و … جملگی واکنش هائی کورکورانه در مقابل دوزخی است که دانش پزشکی فراهم آورده و از آن حراست می کند .

 

 و گوئی کسی میلی به عقل درمانی ، دین درمانی ، وجدان درمانی و دل درمانی  ندارد . لذا این درمانی های جدید بسرعت تبدیل به ضد خودشان شده و مبدّل به شعبات نوینی از طب ضد طب و مذهب ضد مذهب می گردند و بر دردها و سردرگمی های بشر می افزایند و دکّانهای نوینی از غارت مال و جان و شعور بشری را سامان می دهند.

 

 همین اواخر شاهد درمانی های حیرت آوری از قبیل ” تلفن درمانی ” و “انرژِی درمانی” و “قند درمانی” در کشور خودمان بودیم  و هرروز یک “درمانی” جدیدی به میدان می آید و برای مدتی مردم را به خود مشغول نموده و میرود. و جالب اینکه عمده ترین مشتریان این دکانهای فوق مالیخولیائی ، جماعت متمدن و روشنفکر هستند و گاه پزشکان متخصص را هم در این دکّانها دخیل می بینیم که برای احیای تجارت ورشکسته و رسوای خود در تکاپو هستند. [11]

 

معنا درمانی‌

لوگوتراپی‌

یكی‌ از آخرین‌ شعبه‌ روانكاوی‌ و روان‌ درمانی‌ تحت‌عنوان‌ لوگوتراپی‌ رخ‌ نمودكه‌ به‌ معنای‌ درمان‌ِ منطقی‌ـ عقلانی‌ بود كه‌ البته‌ ریشه‌ در حكمت‌ الهی‌ و عرفان‌شرق‌ داشت‌ ولی‌ بانیان‌ و عاملانش‌ بسرعت‌ از اصل‌ خود منحرف‌ شده‌ و این‌”معرفت‌ درمانی‌” مبدل‌ به‌ توجیه‌ مضحك‌ و بازی‌ با منطق‌ گردید و نهایتاً امراض‌و خاصه‌ امراض‌ اعصاب‌ و روان‌ را بصورت‌ جبری‌ وراثتی‌ و تربیتی‌ و ژنتیكی‌،مقبول‌ بیمار ساخت‌ تا به‌ اصطلاح‌ با بیماری‌ خود بسازد و آنرا بپذیرد. لذا این‌شعبه‌ از روان‌ درمانی‌ نیز بسرعت‌ به‌ بن‌بست‌ رسید و دكانهای‌ باقی‌مانده‌ از آن‌محل‌ تجارت‌ شیادان‌ شد.

 

علت‌ به‌ بن‌بست‌ رسیدن‌ لوگوتراپی‌ كه‌ خود دارای‌ چندین‌ مكتب‌ بود فقدان‌معنای‌ ذاتی‌ انسان‌ و هدف‌ زیستن‌ و نیز فقدان‌ تعریفی‌ واضح‌ از سلامت‌ و بیماری‌بود. این‌ مكتب‌ جدید تلاش‌ نمود همچنان‌ براساس‌ فلسفه‌ ذاتی‌ دانش‌ طب‌ كه‌بیماری‌ را امر غیر خودی‌ می‌دانست‌ به‌ توجیۀ‌ خودی‌ِ بیماری‌ بپردازد. این‌ یك‌تناقض‌ بزرگ‌ و واضح‌ بود. به‌ همین‌ دلیل‌ هنوز شروع‌ نشده‌ پایان‌ یافت‌.

 

معنا ـ درمانی‌ می‌بایست‌ بیماری‌ را امری‌ مربوط‌ به‌ هسته‌ مركزی‌ هویت‌ بیماربداند و آنرا مفهوم‌ و محسوس‌ سازد و تبدیل‌ به‌ باوری‌ قلبی‌ كند و این‌ مستلزم‌ایمانی‌ عظیم‌ به‌ خدا و معارف‌ دینی‌ و اخلاق‌ فطری‌ است‌ تا كل‌ وجود هر فردی‌ و همه‌ ظهور و بروزات‌ خیر و شرش‌ را تماماً از خود فرد بداند و فرد را مسئول‌ كامل‌سرنوشت‌ خود سازد.

 

چون‌ چنین‌ ایمان‌ و معرفتی‌ در بانیان‌ و مجریان‌ این‌ رشته‌ موجود نبود لذا مبدّل‌ به‌ روشی‌ ریائی‌ و نمایشی‌ شد و كمترین‌ اثری‌ مثبت‌ برجای‌ ننهاد. حقیقت‌ ادّعائی‌ لوگوتراپی‌ها چیزی‌ جز عرفان‌ نفس‌ نبود ولی‌ این‌عرفان‌ در خود این‌ نوع‌ درمانگران‌ موجود نبود و لذا ناكام‌ گشت‌.

لوگوتراپ‌ واقعی‌ فقط‌ یك‌ عارف‌ مخلص‌ است‌ و بس‌.[12]

 

بخود ـ آئی به عنوان تنها راه درمان

 بنابر این عرفان درمانی نوعی از درمانگری نیست بلکه تنها راه و روش درمان بنیادی امراض مدرن است زیرا بی وجودی و بی خودی بشر مدرن علّت العلل همه امراض مدرن است . وپیر و مراد روحانی همان روح بخود آورنده است زیرا او خود حامل روح و دمنده روحی در توست که از دست داده ای و مبدّل به یک شیء متحرّک گشته ای .[13]

*****

فهرست منابع

[1] از دائرة المعارف عرفانی،جلد اول،صفحه 207.اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود این اثر کلیک کنید.

[2] از کتاب: دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 100.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[3] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد چهارم،صفحه17.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[4] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه 128.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[5] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد چهارم،صفحه38.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[6] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد چهارم،صفحه24.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[7] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد اول،صفحه 208.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[8] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد اول،صفحه 212-209،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[9] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد دوم،صفحه 87،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[10] از کتاب پدیده شناسی عرفانی،صفحه 46،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب پدیده شناسی عرفانی کلیک کنید.

[11] از کتاب کندوکاوی در اصول،جلد اول،صفحه 91.اثر استاد علی اکبر خانجانی

[12] از کتاب مالیخولیای پزشکی ، فلسفه طب ،صفحه67،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب مالیخولیای پزشکی کلیک کنید.

[13] از کتاب فلسفه عرفان درمانی،صفحه 7،اثر استاد علی اکبر خانجانی. 

 

5 thoughts on “عرفان درمانی

  1. محمد میگوید:

    سلام ،
    آخرالزمان عرصه ظهور انواع امراض حیرت آور وبی سابقه ولاعلاج است که علاجش جز با نور معرفت ممکن نمی آید
    فردی که به راستی حقایق نفس خود را از طریق مطالعه آثار ما تصدیق کند درمان خود را آغاز کرده است.
    تشکر از استاد وآثار بکرشان که به ما نور معرفت و شناخت بدهد که بتوانیم آثار بکرشان را با چشم عقل و به تدریج مطالعه کنیم.

  2. امید میگوید:

    سلام
    پیشنهاد میکنم فایل تصویری انتهای مطلب را با دقت ببینید.
    بابت نشر آثار استاد خانجانی متشکرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *