عشق به فهمیدن همان جوهره‌ی محبت و دوست‌داشتن است؛ همان‌طور که آدمی هر کس یا چیزی را که بیشتر دوست بدارد بیشتر میل شناختن و فهمیدن آن را دارد. پس اراده‌ی فهمیدن معلولِ دوست‌داشتن است. و دوست‌داشتن هرچه وسیع‌تر و عمیق‌تر و جاوید باشد میل به معرفت هم به همان میزان است و معرفتِ حاصل از آن هم به همان میزان عمیق و جاودانه است.

در واقع عشق و معرفت از یک گوهره است. هرچه عاشق‌تر باشیم میل به فهمیدن هم در ما بیشتر است و هرچه که بیشتر فهم کنیم عاشق‌تر می‌شویم.

عشق به معرفت حاصل معرفت درباره‌ی عشق است. و عشق در یک کلام در همه‌ی موضوعات و ابعاد و تعاریفش دارای گوهره‌ی جاودانگی است. عشق، همان احساس جاودانگی و لامتناهی بودن است. پس عشق همان حضور خدا در انسان است و حاصل خدافهمی در خویشتن. و جاودانگی، بیان دیگرِ ایمان است: ایمان به خدا به‌عنوان نور جاودانگی و ایمان به جاودانگی خویشتن با خدا و در خدا و برای خدا. پس عشق و ایمان و معرفت، امری واحد است. پس اگر همه‌چیز جاودانه است، چه دلیلی برای کینه و جنگ و انکار؟ همه‌ی زشتی‌ها و عداوت‌ها حاصل انکار جاودانگی است. پس دلیلی برای دوست‌نداشتن نیست. حتى قهر و غضب و کینه را هم باید دوست داشت؛ زیرا تلاشی هرچند مذبوحانه جهت انکار دوست‌داشتن است که به دوست‌داشتن برتری می‌رسد. نمی‌توان دوست نداشت، پس بیاییم دوست‌داشتن را دوست بداریم تا توانا شویم و دانا.

منبع:

دائرةالمعارف عرفانی جلد ششم ص۱۴۰ ،استاد علی اکبر خانجانی

لطفا امتیاز بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *