شناخت شناسی

شناختن یعنی چه ؟

یعنی شناختن چیزی ناپیدا ؟

یعنی شناختن چیزهای پیدا ؟

یعنی شناختن خود ؟

یعنی شناختن چیزهائی که با آن سروکارداریم ؟

شناختن یک چیز یعنی چه ؟

یعنی شناختن خواص آن چیز؟

آیا خواص یک چیز محدود است ؟

آیا شناخت چیزی انتها دارد ؟

آیا شناخت یک چیز بطور کامل یعنی چه وچه ویژگی ای دارد ؟

اگرشناخت کامل چیزی ممکن نیست پس اصولاً شناخت فقط درحدّ نیازهای ما از آن چیز می باشد و یا ابتلائات ما نسبت به آن چیز ؟

آیا شناخت ما درباره چیزی ما را به آن چیز نیازمندتر می کند یا بی نیازتر؟

آیا شناخت بایستی چه وضع و شرایط و صفاتی را در ما پدید آورد که معلوم شود که واقعاً شناخت است و نه فریب خوردگی آیا مرز شناخت وعدم شناخت کجاست و چیست ؟ 

شناخت فقط برای شناخت است وهمین وبس .

حتی شناخت برای انسان وانسانیّت هم نیست .برای اینکه خودمعنای انسانیّت به هر گونه ای که توصیف شود تازه یکی از محصولات خود شناخت است .

مربوط نمودن معضلاتی مثل سلامت وسعادت و فضیلت و قدرت و رستگاری و معیشت به شناخت نخستین دلیل واضح درعدم شناخت است چگونه می شود که انسان شناخت را مثلاً بقصد رسیدن به حقیقت ویا سعادت انتخاب می کند آیا او پیشاپیش یقین دارد که حقیقت و سعادت چگونه است ؟