بسم الله الرحمن الرحیم
استبداد
«خری که کتاب حمل می کند»
استبداد از مصدر «بد» بمعنای همسان سازی، گریز و سلطه است که این هر سه معنا در مفهوم استبداد حضور دارد بمعنای همسان کردن خود با دیگران، گریز از خویشتن و سلطه بر دیگران!
انسان مستبد دقیقاً کسی است که از خود گریزان است و قصد همسان کردن دیگران را دارد تا بدینگونه بر آنها مسلط شود و بدین طریق احساس خودی و وجودی یابد که احساسی کاذب و مالیخولیائی است.
کسی که خود را انکار می کند تا مسئول خود و اعمال و زندگیش نباشد و از طریق سلطه بر دیگران به روش همسان کردن دیگران (تحت عنوان مساوات و عدالت) خودی بیابد و حس وجود نماید.
پس انسان مستبد طبق تعاریف دینی و معرفت توحیدی یک انسان کافر و ظالم است که گریز از خود را ایثار می نامد و مساوی کردن دیگران را عدالت می خواند و سلطه بر دیگران را ارشاد و هدایت دیگران تصور می کند.
نفس اماره که در کلیه نفوس بشری نهاده شده است و هسته کفر در بشر است همان سرچشمه استبداد اوست.
پس تنها راه مهار این نفس اماره، تقوا و توحید و درک و تصدیق بی تائی وجود انسانهاست و لذا تلاش برای همسان کردن دیگری عین نبردش با توحید است و عین ظلم و تجاوز به وجود دیگران است.
کسی که مسئولیت وجود و سرنوشت خود را نمی پذیرد می خواهد به مردم، سالار و سلطان شود که کفرش را ایثار می خواند و ظلمش را هم عدالت!
و اما آنانکه از انسان مستبدی اطاعت می کنند نیز کسانی چون او گریزان از مسئولیت اعمال و سرنوشت خود هستند که اراده خود را بدست یک فرد مستبد و قلدری می دهد تا از شر این مسئولیت برهد.
می دانیم که جز انسان مؤمن و معتقد به توحید و معاد قادر به پذیرش مسئولیت حیان و هستی خود نیست زیرا فقط خدا و رسولانش آدمیان را مسئول تمام و کمال اعمال و سرنوشتشان خوانده اند و از اینرو معاد و قیامت و حساب و کتاب و عقاب و اجر و جزا معنا پیدا می کند.
پس مپندار که انسان مؤمن و متعهدی بتواند فردی مستبد و جبار و دیکتاتور شود.
استبداد ویژه کافران ریاکار و منافق است که بر مردی کافر و ریاکار حکومت می کنند که این رابطه ریائی و کافرانه و ستمگرانه و مشرکانه را ایثار و عشق خود می خوانند.
چه تحت عنوان سلطنت آشکار باشد یا دموکراسی استبدادی و استبداد انتخاباتی! که استبداد دموکراتیک بمراتب ریاکارانه تر و ظالمانه تر است.
پس هر که دین و ایمان و دین داری را اساس استبداد و دیکتاتوری می نامد نه دین را فهم کرده و نه استبداد را و نه ذره ای از خودش شناختی دارد.
پس استبداد علناً سلطنتی عین کفر و ظلم و دروغ است و استبداد دموکراتیک یا دینی هم عین کفری اندر کفر دیگر یعنی نفاق است و ظلمی اندر ظلمی دیگر و دروغی در دروغی دیگر!
کسی که گریز از خود را ایثار می خواند و برابرسازی مردم را که عین نابودسازی آنهاست عدالت می نامد در حالیکه مصداق آشکار شرک و توحید ستیزی است که احدیت و بی تائی آحاد بشر را عداوت می ورزد.
اگر حقایق این مقام را به دقت دریافتی همه مسائل سیاسی عصر ما را فهمیده ای و از توهمات و مالیخولیا رسته ای و از واژگونسالاری ارزشها بیرون شده ای و به ذات ظلم و شرک در عرصه اجتماع و سیاست پی برد ای.
و حرف آخر اینکه قرآن کریم با صدای بلند بما تعلیم می دهد که لااکراه فی الدین! یعنی در دین هیچ اکراه و اجبار و زوری نیست.
پس هر کجا که جبر و زور و ظلمی دیدی بدان که آنجا دین نیست و بلکه حاکمیت طاغوت است و این آموزه آیت الکرسی است که رسول اکرم این آیه را قلب قرآن معرفی کرده است.
پس این مقاله ای در ماهیت قلب قرآن بود که:
در دین هیچ اکراهی نیست و این میزان راست و دروغ است و هر که کافر شود در سمت طاغوت قرار دارد!
به همین دلیل چیزی به اسم حکومت دینی در قرآن نیست حکومت دینی مثل طاغوت اسلامی است یا کفر مؤمنانه!!؟
ستمگری و ستم بری، زورگوئی و زورشنوی دو روی سکه کفر و بی دینی است که هر دو تابع طاغوت عصر هستند و فرق این دو فقط دو مقدار پولی است که در جیب دارند.
سه چیز است که استبداد و زورگوئی را در نفس بشر پروار و تغذیه می کند:
ثروت، سلاح و کتاب!
حاملان ثروت، حاملان اسلحه و حاملان کتاب!
ثروت و سلاح یک تجربه کهن بشری در فهم استبداد است ولی سواد و کتاب پدیده ای جدید استکه امروزه از هر فرد باسواد و اهل کتابی یک مستبد بالقوه پرورش داده است.
احساس همه دان و علامه دهر بودن یکی از ارکان جهانی استبداد در عصر مدرن است و لذا شاهدیم که جهان اهل سواد و کتاب غرق در استبدادی است که در گذشته تاریخ بی سابقه است.
قرآن کریم این نوع افراد را به خرانی تشبیه کرده که کتاب حمل می کنند.
آیا خری که کتب فلسفی حمل کند یک فیلسوف است؟
آیا خری که کتب فقهی و روائی حمل کند یک فقیه و مجتهد است؟
آیا خری که کتب علمی حمل کند یک دانشمند است؟
آیا خری که قرآن حمل می کند یک پیغمبر است؟
آیا کامپیوتر که حامل همه اخبار و معلومات و اطلاعات بشر در طول تاریخ است یک فیلسوف و دانشمند و عارف و علامه دهر است؟
مستبد از کسانی که حافظه خود را با اخبار و اطلاعات گوناگون تل انبار کرده اند کسانی هستند که پای کامپیوتر شبانه روز مشغول بلعیدن اخبار و اطلاعات هستند که مستبدین دیوانه و خطرناکی شده اند که امنیت جهان را به مهلکه انداخته اند. زیرا نهایتاً تبدیل به هکرهای شیطان صفت می شوند تا اطلاعات پنهان دیگران را هم به سرقت برند.
اینست که نسل های جدید مطلقاً گوشی برای شنیدن حقیقت و نصیحت و تذکر و انتقاد ندارند زیرا خود را علامه دهر می دانند و این استبداد الکترونیکی و ذره ای است.
نسلی که مطلقاً هیچ تعلیم و تربیتی را پذیرا نیست. امروزه جهان را این نوع مستبدین اداره می کنند.
علم و معرفت حقیقی مولد تواضع و عدالت و محبت است.
آنچه که کبر و استبداد و استکبار می آورد علوم عاریه ای و بی ریشه و حفظی است که هیچ تعقل و علمی را در حاملش پدید نمی آورد ولی قوه فهم و عقلش را نابود می سازد.
خرانی که کتاب حمل می کنند، خرانی که کامپیوتر حمل می کنند، خرانی که تلفن همراه حمل می کنند و… خرانی آدمخوار و دیوانه و شیطان صفت و ستمگر!
و اما مخوفترین مستبدین و مستکبرین آن خرانی هستند که کتابهای آسمانی و فلسفی و عرفانی حمل می کنند اینان دیگر خود خر دجال هستند.
استبداد و استکبار نهفته در این نوع موجودات بمراتب مهلکتر و مخوفتر از استالین و هیتلر است.
جهانخوار عصر کهن که بیش از نیمی از جهان را تسخیر نمود اسکندر مقدونی است که حامل کتاب ارسطو بود و می خواست جهان را ارسطوئی سازد.
وقتی سواد در وجدان آدمی تأویل به نور نشود تبدیل به ظلمتی غلیظ شده و از اهلش موجودی شقی و خودپرست میسازد.
هیتلر هم خری بود که کتاب «چنین گفت زرتشت» نیچه را حمل می کرد بی آنکه جمله ای از آنرا فهم کرده باشد.
استالین هم خری بود که ماتریالیزم دیالکتیک مارکس را حمل می کرد.
از این خران دجال در تاریخ بسیارند و در عصر ما که در هر خانه ای لااقل یک تن از این حمالان کتاب حضور دارد که کانون نشر استبداد کلامی می باشند چرا که کلام شعارگونه و توخالی بزرگترین سلاح استبداد است.
شعارها، شریانهای اصلی استبداد در خون جامعه هستند! شعارهای سیاسی، عرفی، شرعی، فلسفی، ادبی و غیره!
دین خدا دو دسته دشمن قسم خورده دارد
یکی گروهی هستند که استبداد و ظلم خود را لباس دین می پوشانند و دسته دیگر کسانی هستند که این استبداد را عین دین و از دین می دانند.
این دسته دوم بمراتب ظالمتر و کافرترند و دشمنی آنها با خدا و رسول بمراتب بیشتر است.
دسته دوم حامیان پس پرده دسته اول هستند هر چند که بظاهر به آنها فحش می دهند.
راز بقای استبداد دینی، دشمنان دین هستند!
در اصطلاح عامیانه ما نیز به افرادی که کودن ولی خیلی درس خوان هستند و نمره شان بیست است خرخوان گفته می شود.
این خرخوانها هر کجا که صاحب منصب و ریاستی شوند دیکتاتورهائی خطرناک و خونخوار می شوند زیرا هیچ نمی فهمند و لذا نمی توانند اراده و اوامر خود را هم به زیردستان تفهیم کنند لاجرم دست به زور می زنند و اینست استبداد کتابی خرانی که کتاب حمل می کنند.
استبداد و زورگوئی و ستم آشکارا معلول نفهی و کودنی و حماقت است چون نمی توانند بفهمند و بفهمانند عربده می کشند و فحش می دهند و کتک می زنند و به قتل می رسانند بخصوص اگر کتابهای زیادی هم خوانده باشند که آن کتابها را توجیه و حامی ستم خود می سازند.
پیامبر اسلام حتی کتاب خودش یعنی قرآن را از حفظ نبود که اگر می بود آنهمه حافظ و کاتب قرآن در اطرافشان نمی بود.
در حفظ کردن کتاب نه تنها هنری نیست که سراسر ظلمت است.
پیامبر، روح کتاب را در سینه اش داشت یعنی تأویلش را!
کسی که نتواند کتابی را که میخواند در خود تأویل کند تبدیل به سواد یعنی سیاهی می شود و او همان خری است که کتاب حمل می کند.
خود قرآن کریم می فرماید که:
این کتاب گروهی را هدایت و گروهی را گمراه می کند و رسوا می سازد!
این دو نوع قرآن خواندن است قرآن سوادی – حفظی و قرآن تأویلی – نوری!
اینست که کتاب خدا هم می تواند گمراه کننده باشد تا چه رسد سائر کتب!
آنانکه قرآن را فقط حفظ کرده و هیچ فهم نکرده و نوری نیافته اند معتقدندد که دین اسلام جز بقدرت شمشیر و خون به پیش نمی رود.
این جماعت امروزه کل جهان اسلام را به خاک و خون کشیده و مسلمین را بدنامترین قوم روی زمین در تاریخ ساخته اند.
پس بدان که همه مستبدین، جاهل و احمق و مبرای از هر فهمی هستند حتی اگر حافظ قرآن و کل روایات و کتب دینی و فلسفی و فقهی و عرفانی در جهان باشند.
این جماعت هستند که جهان اسلام را تباه کرده اند و اسلام را دین اشقیاء معرفی کرده اند.
پس استبداد دینی محصول دینی است که ادعا شده و فهم نشده است.
استبداد فقهی محصول فقاهتی است که خوانده شده و تأویل نشده است. استبداد فلسفی و عرفانی نیز محصول کتب فلسفی و عرفانی است که خوانده شده و فهم نشده است.
فهم مقدم بر هر علم و دین و حکمت است همانطور که خداوند در کتابش می فرماید که:
به موسی نور فهم اعطا نمودیم و سپس کتاب و حکمت دادیم!
همانطور معلمی که درس خود را فهم نکرده است سرکلاس با خشم و نفرت و استبداد و فریاد با دانش آموزان برخورد می کند و دائماً آنها را تنبیه و تحقیر می کند.
خری که کتاب حمل می کند دائماً جفتک می زند و عرعر می کند و هیچ باری را به منزل نمی رساند.
قرآن کریم مثال خرانی که کتاب حمل می کنند را مختص کتب آسمانی مثل تورات ذکر نموده است که شامل قرآن هم می تواند باشد.
ابن ملجم مرادی نیز یکی از این خران بود که کل قرآن را از برمی خواند آنهم با چه آواز دلربائی و عاقبت قرآن ناطق و زنده را به قتل رساند. این نبرد بین قرآن ظلمانی و قرآن نورانی بود.
می دانیم که در اطراف هر پادشاه و سلطان مستبد و خونخواری یک لشکر از باسوادها و کتاب خوانها و فقها و فلاسفه و شعرا حضور داشتند و استبداد شاه را توجیه و تقدیس و حمایت می کردند و هیچ شاهی بدون این جماعت قادر به ادامه سلطنت نمی بود.
مثل خواجه نظام الملک و خواجه نصیر طوسی که ترکان سلجوقی و مغولها را در ایران زمین تثبیت و تحکیم و مستقر نمودند آنهم بنام دین و اسلام و قرآن!
این دو از فقها و فلاسفه بزرگ و بنام عصر خود بودند که در واقع مصداق خران دجال هستند.
خرانی که به پادشاهان جور و طاغوت سواری می دادند. استبداد در همه جای زمین و زمان بواسطه چنین خران حامل کتاب برپا شده یا استمرار داشته است.
و قرآن کریم بوضوح تکلیف را روشن کرده است در آیت الکرسی که:
در دین هیچ اکراه و استبدادی نیست و اینست میزان راست و دروغ. و جز کافران به طاغوت روی نمی کنند…!
پس بدان هر کجا که استبداد است طاغوت است و حکومت کفر است حتی اگر از سرتا پای آن قرآن و حدیث و عرفان و نماز و دعا ببارد.
خرانی که قرآن و انجیل و تورات حمل می کنند، خرانی که مثنوی و حافظ و ابن عربی حمل می کنند، خرانی که افلاطون و هگل و هایدگر و پوپر حمل می کنند و خرانی که مارکس و لنین و آدام اسمیت حمل می کنند.
و وای بر خرانی که کامپیوتر حمل می کنند که حاوی همه کتابهای جهان است. این خران همه دجالان و مستبدین هکری هستند چه در سازمانهای اطلاعاتی جهان و چه در درون هر خانه ای!
اینان خران دجال عصر جدید و تعلیم و تربیت اجباری هستند.
علی اکبر خانجانی
1400/11/26