امام حسین ع

امام حسین (ع)

فهرست مطالب

امام حسین (ع)

امام حسین(ع) بعنوان مظهر اسم “الشهید” نور درون ذاتی هر مؤمنی است که تحت الشعاعش موفق به خودشناسی شده و تا ذاتش را برمی تاباند در آفاق جهان و حق را در هر چیزی شهود می کند.

پس حتّی فقط بعنوان یک مسئله عرفانی، نور حسینی نور هواللهی فطرت در سالک است که تحت الشعاعش یک شبه تا ذات خود راه می پیماید.

 پس حسین، مشهودترین صورت از صراط المستقیم و صراط حمید پروردگار برای سالکان سیر الی الله است.

 پس خوشا به سعادت کسانی که در نمازشان چون به اهدنا الصراط المستقیم رسیدند متوسل به نور حسینی شوند و بر حسین(ع) صلوة کنند که عصر ما عصر رجعت حسینی است.[1]

 

خلاصه واقعیت تاریخی قیامت کربلای حسینی

خلاصه واقعیت تاریخی قیامت کربلای حسینی اینست که چون یزید فاسق و رسوا به سلطنت رسید نخستین اقدامش نامه ای به امام حسین جهت تهدید او به بیعت و تبعیت بود که امام پاسخی دندان شکن به او داد و او هم به والی خود در عراق یعنی ابن زیاد امر کرد که یا به زور از حسین بیعت بستاند و یا سرش را برایش بفرستد.

 امام برای اندک مدتی مدینه را جهت مکه ترک نمود و معتکف و متحصن خانه خدا شد و در آنجا حقیقت را بر مسلمین آشکار کرد و قصد هجرت از حجاز و عراق را بسوی ایران داشت که اهالی کوفه که در بیعت شکنی و نفاق و خیانت در حق امام علی(ع) و حسن ابن علی سابقه ای سیاه داشتند با اظهار ندامت از گذشته خود مجدداً امام را به کوفه دعوت نمودند زیرا کوفه به مثابه پایتخت ایمانی شیعیان بود.

و امام جهت اتمام حجت بر آنان، پسر عمش مسلم ابن عقیل را به نزد کوفیان فرستاد تا از صحت و سقم این دعوت آگاه شود که کوفیان سفیر حسین را تحویل ابن زیاد دادند و به بیعت بایزید در آمدند با مشتی طلا و برخی هم مشتی خرما! و حسین هم بسوی ایران عزم را جزم نمود که به محاصره سپاه ابن زیاد درآمد.

این حقیقتی آشکار است که در دهها سند تاریخی مبرهن است ولی عجبا از مفسرین و برخی ملایان شیعه که به تبعیت از ملایان اهل سنّت، واقعه کربلا را اقدام جهت براندازی حکومت یزید و تصاحب این حکومت تفسیر می کنند. که این مظلومیتی مضاعف در حق حسین است از جانب شیعه ای که تا به امروز جریان یافته است.

امام حسین
حسین تحقق کامل بسم الله الرحمن الرحیم بود به جمال

 

حسین(ع) در چند سخنرانیش آشکارا خطاب به فرماندهان سپاه ابن زیاد می فرماید که:

“من نه بیعت می کنم و نه چشم طمع به حکومت یزید دارم و اگر بمن اعتماد ندارید که بر علیه شما قیام کنم اصلاً حجاز و عراق را ترک می کنم پس راهم را باز کنید تا به سرزمین دیگری بروم!”

 ولی عمر سعد فرمانده سپاه ابن زیاد گفت: یا بیعت میکنی و یا با تو می جنگیم!

این پیام حسین هم معقول است و هم مبتنی بر سنت امام علی(ع) و امام حسن است زیرا مخلص ترین شیعیان که در کوفه بودند آشکارا به حسین خیانت کردند پس حسین بر چه قومی می بایست حکومت می کرد؟

 بر امویان و خائنان و منافقان؟ و علاوه بر این که حسین ماهیت کوفیان را می شناخت و لذا پیشاپیش همسرش  شهربانو دختر یزدگرد را به میان ایرانیان فرستاد تا زمینه هجرت را فراهم سازد و سپاهی از شیعیان ایرانی از دیلمان بهمراه شهربانو بسوی مرزهای عراق می آمدند تا امام را استقبال کنند که خبر واقعه کربلا به آنها رسید و همه حیران و سرگردان ماندند و از ترس سپاه عظیم ابن زیاد متفرق شدند.

سخنان و رفتارهای عجیب امام حسین در مکه

و امّا در حاشیه واقعه مذکور حوادث دیگری پدید آمد که بیانگر باطن واقعه کربلاست و آن سخنان و رفتارهای عجیب امام حسین در مکه بود بسان خطبه های نادره پدرش در کوفه که موجب تکفیر و ارتدادش شد و گوئی حسین بهانه ای بدست والیان و قاضیان حکومتی داد تا آسانتر فتوای ارتدادش را صادر کنند.

از جمله رفتارهای غریب حسین(ع) در مکّه موضوع نیمه کاره رها کردن مراسم حج بود که گروه عظیمی از شیعیان او را همراهی می کردند و سپس شمشیر عریان بدست گرفتن در کنار خانه خدا بود که هر دو اموری مکروه محسوب می شد و شاید حرامی نابخشودنی و تکفیری!

نخستین فتوا  بر علیه امام حسین

قاضی شریح که فردی مقبول و متشرع محسوب می شد نخستین فتوا را بر علیه حسین صادر کرد! و حسین از مکه خروج کرد بسوی کربلا و در کل راه قبل از اینکه سپاه ابن زیاد برسند دمادم حجت را بر همراهیانش تمام می کرد و هر روزه اطرافیانش وی را ترک می نمودند تا به هفتاد و دو تن رسیدند که حدود بیست تن از آنها از اهل بیت خودش بودند که این تعداد شامل مردان جنگی است نه کودکان و زنان!

حسین(ع) در راه مکه به کربلا قبل از هجوم و حصر سپاه ابن زیاد دمادم با همراهیانش از هجرتی سخن می گفت که جز با کشته شدن ممکن نمی شود. و عجبا که خبر سپاه عظیم ابن زیاد از کوفه به حسین رسیده بود بواسطه یکی دو تن از مشایخ کوفه که گریخته و بسوی حسین رفته بودند.

امام حسین و قصد هجرت به ایران

 و حسین که بقصد هجرت به ایران کل اهل بیت و مایملک قابل حمل زندگیش را با کاروانی سنگین براه انداخته بود که بیماران و کودکان و پیران هم در این کاروان بودند پس از خبر سپاه ابن زیاد که بسویش در حرکت بودند باز هم خاندانش را ترک نگفت و یا لااقل زنان و کودکان و بیماران را به مکه یا مدینه و یا بصره نفرستاد که خودش به تنهائی با این سپاه روبرو شود.

 و یا اصلاً حتی مسیرش را هم تغییر نداد تا بدام سپاه ابن زیاد نیفتد. همه اینها نکاتی مبرهن است که معنا و ماهیت این هجرت خونین را روشن می کند که حسین و خاندان و یارانش در مرحله نخست قصد هجرت به ایران داشتند و در میانه راه امام تغییر نیّت داد و امر جدیدی را از خداوند دریافت نمود که همان امر به ذبح کبیر خود و خاندان و یارانش بود. فقط از این منظر می توان دهها سؤال و معمای این واقعه تاریخی را پاسخ گفت…..

بیشتر بخوانید در کتاب :
مبانی عرفان امامیه، ص 47، اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

شهر بانو

از شجاعترین زنان تاریخ و دختر یزدگرد سوّم بود که امام حسین (ع) را خواستگاری نمود و همسرش شد .

 امام حسین او را سوار بر اسبی به عنوان یک سفیر مخفی و چریک به ایران فرستاد تا شیعیان را بسیج نماید و به یاری امام به عربستان بیاورد . ولی این رسالت نیمه کاره ماند زیرا یزید از این واقعه مطّلع شده و به سرعت به قتل عام شیعیان کوفه و یاران حسین پرداخت و امام نیز قبل از رسیدن ایرانیان شهید شد .

 ولی سپاه شیعیان ایرانی بعدها رسیدند و بنیاد بنی امیّه را بر انداختند . به روایتی شهر بانو به غاری در کوهی اطراف شهر ری (تهران) پناه برد و هرگز از آنجا خارج نشد و همان کوه را مقبرۀ وی می دانند که به کوه “بی بی شهر بانو” معروف است . امامت پس از امام حسین از رَحِم شهربانو می باشد و لذا امام زمان نیز از مادر ، ایرانی می باشد .

 

شِمر

از فرماندهان یزید که مأمور کشتن امام حسین(ع) بود . او کودک بی پدر و مادری بود که در خانۀ علی (ع) بزرگ شد و همبازی حسین (ع) بود . او مردی به غایت متشرّع نیز بود و روایت است که به هنگام ظهر عاشورا با عمر  سعد بر سر کشتن امام حسین به اختلاف رسید که هر چه سریعتر او را بکشد تا مبادا که نماز ظهر قضاء گردد . شمر نیز همچون اکثر مسلمانان صدر اسلام انسانی عجیب و اسطوره ای بود که در قلمرو عقل علیّتی قابل درک نمی باشد . او مردی پهلوان بود و اسوۀ قشری گری دینی و شقاوت .

 

حُرّ

نام یکی از یاران امام حسین در کربلا بود و نخستین شهید آن واقعه . او به ناگاه به عنوان یکی از فرماندهان ارشد سپاه یزید که برای نابودی امام حسین مأموریّت داشت دچار انقلاب روحی شد و به سپاه امام گرائید و توسط سپاه خودش کشته شد .

چنین واقعۀ روحانی و انقلابی عظیم و آنی در تاریخ بشر گزارش نشده است که انسانی از مقام فرماندهی جنگ به ناگاه به سپاه دشمن خود بپیوندد وبه نبرد بر علیه سپاه خودش بپردازد و کشته شود آنهم در اوج قدرت و نه ضعف نظامی . او می دانست که جناح حسین که عدّه ای قلیل بودند در اندک مدّتی نابود و جملگی کشته می شوند و او پیروز خواهد شد و از یزید جایزه و مقامی بسیار بزرگ دریافت خواهد کرد . او می دانست که ملحق شدن به حسین یعنی الحاق به شکست و نابودی حتمی . و نیز نخستین کسی بود که جنگ را بر علیه سپاه خودش آغاز نمود و کشته شد . بهر حال تفکّر دربارۀ این انسان موجب بیداری و انقلاب عظیمی دراندیشه و وجدان می شود و تفکّری بکر و متافیزیکی است و دارای قدرتی خارق العاده می باشد . [2]

 

از کعبه تا کربلا

نگاه دگرگونه به نهضت حسینی

به لحاظ تاریخی می دانیم که نهضت حسینی که در واقعۀ کربلا به اوج رسید و ختم شد از کنار خانۀ کعبه آغاز گشت آنگاه که حسین به ناگاه مراسم حج را نیمه تمام رها کرد و با شمشیر آخته از میان گردشگران خانۀ کعبه خروج نمود و صدور حکم ارتداد و خروج از دین را برای خودش در دستگاه یزید میسّر نمود زیرا براستی از واقعۀ حج بعنوان اساس دین ابراهیم خروج کرده بود .

 

 این عمل علناً به مثابه یک خود کشی اعتقادی بود و این امکان را داد تا تمام اتهامات دستگاه یزید را برعلیه خودش محقّق سازد و مستند کند . و لذا از چند هزار یاران جان به کف که به همراه حسین برای مراسم حج آمده بودند گروه کوچکی باقی ماند که آن گروه هم بواسطۀ صدور حکم قاضی برعلیه حسین توانستند خود را مجاب کرده و از حسین روی برگردانند.

ظهور خدا
خدا در حسین رخ نمود

 

نهضت حسینی

در یک کلمه در نهضت حسینی مسئله این بود که : آیا خانۀ خدا در کعبه است یا در کربلا !

 آیا خدا در خانۀ گل است و یا در خانۀ دل حسین . اینجا خط افتراق مکتب امامیه و تشیّع بعنوان یک مذهب است .در واقع شیعۀ امامیه به معنای واقعی از این واقعه پدید آمد . در حقیقت بنیان گذار تشیّع امامیه و مکتب امامت بعنوان عرصۀ ختم نبوّت و آستانۀ الوهیت پروردگار در عالم ارض ، امام حسین و یارانش هستند.

همانطور که در صدر اسلام با تغییر قبله از بیت المقدّس به مکه بسیاری از مسلمانان امتحان شدند و روی گرداندند ، با نهضت حسین نیز یک بار دیگر این تغییر قبله برای مؤمنان به مورد امتحان گذاشته شد .

 

رجعت حسینی

می دانیم که در احادیث بسیاری از پیامبر و علی و امام صادق (ع) ، ظهور ناجی آخرالزمان به مثابه رجعت حسینی است که حاکمیت جهانی می یابد . ناجی آخرالزمان با آن عظمت و اهمیتی که در همه مذاهب حقّۀ تاریخ پیش گویی شده است حتی پیامبری به عظمت موسی ، عیسی و محمد (ص) و یا امامی همچون امامان صدر اسلام نیست . ناجی آخرالزمان مظهر الوهیت پروردگار از وجود انسان است و لذا آستانۀ قیامت کبری می باشد .

قبلۀ مسلمانان امامیه کربلاست و کلّ آن دعوا بر سر این مسئله بود که آیا خدا در کجا مأوی دارد : در خانۀ کعبه یا خانۀ وجود حسین . در مذهب امامیه وجود امام همان بیت الله الحرام است و قبلۀ این مذهب همواره در طول تاریخ وجود امام زمان است . امام حسین نخستین برپا کنندۀ آشکار قیامت است .

 

 واقعۀ کربلا قیامت صغرای مسلمانان شیعه است .و به همین دلیل امام حسین را ثارالله نامیده اند . و آنچه که از اسلام ناب محمدی تا به امروز بر روی زمین باقی است از آن واقعه است .

اگرعلی (ع) قرآن های کاغذی معاویه را از  سر نیزه ها پایین آورد و بعبارتی سوزاند امام حسین این واقعه را دربارۀ مراسم حج به کمال رساند و حقّ امامت را به تمام و کمال آشکار کرد . واقعه عاشورا چیزی جز معرفی  حقِّ امامت نبود یعنی همان حقی که یک بار دیگر در ظهور ناجی آخرالزمان در کلِّ جهان رخ خواهد نمود و کلّ بشریت بدان واسطه امتحان و تعیین تکلیف خواهد شد .

 

روانشناسی عزاداری حسینی

گریستن و شیون نمودن بمعنای دل را از ماتم و حزن درآوردن است به همین دلیل آنهائی که به دلیل کبر وغرورشان بخود امکان گریه نمی دهند دچار قلوبی شقی و افسرده و سیاهند .عزاداری حسینی کلاً تحت الشعاع این قاعده قرار دارد  و اکثر عزاداران ثقل و اندوه یکسالۀ خود را در این مراسم پاکسازی می کنند و این از برکات امام حسین است که در هیچ مذهبی دیگر مشابهش نیست.

 

و اما برخی ادعا دارند که برای امام حسین و شهدای کربلا گریه و نوحه می کنند و نه بحال خودشان . بهرحال توجیه اعتقادی این جماعت نمی تواند چندان زیبا و خداپسندانه باشد زیرا آدمی بحال اسوه و ناجی خود گریه نمی کند بلکه این اوست که بحال ما گریه می کند.

آیا این تحقیر مقدّسات و مقام امامت نیست که بحال آنان بگرئیم ؟

 ولی این درست است که به یاد عظمت و غیرت  و شهامت و حق پرستی آنان و بحال کفر و دنیاپرستی خود گریه کنیم.  این حق است که خود را در جبهۀ اهل کوفه بیابیم  و خود را سرزنش کنیم . همانطور که امام پیش بینی کردند که نخستین گروهی که مراسم عزا برپا می کنند اهل کوفه اند و نخستین گروهی که بزم و شادی بپا می کنند اهل شام هستند .

ولی بنظر می رسد که ما مخلوطی از این هر دو مراسم را بپا می کنیم. هم گریه می کنیم و بر سر و سینه می کوبیم و هم شربت و شیرینی و پلو می خوریم . و این نشانۀ خوشی نیست.

 هرگز صاحب عزا از پلوئی که خود می پزد نمی خورد چون از گلویش پائین  نمی رود. بهرحال اکثر مردمان در سراسر جهان فقط بواسطۀ شادی می توانند اندوهگین باشند . بهرحال در هیچ کجای جهان و درهیچ مذهبی آنهم بعد از چهارده قرن اینگونه بخاطر شهادت انسانی مراسمی بپا نمی شود حال بهر نیت و صورتی. اینست راز واقعه !

 براستی حسین (ع) کیست ؟

 و براستی که ما شیعه حسینی هستیم و سائر امامان را هم تحت الشعاع حسین (ع) می شناسیم : سفینه نجات .

از کتاب : دائرة المعارف عرفانی، جلد دوم، اثر استاد علی اکبر خانجانی

کوفی شناسی
کوفی شناسی، شیعه شناسی بدون عمل و اطاعت از امام حیّ است.

 

ابن زیاد و حرّ

 ( بودن یا نبودن )

 

1 – انسان مخلوق انتخاب خویش است انتخاب بین بودن و نبودن : انسان بودن یا انسان نبودن ! انسان بودن همان خلیفه خدابودن است در حبس تن : الوهیت در اسارت ماده ! بی نیازی در بند نیاز ! بود در محاق نبودن . بقا در فنا : بودِ نبود ! و اینست انتخاب ! و انسان برای این انتخاب آفریده شده است .

 

2 – ابن زیاد پسر نامشروع هنده زن ابوسفیان و به زبانی برادر نا مشروع معاویه از پدری نامعلوم از مریدان مخلص علی (ع) بود و تا حدی مورد اعتماد امام بود که وی را در دوران خلافت خود به ولایت فارس برگزید . و می دانیم که فارس آن بخش از ولایت اسلامی است که برای علی بسیار مهمتر از حجاز و عراق و مصر است و مدتها تحت حکمرانی سلمان فارسی از جانب علی (ع) قرار داشت و در دوران سکوت بیست و پنج ساله علی (ع) ، در تنها موردی که علی (ع) در مقابل عمر شمشیر کشید ماجرای عزل سلمان از جانب خلیفه عمربود . و عمر تسلیم اراده علی شد چرا که می دانست همین امر ممکن است علی (ع) را وادار به جنگ نماید . و اینک این ابن زیاد جانشین سلمان فارسی شده است تا ایرانیان را تحت ولایت علی (ع) تعلیم و تربیت نماید و بذر توحید و عدالت افشاند .

 

3 – اهالی فارس ، حکومت ابن زیاد را جلوه ای زنده از عدالت علی (ع) می یافتند و او را به راستی نماینده ولایت علی (ع) می دانستند . ابن زیاد تا چند سال بعد از شهادت امام حسن (ع) نیز ولایت فارس را بر عهده داشت . و گویند که چون علی سنگ بر شکم می بست و خرقه خلافتش وصله دار بود و نعلین پای او دو جدار بود از بس که وصله خورده بود .

 

4 – و اینک امام حسن به دسیسه معاویه و به دست زنش جعده شهید شده است و دوران امامت امام حسین (ع) است . معاویه برای ابن زیاد نامه من فدایت شوم می نویسد و بعد از عمری که ابن زیاد را به عنوان برادر انکار و لعن کرده بود دوباره به عنوان برادر می پذیرد و به او پیشنهاد ولایت کوفه و بصره را می دهد و حتی به طور غیر مستقیم در گوش او نجوای ولایتعهدی را می خواند که بعد از معاویه بر جای او خلیفه مسلمین شود. و اینک این ابن زیاد با بزرگترین امتحان و انتخاب زندگی خود روبرو شده است .

 

5 – ابن زیاد موجب رسوایی خاندان بنی امیه و دستگاه معاویه در شام است که خود را امیرالمؤمنین و خلیفه خدا بر روی زمین می نامد زیرا یک زنا زاده است که از بطن هنده به دنیا آمده است و لذا مورد انکار و طرد و ذلت معاویه است . و این علی (ع) و فرزندان او هستند که ابن زیاد را به برادری خود می پذیرند و او را از آن همه خفت و خواری هولناک می رهانند و به ولایت فارس می نشانند که مقدّس ترین ولایات اسلامی تحت امامت علی (ع) به شمارمی رود زیرا عمده شیعیان را در خود جای داده است . بنابراین هویت و حیثیت ابن زیاد چنان جبران شده است که برتر از این ممکن نبود .

 

6 – بنابراین واضح است که پناه بردن ابن زیاد به امام علی (ع) و ارادت به علی (ع) اساساً یک معامله دنیوی بوده است ، معامله ای بسیار پر منفعت که دین و دنیا هر دو را نجات داده است . و اینک هنگام آن است که ابن زیاد به لحاظ دین و اعتقاد امتحان شود . و نامه معاویه سرآغاز این امتحان است . معاویه هم او را به عنوان برادر می پذیرد و از گذشته عذر می خواهد و با فرستادن هدایای بسیار گذشته اش را جبران می کند و به لحاظ حکومت هم مقامش را حفظ نموده و به او وعده خلافت را هم می دهد . و اینست انتخاب راستین بین دین و دنیا .

 

7 – ابن زیاد در صورت نپذیرفتن پیشنهاد معاویه مسلماً به زودی مقامش را از دست می داد زیرا معاویه در اوج قدرت بود و شیعیان در انزوا و تعقیب قرار گرفته بودند و چه بسا ممکن بود که جان ابن زیاد هم تهدید شود بنابراین ابن زیاد با یک حساب ساده دوباره معامله کرد معامله ای که تمام دین را داد تا دنیایی را که علی (ع) به او داده بود حفظ نماید یعنی حکومت را .

 

8 – ولی ابن زیاد نمی دانست که این معامله به همین سادگیها هم نیست و به زودی معاویه از او انتظارات دیگری هم خواهد داشت و آن قتل عام مؤمنان علوی و نهایتاً کشتن امام است .

 

9 – بدینگونه ابن زیاد در کوفه کانون تجمع علویان مستقر شد و قتل عام علویان را آغاز کرد و به ناگاه از یک حاکم فقیر و ژنده پوش و مرید علی و حامی علویان به یک شاه قصر نشین و اشرافی و شرابخوار و دشمن علویان تبدیل شد و خود را زیاد ابن ابوسفیان نامید .

 

10 – یکبار دیگر انسانی مؤمن و پاک و حق پرست در بازگشت به شجره ممنوعه (نژاد) آنهم شجره ای نا مشروع و غیر واقعی ، تبدیل به یک شیطان شد . از شجره طیّبه برید و به شجره خبیثه پیوست آنهم شجره ای که به راستی از آن او نبود زیرا او فرزند ابوسفیان و برادر معاویه نبود . و معاویه با برادر نمودن و برادر نامیدن او تمام دین و ایمانش را خرید .

 

11 – ای کاش آدمی برای رجعت و پیوستن به نژاد خودش دینش را بفروشد نه انتساب به نژادی که از او نیست .

 

12 – کم نبودند فرزندان نامشروعی که در خانه علی و فرزندانش به فرزندی و برادری پذیرفته شدند و عجب که اکثرشان قاتلان علی و آل علی از آب در آمدند . که ابن ملجم یکی از آنهاست و شمر و ابن زیاد .

 

13 – معاویه احمقی بسیار زیرک بود و هرگز نمی خواست که دستش به خون علی و خاندانش آلوده شود هم به لحاظ مصالح سیاسی و اجتماعی و هم به دلیل اعتقادی . و لذا در وصیت نامه اش به پسرش یزید گفته بود که : مبادا که فرزندان علی را به دست خود به قتل برسانی که بنیاد حکومت اموی برچیده می شود!؟

 

14 – به همین دلیل یزید هرگز نمی خواست به امر خودش امام حسین را به قتل برساند . و لذا در حالت مستی از وی امضاء قتل امام حسین را گرفتند و یزید تا به هوش آمد کار از کار گذشته بود .

 

15- معاویه مرد و پسر شرابخواره و عنتر بازش یزید برجای او نشست و ابن زیاد را در حکومتش ابقاء نموده و دستور بیعت گرفتن از امام حسین (ع) را به او داد که وی با تمام تلاشی که نمود و التماسی که کرد موفق نشد . زیرا نمی خواست همبازی و برادر ایمانی خود را به قتل برساند . یعنی پسر کسی را که او را از یک زنا زاده مشهور و مطرود تبدیل به مؤمنی حاکم و مقتدر نموده و صاحب آبروی دینی و دنیوی ساخته بود . 

 

16– ابن زیاد می دانست که پیشنهاد معاویه هم فقط به خاطر منزلت و موقعیتی است که از علی دارد و گرنه معاویه هرگز حاضر نبود یک زنا زاده منسوب به مادرش را تصدیق کند و چه بسا اگر علی (ع) نمی بود بارها به دست معاویه به قتل می رسید تا این لکه ننگ از خاندان اموی پاک شود و لقب امیر المؤمنین مناسب معاویه و پسرش یزید باشد . 

 

17 – معاویه و سپس یزید ، ابن زیاد را وادار کردند که بر بالای منبر مسجد علی (ع) در کوفه ، علی را لعن کند و همه علویان را وادار به لعن علی کند و یا جانشان را بگیرد . و ابن زیاد چنین کرد .

 

18 – تنها کسی که تمام تلاش خود را نمود تا ابن زیاد را به هوش آورد و از این راه برگرداند حجربن عدی بود که بارها با او مذاکره نمود و او را دعوت به توبه کرد . ولی ابن زیاد قصد جان حجر را نمود و حجر آواره و فراری شد . ابن زیاد از فرط ثروت و قدرت و شهوت و عیاشی دیوانه شده بود و همه دوستان سابق خود را از علویان به قتل رسانید و هرکه او را نصیحت می کرد گردن می زد .

 

19 – ابن زیاد مثل یهودا از حواریون مسیح ، امام و ناجی خود را به چند سکه فروخت . و کل این وسوسه شیطانی که در او مؤثر افتاد همانا رجعت او به نژاد بود ونسبت برادری  با معاویه .

 

20 – کار به همین جا تمام نشد و ابن زیاد سپاهی عظیم به فرماندهی حربن ریاحی برای محاصره حسین و یارانش که قصد هجرت به ایران را داشتند ، گسیل داشت و در سرزمین کربلا آنها را زمینگیر ساخت و آب برحسین و یارانش بست .

 

21 – دست قضا و حکمت الهی اینک دست اندر کار یک امتحان تاریخی دیگری است . حر فرمانده لشکر ابن زیاد به لحاظ نژاد منسوب به امویان است و فرماندهی مرید دستگاه اموی می باشد و لذا کسی مطمئن تر از او برای محاصره حسین نداشتند که یا از حسین بیعت بگیرند برای یزید و یا اورا به قتل برسانند و سرش را به شام بفرستند .

 

22 – ابن زیاد برای اطمینان کامل دو نفر دیگر از یاران سابق علی (ع) یعنی شمر و عمر سعد را خرید و به وعده حکومت ری ( ایران ) در پشت جبهه لشکر حر به مراقبت گماشت تا مأموریت به طور کامل انجام شود .

 

23 – جالب اینکه شمر و عمر سعد هم همبازی های دوران کودکی حسن (ع) و حسین (ع) و به جای فرزندان علی (ع) بودند و عمری بر سفره این خاندان نشسته بودند و دارای هویت و حیثیت شده بودند . آنها هم بدین لحاظ بسیار شبیه ابن زیاد بودند .

 

24 – گویی همه نمک پروردگان سفره علی می بایستی خون حسین و خاندان او را بریزند . واین نیز از عجایب کار خلقت است .

 

25 – حر نماینده معتمد ابن زیاد و دستگاه اموی و فرمانده سپاه کوفه در مذاکراتی که در کربلا با حسین نمود تا او را به بیعت با یزید قانع کند به تدریج دچار بیداری وجدان می شد و تعادل و قوای کافرانه اش از دست می رفت .

 

26 – حرّ ، فرماندهی فریب خورده بود و امام حسین و یارانش را خارجی و مرتد می دانست و خود را سرباز مخلص اسلام وابن زیاد و یزید را مؤمنان می دانست و لذا در رویارویی با امام حسین آگاه و بیدار شد و دانست که به خطا می رود . و لذا به ناگاه نیمه شبی که سپاهیان در خواب بودند خود را خلع سلاح نمود زره و شمشیر بدر آورد و چکمه بر گردن آویخت و به نزد امام حسین آمد و گفت : یا حسین یا مرا ببخش و یا بکش بخاطر ستمی که بر تو و خاندان و یارانت روا داشتم .

 

27 – شمر و عمر سعد که حر را در تعقیب داشتند از این امر مطلع شدند و فردایش او را به قتل رسانیدند و خود فرماندهی سپاه را بر عهده گرفتند . و بدینگونه حر اولین شهید نهضت کربلا شد .

 

28 – عجب است که حر هم حر ابن زیاد ریاحی نامیده می شود و گویی که او فرزند ابن زیاد و به مثابه وجدان اوست که نماینده او هم در کربلاست که بیدار شده و توبه می کند و در مقابل سپاه ابن زیاد می ایستد و شهید می گردد . گویی وجدان ابن زیاد در مقابل خود او می ایستد و شهید می شود .

 

29 – حر از نژاد خود می برد و به خاندان علی می پیوندد و ابن زیاد از خاندان علی می برد و به نژاد نامشروع خود می پیوندد . و کل دین خدا و سرنوشت ابدی انسان بر روی زمین منوط به تصمیم انسان در قبال نژاد خویش است . به شجره پیوستن و یا از شجره گسستن . جاودانگی روح را خواستن یا بقای میرا و موقتی زمینی را در بستر نژاد .

 

30 – عجب است که این هر دو « ابن زیاد » هستند و گویی دو برادرند مثل هابیل و قابیل . یکی جانشین خدا را برمی گزیند و دیگری جانشین مردم را و در واقع جانشین شیطان را .

آدمی به عنوان جانشین خدا بر روی زمین قربانی و فریب خورده نژاد و نژاد پرستی دروغین خویش است . آنانکه نجات یافته و رستگار شده اند در واقع از اسارت و وسوسه شیطانی نژاد خود رسته اند . ماهیت ذاتی نژاد هر کسی عین تعلق و رجعت ابن زیاد به شجره ابوسفیان است که در واقع اصلاً شجره ابن زیاد نیست . آدمی ذاتاً بر نژاد خودش حرام است . نژاد پرستی بشری عین وسوسه ابلیس است . آنچه که انسان را از آدمیت و مقام خلافت الهی خود محروم می کند وسوسه نژاد است . و این است که ابلیس هم از درب وجود زن بر آدمی رخنه می کند .

وسوسه نژاد است که آدم را وادار به هر تبهکاری و جنایتی می کند .

در واقعه کربلا همه اسرار و حقایق انسان در جهان رونمایی و آشکار شد . و موجودیت ابن زیاد و حر دو تجلی از آدم و ابلیس در این قیامت است . و اینکه انسان صاحب اختیار است و درک این راز به مثابه درک همه اسرار جهان است . و انسان در تجربه حیات و هستی خاکی اش جز اختیار خود را نمی آزماید . آدمی یا قربانی اختیار خویش است و یا رستگار آن . آدمی به اختیار خویش یا جانشین خدا می شود و یا جانشین ابلیس .  [3]

از کتاب : دائرة المعارف عرفانی، جلد سوم، اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

ماه محرّم آمد!!

«مظلومیت مضاعف حسین(ع) از جانب شیعیان»

یغمای جندقی عارف و شاعر عمله و آواره عصر قاجار در پیش درآمدی بر ماه محرم می گوید:

ماه محرم آمد هنگام عیش و عشرت      ای شیعیان خالص یک اندکی مروّت

این بیت شعر گویی زبان حال امروز ما نیز هست. گویی که امام حسین(ع) به کربلا رفت و هفتاد و دو تن از عاشقان حق را با کل خاندانش به ذبح عظیم کشاند تا ما پیروانش سالی ده شبانه روز پلو و شربت و شیرینی بخوریم و خستگی سال از تن بدر کنیم. آنان که به یاد حسین دلشان غرق عشق و اندوه می شود و عرق شرم بر جبینشان پدید می آید این پلوها از گلویشان به سختی پایین می رود همانطور که نمی توان پلوی عزای جوانمرگ خود را خورد.

به لحاظی هم می توان اینهمه عیش و شکم چرانی در طی ده شبانه روز را تعبیر بر این امر نمود که حسین(ع) خود و خاندان و یارانش را به خاک و خون کشید تا ما شیعیانش با خیال راحت گناه کنیم و نگران عقوبت اعمال خود نباشیم زیرا برایش سینه زده و اشک ریخته و پلو داده و خورده ایم همچون ماجرای شفاعت مسیح برای مسیحیان که خود را از قید و بند هر اخلاقی رها ساخته و خود را بخشوده دو جهان پنداشته و به ریش جهانیان هم می خندند و هر پرهیزکاری را ابله و وحشی می نامند.

براستی حاصل این عزاداریها و عیاشیها که هر ساله افزون تر از سال پیش است و هزینه ها سر به فلک می زند و در طی این چند دهه اخیر به اندازه هزار سال گذشته عزاداری حسینی شده است در قلمرو اخلاق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی ما چه بوده است؟ آیا غرور حاصل از این مراسم بر کفر ما نیفزوده است؟ آمار فزاینده بزهکاری و قانون شکنی و فحشاء و رباخوری و اعتیاد و تصادفات و کلاه برداریها و… نشان دهنده رابطه معکوس اخلاق اجتماعی ما با این مراسم است. گویی که با این مراسم حق حسابی به حسین(ع) می دهیم و گناهان سال گذشته خود را بی حساب و بی خیال می شویم و باز از صفر شروع می کنیم اگر آمار خلاف کاریهای ایام بعد عاشورای حسینی را بدست دهیم این واقعیت آشکار می شود.

بجای اینهمه بریز و بپاش و خوردن تا سر حد استفراغ آیا بهتر نیست که روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم؟ آیا این به عزا و عبادت نزدیک تر نیست و اینکه هزینه این غذاها را یک جا به حسابی واریز کنیم و به مستمندان برسانیم؟

آخر در کدام قاموس و فرهنگ و اخلاقی روز عزا را جشن می گیرند آنهم عزایی اینچنین تراژیک که کل تاریخ بشر مشابهش را به خود ندیده است. آیا می شود در کنار نمایش قتلگاه نینوا این همه سفره پهن کرد و با تماشای هفتاد و دو تن سر بریده و بدن قطعه قطعه و خیمه های آتش گرفته و کودکان پا برهنه و سر به بیابان نهاده و زنان سر برهنه در زیر تازیانه چگونه می توان اینهمه عیاشی کرد؟

این عیاشی در همان روزها فقط در شام و در کاخ سبز یزید بر پا شده بود و ما هم همان سنّت را ادامه داده منتهی کمی سینه هم می زنیم تا کسی متوجه مسئله نشود و شک نکند. آدمی اگر برای مرده اش هزینه می کند این هزینه را به غریبه ها و مستمندان می پردازد نه برای خود و اهل و عیالش. اگر ما صاحب عزای حسینی هستیم باید چنین کنیم.

بیاییم اندکی هم مرّوت کنیم و کمی در محضر حسین خجالت بکشیم و از خدای حسین بترسیم که غیورترین خدایی است که تجلی نموده و تجلی قهارانه اش در ظهور امام زمان است که رجعت حسینی است.

اگر دو روز تاسوعا و عاشورا روزه بگیریم و سینه زنیم واقعاً عزادار حسینی هستیم و این پلوها را به مناسبت تولد حسین و عباس و علی اکبر بخوریم.

البته خواهید گفت که اگر پلو و شربت و شله و شیرینی در کار نباشد کسی برای عزا نمی آید بسیار خوب آنگاه اندکی شیعه گری ما پالایش می شود بگذاریم اندکی نفاق از رونق بیفتد زیرا دین خدا حزب بازی و لشگرکشی نیست. بیاییم این مظلومیت مضاعف را از حسین برداریم و نام حسین را ملوّث به آهنگهای کاباره ای نسازیم و صحنه های سینه زنی و زنجیرزنی را مبدل به دیسکوتکهای حسینی نکنیم. و بدانیم که حسین غیورترین انسان تاریخ است.

اگر گریستن بر حسین موجب بخشودگی کل گناهان فرد می شود در این صورت بایستی کل دین و شریعت را مختومه اعلان کرد و معاد را از اصول مذهب شیعه حذف نمود. درستی هر حدیثی منوط به عقل و کتاب خداست و چنین حدیثی ضد عقل و ضد آیات الهی در قرآن است و بر کل دین خدا خط بطلان می کشد درست به همین دلیل است که بخشی از مراسم عزای حسینی همواره در دست اراذل و اوباش و رباخواران و تبهکاران حرفه ای بوده است که خود بزرگترین لکه ننگ بر دامن شیعه حسین است. این ظلم کبیری که بر حسین وارد می شود دامن جامعه ما را گرفته و ما را به صدها ظلم و ضلالت مبتلا کرده است. این امر مسئله ای صرفاً شخصی هم نیست بلکه مربوط به هویّت و سرنوشت ملی و دینی ماست و اگر دولت در چنین مواردی دخالت نکند پس مسئولیت شرعی حکومت اسلامی در حراست از نوامیس ملی و دینی در کجا بکار می آید آیا همینکه مردم و جوانان در عزای حسینی مشغول باشند کفایت می کند آیا عزای حسینی هم نوعی اشتغال و تفریح است اگر هم هست ناسالم ترین تفریحات ممکن است.

این بساطی که درباره شهادت حسین براه انداخته ایم عملاً خط بطلان بر همه امامان دیگر کشیده ایم و گویی که تشیع یعنی قیام برای حکومت. و درست به همین دلیل است که از چنین منظری مابقی امامان ما تعارفی بیش نیستند.

اصلاً امر به گریستن بر امام حسین(ع) ذاتاً زیر سؤال است مگر اینکه بگوییم در آیینه عظمت کربلا و پیروزی دین خدا در عاشورا بر خفت و خواری خویشتن می گرییم. وقتی زینب در محفل یزید این واقعه را کمال لطف و نعمت خدا بر خاندانش می داند و مظهر زیبایی جمال حق معرفی می کند پس گریستن بر این واقعه در حقیقت طرد و لعن کردن این واقعه است و این نگاه یزیدیان و کوفیان است همانطور که حسین(ع) پیشگویی کرده بود که نخستین گروهی که بر این واقعه عزاداری خواهند کرد اهل کوفه اند.

چهارده قرن از آن حجله گاه حق بر روی زمین می گذرد که تعبیر و فهم ما از آن هنوز هم چه کافرانه و کوفیانه است. به امید روزی که به مناسبت عاشورای حسینی روزه بگیریم و سرود فخر و گلبانگ سربلندی سر دهیم تا کافران جهان به هوش آیند و بر سر و سینه خود بکوبند. ظلمی که شیعیان حسین به او کردند امویان نکردند همانطور که آنان که سر حسین بریدند روزی از مریدانش بودند. پناه بر خدای حسین از اینهمه ظلم و ظلمت که کرده و نموده ایم. [4]

 

امر به معروف

معروف چیست و منکر چیست ؟

معروف به لحاظ کلمه نیز به معنای کانون عرفه و عرفان و معرفت بر عالم و آدم و خالق هستی که در عالم غیب و در وادی واژه ها «خدا» نام دارد و در عالم وجود و تعیّن هم امام نامیده می شود که خلیفۀ خدا در عالم هستی است و هموست .

 

 پس امر به معروف یعنی دعوت به امام و خدا .

 دعوت به خدا یک حرف است و در وادی ظنّ جای هزاران بازی و خود – فریبی دارد و بقول قرآن وادی شرک است و اما وادی ایمان و اخلاص و اسلام و ولایت ، امر به معروف جز دعوت به امام زمان، چیز دیگری نبوده و نیست. و نهی از منکر هم طبعاً به معنای نفی هر چه غیر امام است، و این همان دعوت به لااله الا الله است. زیرا الله در قرآن کریم در مرحلۀ رجعت و ختم نبوت به ضمیر «ما» آمده و منظور همان یگانگی خالق و مخلوق است که مظهر این توحید، امام زمان می باشد که :«کل عالم هستی در وجود امام آشکار متمرکز است.» پس امر به معروف در عین حال دعوت به کلّ عالم هستی نیز هست و این «لا» ئی است که عین الله (ال لا ه ) است .

 

همانطور که امام حسین (ع) که امام زمان خود بود واقعۀ کربلا را فقط در خدمت امر به معروف و نهی از منکر می نامد، معروف، خود حضرت ایشان بود که جمال آشکار حق بود و منکر همۀ آنهائی بودند و همه چیزهائی بودند که به پرستش خانۀ خدا می رسیدند تا خود ظهور حق را که امام (ع) بود کتمان و انکار نمایند.

 

رها کردن مراسم حج توسط امام حسین

رها کردن مراسم حج توسط امام حسین، بزرگترین شرک براندازی و نبرد برعلیه خدای خیالی (ظنی) در طول تاریخ بشر تاکنون است . زیرا اسلام بنیاد شرک را سوزانیده و این وجه تمایز اسلام با سائر ادیان است که در آنها شرک تنها راه دین داری و خداپرستی می باشد و گناه نابخشودنی نیست و فقط در قرآن است که شرک (خداپرستی خیالی) ظلم عظیم و گناه نابخشودنی است حال آنکه کفرعلنی اینطور نیست.

 

نهی از منکر

 ظهور اسلام و ختم نبوت و ظهور امامت ، عرصه «یا رومی روم یا زنگی زنگ» است.

پس نهی از منکر به معنای نهی از شرک و خداپرستی ذهنی است .

 اگر امام حسین(ع) در امر به معروف و نهی از منکر مقصودی جز این داشت و امر به معروف و نهی از منکر فقط در وعظ و تبلیغات و افشاگری بر علیه دستگاه اموی بود چرا خانه کعبه که مرکز تجمّع همۀ مسلمانان بود را رها کرد و به بیابان برهوت کربلا رفت ؟ اگر امر به معروف و نهی از منکر چیزی جز شرک زدائی بود و چیزی جز معرّفی خودش بود و چیزی جز جدا کردن حق از باطل بود ، می بایستی در مکه و مراسم حج می ماند و آنجا سخنرانی می کرد.

 

خون خدا (ثارالله)

مردم خلیفه و محبوب خدا را کشتند و خون خدا (ثارالله) را جاری کردند و آنگاه خانۀ گلی و سنگی خدا را پرستش کردند و قرنهاست که چنین می کنند.

 

 و امام زمان از همین روست که در پرده غیبت است از چشم مشرکان . خداوند در معراج به پیامبرش می فرماید که « علی ، خانۀ من است .» یعنی قبلۀ مؤمنان دگرگون شده است همانطور که در صدر اسلام هم یک بار برای امتحان از بیت المقدّس به مکه تغییر یافت و بسیاری از مسلمانان، کافر شدند.

 

آیات مربوط به حج و بسیاری از احکام دیگری هستند که مربوط به عرصۀ قبل از ختم نبوّت و قبل از معرفی ولایت و امامت، می باشد و همانطور که قرآن می فرماید منسوخ شده اند بواسطۀ احکامی که برترند . و این احکام برتر در عرصۀ رجعت و ولایت ، البته بدون آن آیات عرصۀ نزول و نبوت ، قابل درکی محکم نیستند. بخشی از آیات قرآن ناسخ برخی دیگرند و آیات ناسخ و منسوخ همه مربوط به احکام است و نه محکمات دینی . و اینست که قرآن می فرماید: «مشرکان و کافران می گویند که آیات خدا همه ضدّ و نقیض یکدیگرند . بگو چنین نیست بلکه امری واحدند و صاحبان معرفت می دانند.».

 

 اصلاً حج و خمس و زکوة و بسیاری از احکام دیگر، مربوط به ثروتمندان و زراندوزان است و مؤمنان خالص که هرگز ثروتی نمی اندوزند که بتوانند خمس دهند و خرج مراسم حج نمایند. همۀ مؤمنان ولایت ، فقرای فی سبیل الله هستند و دیدار یار را می طلبند نۀ خانه او را . اهل لقاء الله هستند .

 

دعوت به لقاء الله  در همین دنیا

 پس امر به معروف ، دعوت به لقاء الله است در همین دنیا. یعنی دعوت به یافتن امام زمان و دیدار با او .

 همۀ امامان توسط همین مشرکینی کشته شدند که هر ساله به حج می رفتند . و حج و مراسم حج به نقل قرآن در سورۀ توبه ، برائت از مشرکین است و برائت از مشرکین اصل واجب حج است و خود حج را منسوخ می کند زیرا اصلی برتر از حج وجود دارد و آن حجّت زندۀ خداست و امام است .

 پس حج و حجّت مؤمنان و شیعیان حقیقی ، خود امام زمان است . عمل حج از پول زیادی است و علی (ع) می فرماید:

«من پیشوای مؤمنان و پول پیشوای تبهکاران است. »

 پس حج مؤمنان علی (ع) ، علی واران در زمان هستند که تجلّی وجود ایشان می باشند و از علیّین هستند، و تازه علّت تغییر قبله از بیت المقدس به خانۀ کعبه ، خود وجود علی (ع) است و امتحانی برای مؤمنین است که در قرآن هم ذکر شده است و خود ولایت علی (ع) هم در بین راه مراسم حج اتفاق افتاد و آن حج را «حجّة الوداع» نامیدند یعنی وداع با حج . و این آخرین حج مؤمنان در تاریخ است.

 

امر به معروف و نهی از منکر در مرحلۀ ابلاغ کلمه با ختم نبوّت، ختم می گردد و اگر لازم بود همچنان پیامبران می آمدند . زیرا پیامبران رسالتی جز امر به معروف و نهی از منکر نداشتند که آن ابلاغ کلمه و احکام دین بوده است و دعوت به خدای غیبی و ظنّی بود که تازه در رأس و محور همۀ امور معروف و منکر این بوده است که :

«اتقوا الله و اطیعون»

(برحذر باشید از خدا و اطاعت کنید مرا).

  یعنی حتّی دوران نبوّت ها هم زمینه برای شرک زدائی در حال تدارک بوده است و بشر از پرستش خدای ظنی منع می شده  و دعوت به پیروی از انبیاء می شده است و خداوند مکرراً دربارۀ همۀ انبیای الهی می فرماید که :

 « اگر مرا دوست میدارید و اطاعت مرا می خواهید  پس رسولانم را دوست بدارید و از آن ها اطاعت کنید.»

 

  پس کلّ انبیاء و نبوّت ها در خدمت آماده سازی بشر برای پذیرش امامت که ظهور حق است ، بوده است. و اینست حقیقت این حدیث که :

 « آنجا که انبیاء به کمال میرسانند اولیاء آغازش می کنند. »

 

راه و روش امر به معروف و نهی از منکر

چون امام زمان بدون معرفت نفس شناخته و یافته نمی شود پس اساس و بستر و راه و روش امر به معروف و نهی از منکر همانا امر به خود – شناسی و نهی از هر شناخت دیگری می باشد.

که خود – شناسی بقول علی (ع) صراط المستقیم است و راه رستگاری و اخلاص است و تا وجود خالص و برای صاحبش معروف نگردد و به عرفه در نیاید، امام قابل شناخت و یافت ، نیست .

 اگر تمام اساس و محور فصول این کتاب معرفت نفس است ، امر به معروف است و نهی از منکر . امر به معروف و نهی از منکر دستور دادن و تحکّم نمودن و زورگوئی و تهدید و شلاّق نیست همانطور که قرآن می فرماید :

«هیچ اکراه و اجباری در دین نیست و این است ملاک راه راست از گمراهی» .

پس زورگویان در دین گمراهانند.   [5]

 

معرفی منبع بیشتر برای مطالعه:

📕 «انسان کامل، جلد اول ، صفحه 164، »

✍️ نویسنده: استاد علی‌اکبر خانجانی

📆 سال تألیف: ۱۳۸۷ ه .ش

🔽برای دانلود رایگان این کتاب کلیک کنید.

 

فهرست منابع :

[1] از کتاب مبانی عرفان امامیه، ص51، اثر استاد علی اکبر خانجانی

[2] از کتاب : فرهنگ خان جانی ، اثر استاد علی اکبر خانجانی

[3] از کتاب : دائرة المعارف عرفانی، جلد سوم، اثر استاد علی اکبر خانجانی

[4] دائرة المعارف عرفانی، جلد چهارم، اثر استاد علی اکبر خانجانی

[5] از کتاب “قرآن السّاعه” ، ص 281، اثر استاد علی اکبر خانجانی

 

3 thoughts on “امام حسین

  1. مهدی میگوید:

    سلام ، با تشکر فراوان از این مطالب و معارف نورانی ، بسیار عالی درباره امام حسین و راهش و غیرت و ظلم ناپذیری اش نوشته اید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *