خوبها رفتند و بدها مانده اند زیرکان رفتند و ردها مانده اند
شمع عشق و معرفت خاموش شد شیر اندر لانه خود موش شد
عصر مستی و غزل چون خواب بود کاخ وصلت رؤیتی در آب بود
در ازل حق از جدائی شد بپا عاشق وصلش ز حقش شد جدا
آدمی از ظلمتش بینا شده در فراق قامتش برپا شده
چون فراقش سرمد آمد بر بشر دیو و دد شد تا نیابد این اثر …
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.