13 – حکمت و هر اندیشیدنی بایستی بر روی واقعیّت “جان” تمرکز کند تا حاصلش به غنا و توسعۀ جان منجر شود . اندیشۀ رئالیستی جز این نمی تواند باشد زیرا “جان” علّت العلل هر واقعیّتی دگر است .
14 – “جان شناسی ” : اینست وظیفۀ تفکّر ! ولی آنچه که زیست شناسی و روان شناسی و بیوشیمی و جامعه شناسی و امثالهم نامیده شده است چیزی جز کتمان جان نبوده است و لذا آفات جان شده است و جان را مبدّل به بی ارزش ترین چیزها نموده است .
15 – “جان” عالیترین واقعه ای است که در عالم هستی رخ نموده است زیرا از طریق این واقعه یک موجود جاندار می تواند بودن ِ خویش و بلکه سائر موجودات را حس نموده و با آنان رابطه برقرار کند مخصوصاً با خودش .و مخصوصاً جان بشر که کانون اندیشیدن دربارۀ موجودیّت است که می تواند “بودن” را درک و دریافت و احساس نماید و حتّی آن را به سئوال بکشد خاصّه خود “جان” را . زیرا جان است که منشأ و محلّ دریافت احساس درد و شادی و زجر و راحتی و مرگ و زندگی و تغییرات و ثبات و نهایتاً محلّ درک بود و نبود است و زمان را درک می کند و لذا جاودانگی را .
16 – “جان” در واقع همان ظهور جاودانگی است و لذا اندیشه دربارۀ جان بایستی مسئله جاودانگی را در مرکز کارش قرار دهد .
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.