انسان نه تن است و نه روح و حتّی اعمال و افکار و احساسات نیز نیست و حتّی آن جریانی که از طریقش احساس تبدیل به اندیشه و آنجا به فعل در می آید نیز نیست.
انسان حتّی صفات هم نیست: خوب ، بد ، زشت ، زیبا، عالم ، جاهل ، ظالم ، عادل و…. .
انسان هیچ کدام از معانی و مادّه ای را که به خود نسبت می دهد نیست . او فقط به «خود» نسبت می دهد و همین نمایانگر این حقیقت است که انسان غیر از اینهاست .
کلّیۀ صفات و اعمال و افکار و احساسات و امیال جملگی محصولات و مخلوقات انسان می باشند که از انسان بر می خیزند و این نخستین نمودار برخاستگی انسان است و نه خود انسان . ولی برخاستگی نهائی انسان آنست که از کلیۀ این برخاستگیهایش که به سرعت تبدیل به «خواستگی» می شود برخیزد و در این خیزش نهائی است که «انسان» آشکار می شود. زیرا خواستن برخاستگیهای خویش موجب در خویش فرونشستن می گردد که سراسر اسارت بار است و موجب گم شدن انسان میگردد
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.