«پايان فلسفه» در نظر هايدگر نوعي فلسفه يا ايدئولوژي جديد نيست بلكه گزارش آخرين وضعيت جهان،انديشه و احساس و عمل و واقعيت انساني در دوران جديد است،نوعي عرفات است نه ايده آل – و اين امر اگر درك نشود انديشه هايدگر اصلاً لمس نشده و بلكه منجر به سوء تفاهم هاي خطيري مي گردد همانطور كه شده است.
به لحاظي هايدگر از زمان خودش نيز جلوتر است و آنچه را كه ديده و نشان داده است در پايان قرن بيستم كاملاً مشهود و محسوس گرديده است و به اثباتي جهانی رسيده است. انقراض ايدوئولوژي ها، و «تكنولوژيسم» به مثابه مذهب واحد جهاني دو نشانه بزرگ از «پايان فلسفه» مي باشد كه در عرصه فرهنگ نيهيليزم هويتي را در سراسر جهان به نمايش گذاشته است:
برزخ را. هايدگر در رأس نهضت عجيبي قرار دارد كه موسوم به «ضد روشنفكري» است كه همين امر بيان ديگري از واقعه «پايان فلسفه» است و نمود هنري و ادبي اين واقعه منجر به پديد آمدن مكاتبي موسوم به «آبستره» ، «سورئاليزم»،«كوبيزم»،«نئورئاليزم» و «رئاليزم جادوئي» شده است كه البته بنظر ما و نيز به نظر خود هايدگر،اين بروزاتِ روشنفكرانه ضد روشنفكري،نوعي مرض اجتناب ناپذير است و بقول سارتر نوعي «تهوع رواني» مي باشد و بايد هم رخ دهد هر چند كه دماغ زمانه را مي آزارد و گاه تعبير به فساد و انحطاط مي شود كه همين طور هم هست،غده اي چركين و كهنه است كه سر باز كرده است و اگر مجال اين امر داده نشود عواقب هولناكتري خواهد داشت آن طور كه در جوامع جهان سوم شاهدش هستيم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.