عرفان و تغییر
گاه بنظر می رسد که عرفان فقط حرف است آنهم در خدمت توجیه و تقدیس مفاسد و ناهنجاریهای موجود. و گوئی این همان مقام تسلیم و رضا است چرا که گفته شده است که هر آنچه که رخ می دهد حق است. رایج ترین نوع عرفان در جامعه از این مقوله می باشد.
آدمی بمیزانی که نفس خود را می شناسد و شرایط و اوضاع بیرونی زندگیش را معلول طبیعی نفس خود می یابد تغییر آغاز می شود و این تغییر از نفس شروع می شود که بقول قرآن «سرنوشت هیچ قومی تغییر نمی کند الا اینکه نفوس افراد آن تغییر کند.»
بهمین دلیل انسان اهل معرفت مستمراً درعرصه حیات بیرونی خود دچار تحول و تکامل و اخلاص در رابطه و معیشت است زیرا مستمراً مشغول کاویدن اعماق نفس خویش است و این کاوش نمی تواند منجر به تغییر نشود زیرا آنگاه که آدمی یک میل و طبع زشت و جاهلانه ای در خود را می بیند و آثار آنرا در زندگی بیرونی خود نیز مشاهده می کند دیگر نمی تواند مثل سابق مطابق آن میل خود رفتار نماید و این آغاز تحول است.
آن عرفانی که شرایط ناهنجار و متشنج زندگی را مستمراً تشدید می کند عرفان نیست بلکه خودفریبی است. عرفان آن است که آدمی خودش را علت العلل سرنوشت خود ببیند و نه دیگران را.
آنکه دیگران را علت سرنوشت خود می داند جبراً تغییری هم نمی کند زیرا نمی تواند دیگران را تغییر دهد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.