امام شناسی

فهرست مطالب

امامت - شناخت امام

امام کیست ؟

امام یک رهبر دینی را گویند که قدرت روحانی تبدیل دین به ایمان و عشق را در قلوب دیگران داشته باشد.

 

فرق امام با یک عالم و فقیه

 فرق امام با یک عالم و فقیه یا روشنفکر دینی در همین نکته است . انسانی ممکن است در علوم دینی یک علاّمه باشد و خطابه هایی بس علمی و مستدّل و پرشوری داشته باشد ولی نتواند دین را در قلوب مردم تبدیل به محبّت حق و عشق به هدایت نماید .

چنین کسی هر چه باشد در قلمرو امامت جای ندارد . ولی گاه یک فرد که در علوم دینی و تحصیلات فقهی و قرآنی هیچ تبحری ندارد و حتّی چه بسا بیسواد است می تواند در جایگاه امام قرار گیرد و منبع الهام ایمان و عشق به حقّ و شور معرفت و تقوا در میان مردم شود همانطور که اکثر پیامبران و قدیسین و عارفان واصل اینگونه  بوده اند .

 

در واقع سواد و مدارک مدرسه ای و عاریه ای امری لازم برای امر امامت نیست . در واقع گوهرۀ اصلی و واجب و لازم برای امر امامت داشتن عشق الهی به هدایت و القای نور ایمان و محبّت به دین و احکام و حدود الهی می باشد که بدون این گوهره، دریایی از علوم دینی و فقه و حدیث و قرآن و تاریخ و ادبیات به خودی خود نمی تواند حامل امر هدایت و ولایت در مردم باشد و چه بسا ایجاد شرک و نفاق می کند زیرا اطاعتی که قلبی و از روی حُبّ نباشد منشأ اصلی انشقاق و نفاق است و تقلیدی محض که به بخل و عداوت و سلطه گری می انجامد .

 

ولی آنکه نور ایمان دارد حتّی بدون هیچ سوادی می تواند احکام الهی را از فطرت خویش استخراج نموده و قرآن را از دلش بخواند و به مردمان هدیه کند و امام مردم باشد و اسوۀ تقوا.[1]

 

فلسفۀ امامت

عرفان اسلامی و مخصوصاً شیعی عالیترین و لطیف ترین  حدّ بیان از رابطۀ بین انسان و خدا در کلّ تاریخ اندیشه و مذهب است و آن چیزی جز توصیف معنا و حقیقت وجود امام بر روی زمین نیست .

 

امام نه بشر است و نه خدا بلکه مظهر وحدت و یگانگی بین انسان و خداست و جمال دوستی بین خالق و مخلوق .

 

مقصود خالق و معبود خلقت

او همان موجودی است که کلّ کائنات و تاریخ بشر در جهت تحقّق و پیدایش او پدید آمده است . او مقصود خالق  و معبود خلقت است . او کسی است که بر جایگاه عدم نشسته و بر عالم وجود حکم می راند .

 

ضعیفترین موجود عالم است که همه قدرتهای عالم بشری را تحت فرمان دارد. درک موجودیت و مقام او بسیار سخت تر از درک  وجود خداوند است.

 

 او خداوندِ اسیر خاک است و تجلّی واقعی اسطورۀ پرومته است . او خدای منزّه و تسبیح شده از هر صفتی است. او جمال ذات خداست . همچون پادشاهی بی تاج و تخت و سپاه و ثروت و قدرت مادی.

 

خدائی که اسباب اقتدارش را بکلی رها نموده و در هیبت ضعیفترین مخلوقاتش آشکار شده است.

آیا او براستی به چه دردی می خورد و چه ارزشی دارد که مقصود هستی و مسجود موجودات و محبوب خداست. این یعنی چه؟

 

راز خلقت و درک سرّ خدا

 فهم چنین موجودی به مثابه فهم کلّ جهان هستی و راز خلقت و درک سرّ خداست. او خدائی است که در صورت و هویت بشری آشکار شده و خود را مطلقاً خلع سلاح و قدرت نموده و در میان بشریت نشسته است که با او چه می کنند.

 رسالت او این است که فقط باشد و بس : بودن محض ! موجود فی الذاته ! اینست انسان ! اینست عشق ![2]

 

چگونه کسی به امامت میرسد !

     کسی که نمی تواند دروغ بگوید .

     کسی که نمی تواند دوست نداشته باشد .

     کسی که نمی تواند کینه ورزد .

     کسی که همواره پا بر دل خود می نهد.

     کسی که هرگز به پول نمی اندیشد .

     کسی که هرگز از کسی نمی هراسد .

     کسی که همواره بین خود و دیگری ، دیگری را ترجیح می دهد .

     کسی که در هر دعوائی خودش را محکوم می کند.

     کسی که جز خود علّتی برای سرنوشت خود نمی یابد .

     کسی که برای خودش چیزی نمی خواهد.

     کسی که خود را مسئول همه بدبختی های دیگران می داند .

     کسی که با منّت کشیدن خدمت می کند.

     کسی که بواسطۀ محبّت خود تک و تنها می شود زیرا کسی را یارای تحمل محبّت او نیست .

   کسی که قبل از مرگش با شوق کامل برای مردن آماده است و جز قبر خانه ای ندارد و بدنش قبر اوست و غار اوست و راز غیبت اوست . [3]

فرق نبی و امام

 کمال نبوت امامت است و هر امامی دارای مقام نبوّت هم بوده است.

 این واقعه را در قرآن بوضوح درک می کنیم دربارۀ انبیای اولوالعزمی که به کمال نبوّت و امامت رسیده اند مثل حضرت ابراهیم (ع) و موسی(ع) و محمد(ص). این سخن از پیامبر اسلام است که

« غایت نبوت ، آغاز امامت است»

خداوند با نبی اش از بیرون سخن می گوید و با امامش از درون.

اینست که امام را عرش خدا گویند.

امامت همان نبوت باطنی است و خدا از درون وجودش با  او سخن می گوید و از این مقام است که سخن « خودشناسی – خداشناسی» پدید آمده است.

 

کمال نعمت و کمال دین

و اینست معنای کمال نعمت و کمال دین که در واقعۀ غدیرخم از آن سخن رفته است که سرآغاز امامت و پایان نبوّت است.

و اینست که امروزه هر کسی می تواند از طریق معرفت نفس امامت وجودش را دریابد و به امام برسد.

بنابراین مسئله فرق و تفاوتِ درجه بین نبی و امام امری منتفی است.

و لذا دعوای بین اهل شریعت و طریقت در اینکه آیا پیامبر اسلام برتر است یا علی(ع) نیز دعوائی مهمل و جاهلانه است زیرا پیامبر اسلام می فرماید

« من و علی نور واحدیم ». « هر کجا که من بودم علی بود وهر چه که من دیدم علی دید. علی جمال باطن من است و آن نوری است که همه انبیاء بواسطه اش نبوت یافتند … » .[4]

 

شجرة علّیین

« نامۀ اعمال نیکوکاران در نزد علّیین است. و اما چه می دانی که چیست علّیون ؟

کتابی است که مقرّبین به آن شهادت می دهند. » قرآن –

 

علّیین یا علّیون در لغت جمع « علی» است بمعنای علی ها یا علی واران. و نیز می دانیم که علی (ع)  خود را قرآن ناطق و زنده نامیده است.

علّیین شجره ای از مخلصین در دین هستند که محل علم لدّنی و حکمت الهی و عرفان حق هستند و اسرار خلایق را   می دانند و امام مؤمنان و نیکوکارانند و نور هدایت سالکان معرفت. به لحاظی اسوه های انسان کاملند در علم و دین.

کتب علم علی

در روایت شیعی آمده است که در روز قیامت کاروانی بغایت طویل از بار کتاب وارد می شود که کتاب علی است. این کاروان کتاب همان کتب علم علی واران تاریخ است که حامل علم حضوری هستند.

 

علّیین شجرۀ امامت در درجات گوناگون و اعصار و اقوام متفاوت است:

لائوتزو ، بودا، پارمنیدز، سقراط، ادریس، اسماعیل و موسی و عیسی و علی و سلمان و حلاج و شمس و …  اینان عاشقان معرفت الله و عبادالله المخلصین هستند که اراده و کلام و کردارشان همه از خداست. اینان خلفای خدا بر روی زمین هستند و آستانۀ حضرت دوست.

 

عاشقان محض معرفت برای معرفت در درجات گوناگون و تحت عناوین و مذاهب گوناگون بر روی زمین در هر قومی از مظاهر آیات کبیر خدا بر روی زمین هستند و سخنگویان توحید و شکافندگان علم حقیقی و بانیان و رهروان حکمت الهی.

 

اینان فصول امّ الکتاب هستند منتهی کتابی که سخن می گوید. اینان جمال « امّ» هستند و بستر امامت. اینان شجرۀ نژاد نیستند همچون شجرۀ طیّبۀ نبوّت. بقول مولای رومی « خواه از نسل عمر یا از علی» اینان مصادیق دنیوی سورۀ توحید می باشند

 

همانطور که پیامبر اکرم ،علی را مصداق این سوره می دانست :

 یگانگی، بی نیازی، بی علّتی ( غیر نژادی) و بی تائی . اینان شبیه هیچکس نیستند و بلکه دو تن از آنان هم شبیه یکدیگر نیستند و ربشان خود الله است. اینان بانیان و مجاری وحی مستقیم و بیواسطه یعنی محدّث هستند و خداوند از زبانشان بیواسطه سخن می گوید اینان خدا را در خود یافته اند. و موحّد به همین معناست. در زبان مدرن غرب به اینان لقب « عارفان وحشی» داده شده است که البته بس ناهنجار است. و بهتر بود ملقب به « عارفان انقلابی » می شدند .

 

اینان عارفان بی شجره و بی سلسله و بی تبار و بی معلم هستند و نیز فراسوی مذاهب و مکاتب. اینان خط شکن معرفت دوران هایند و نیز تمدن شکن.

اینان بدعت گزاران وادی عشقند و لذا در هر دوره ای متهم و محکوم به ارتداد و خروج از دین و فرهنگ می باشند و همچون سقراط به فساد و انحطاط ، متهم و اعدام می شوند.

 

امامان ما نیز جملگی خورشید های علّیین اسلامند.

شجرۀ بیداری و بخود آئی

اینان خدا را از راه تاریخ و سنت و شریعت و مکتب و مدرسه نمی یابند. اینان برگزیدگان خاصّ خدایند و کمال ظهورشان در همه ابعاد ، خود « علی » است که به تنهائی شجرۀ کامل معرفت را به عرصۀ ظهور رسانیده است همانطور که در حدیثی از امام صادق است که می فرماید:

 «ما همان شجره ممنوعه هستیم» بمعنای شجرۀ بیداری و بخود آئی.

 

اینان میزان انسان هستند، انسان آنگونه که باید باشد. اینان حیات دنیوی ندارند و در فراسوی تاریخ قرار دارند و بمعنای واقعی امام زمان هستند یعنی زمان و تاریخ بشر از وجود آنان پیروی می کند.

 

در درجات نازلتر و تجلّی خفیفتر می توان افراد ذیل را هم کمابیش از این شجره دانست:

عین القضاة همدانی، ژردانز برونو، میرزا آقا خان کرمانی، سید جمال اسد آبادی، اقبال لاهوری ، دکتر شریعتی، گاندی، چخوف، آرتور رمبو، کافکا، صادق هدایت و غیره. ممکن است گفته شود که مثلاً شریعتی را با هدایت چکار و اینان را با حلاج چکار و با علی و بودا و … چکار. ولی در و دیوار گواهی می دهند کاری است.

 

اینان به مثابه شاخه های فرعی تر این شجره هستند. این شریعتی بخود – آئی و ز خود – رهائی است و لذا شجرۀ  خود – براندازیِ عارفانه – عاشقانه است. و بسیاری از آنان در عصر جدید همچون عاشقانِ سوخته نیمه راه هستند و هنوز به بار نیامده می سوزند.

 

 قضاوت دربارۀ علّیین از ناممکن ترین قضاوتهاست و قضاوت مردمان هر عصری دربارۀ آنان به مثابه تعیین تکلیف خدا دربارۀ آن قوم بوده است. و این همان توصیفی است که علی (ع) در نهج البلاغه دربارۀ شناخت امامان آورده است که جز ملائک مقرّب و انبیای اولوالعزم و مخلصین قادر به شناخت حقّ آنان نیستند.

اینان صدّیقین دورانها هستند.

امامت
امامت اساس و محور مذهب شیعه

 

خودشناسی و امام شناسی

در معارف امامیه صدها سخن وجود دارد که معرفت نفس و امام شناسی و خداشناسی را امری واحد معرفی می کند و مترادف با صراط المستقیم هدایت می سازد.

 

دربارۀ رابطۀ خودشناسی و خداشناسی ، سخن فراوان گفته ایم ولی آیا چه ربطی به امام شناسی دارد؟

 

امام کیست؟

 امام انسانی است که به امّ نفس خود رسیده و ملحق به ذات خویشتن و لذا مظهر یگانگی و توحید است.

 

پس امام در واقع یک سالک به مقصد رسیده در وادی خودشناسی است که این مقام را یا بواسطۀ نصّ امامت داراست و یا بواسطۀ سلوک عرفانی حاصل نموده است و اینست که به لحاظ مقام وجودی امام همان عارف واصل است.

 

 و لذا فقط چنین انسانی می تواند مربی و مراد سائر سالکان این وادی باشد. پس واضح است که آدمی بمیزانی که خودش را می شناسد و در راه سلوک باطنی قرار دارد ، امامش را که کامل این راه است ، درک می کند و تصدیق می نماید.

 

 درست به همین دلیل است که پیامبر اکرم (ص) می فرماید که

« فقط رهروان معرفت نفس قادرند که به حقایق دینی من نائل آیند»

 

مهمترین عامل آمادگی ظهور امام

و اما عالیترین حقیقت دین محمد همان امامت است که در ظهور آخر الزمانی کلّ دینش را به عرصۀ ظهور میرساند. و لذا آن تعداد سیصد و اندی نفر که یاران و مریدان اولیه امام زمان هستند جملگی عارفانند و به نورعرفان، قادر به درک و تصدیق نور امامت می باشند زیرا خودشان نیز به درجه ای این نور را دارا می باشند و صفات امامت را درک می کنند.

 

اینکه گفته شده که نخستین و شقی ترین گروهی که در مقابل ظهور امام زمان انکار می کنند گروهی از سادات آل محمد هستند بدان معناست که گروهی از مسلمانانی که در مسلمانی خود تردیدی ندارند ولی اهل معرفت نفس نمی باشند و لذا امام را درک نمی کنند و دعوی او را انکار می نمایند و با  او می جنگند و هلاک می شوند. پس مهمترین عامل آمادگی  برای ظهور آن حضرت همان معرفت نفس است. [5]

 

خودشناسی و امامت

خودشناسیِ دین تنها راه شناخت یقینی، توحیدی و وجودی خداست زیرا خداوند در نزدیکترین موجود عالم  به بشر یعنی خودِ نفس بشر، درک می شود. در عرفان اسلامی و حکمت شیعی در این باره هزاران حدیث و معنا و اشاره بر مبنای عقل و قرآن و احادیث وجود دارد و این امر از بدیهیات مذهب امامیه است که مهمترین تمایز و ویژگی این مذهب نیز می باشد.

 

خودشناسی چه ربطی به معضلۀ امام و امامت و امام شناسی دارد؟

و اما خودشناسی چه ربطی به معضلۀ امام و امامت و امام شناسی دارد؟

می دانیم که امام به مثابه خلیفۀ خدا بر روی زمین و طبق کلام مشهورعلی (ع) ، محل تجلّی ذات پروردگار است که دلش عرش خدا و بدنش کرسی اوست. در واقع امام ، انسانی است که خدا را در خودش یافته و حاضر ساخته است و اینست که علی (ع) می فرماید که

« خداوند جز در وجود ما شناخته و پرستیده نمی شود.» –

 

بنابراین خداشناسی از طریق خودشناسی همان راه رسیدن به مقام ولایت وجودی و نورامامت در خویشتن است.

 

و لذا وجود یک عارف تجلّی نور امام مبین و منجی عالم بشریت در انواع و درجات تعالی می باشد. و اینست که وجود یک عارف در میان مردم تنها معرّف وجود امام زمان و انسان کامل و ناجی آخرالزمان است.

 

 در حقیقت همانطور که مهدی موعود تجلّی نور حق تعالی می باشد عارفان هم تجلّی نور امام و خلیفه و نواب او در میان مردم تلقی می شوند و بدون توسل و اطاعت از وجود این عارف اتصالی به امام زمان ممکن نیست. و بلکه برای یک مرید ، وجود مرادش همان خانۀ امام زمان و چاه غیبت اوست که بتدریج برای مرید به عرصۀ ظهور می رسد.[6]

 

آیا امامت ارثی است ؟

حضرت ابراهیم بعد از همه امتحانات عظیم الهی مورد لطفی از جانب پروردگار قرار گرفت و به مقام امامت رسید و آنگاه از خدایش خواست که امامت را در خاندانش موروثی کند ولی خداوند با قهر فرمود که :

« این مقام به ظالمان این نژاد نرسد.»

و نیز اینکه در قرآن خداوند دعائی را به مؤمنانش القاء نموده است که بگویند:

 « پرودگارا ما را امام متقیان فرما.»

 

از این دو آیه در قرآن درک می کنیم که امامت لزوماً ارثی نیست و هر انسان مؤمنی می تواند به این مقام  نائل آید.

 

و همه عارفان ما و از جمله علامّه طباطبائی بر این اعتقادند که رسیدن به مقام ولایت بر همگان ممکن است و سریعترین راه آن معرفت نفس است.

 

 و از حضرت رسول (ص) نیز داریم که فقط رهروان معرفت نفس می توانند به حقوق دین او نائل آیند و در دین خدا حقّی برتر از امامت نیست. و البته امامت در فرزندان علی(ع) و فاطمه (ع) امری مربوط به وصایت دین محمد (ص) است که ولایتی خاص الخاص می باشد. ولی امامان خارج از وصایت دین محمد (ص) مربوط به دوران غیبت امام زمان (ع) هستند که خلأ این دوره را جبران می نمایند و ظهور آن حضرت را تدارک می بینند .

 

مولوی نیز در مثنوی می فرماید که در هر عصر یک ولی خدا در هر قومی حضور دارد که می تواند از نسل عمر باشد یا علی.

 

امام کیست؟

و اما امام کیست؟ امام انسانی است که همه صفات و معانی اخلاقی و دینی در وجودش خودی و ذاتی گردیده و کلّ زندگیش عین دین است و لذا او حجت دین و میزان ارزشهاست درحالیکه دین در عامۀ مردمان عاریه ای و نمادین است و ابزاری در خدمت دنیای آنهاست.[7]

 

امام از نگاه جامعه در دوران غیبت

 

بدون تردید امامت یک مقام باطنی و روحانی است و جهان اندرونی و نهانش را جز امامان دگر و مخلصین نمی شناسند ولی این هدایت استثنائی از امام تجلّی ویژه ای نیز در حیات بیرونی و اجتماعی دارد که در هر زمان و دورانی اصول این ویژه گیها یکسان است.

 

امام شناسی

 آیا این ویژه گی های اصولی در چشم اجتماع چیستند؟

البته این اصول در کمّ و کیف بسته به درجه امامت است ولی با اینحال خطوط کلی یکی هستند که در صور و درجات متفاوت به چشم می آیند و در چشم جامعه نیز ایجاد حیرت و شبهه عظیم می کند واز درک عامه مردمان بیرون است و حتّی مومنان نیز دچار سوء ظن های فراوان می شوند و جز چند نفری از نزدیکانش کسی او را به حق تصدیق نمی کند؟

 

زیرا او به هیچ کسی شباهت ندارد:

 1- عشق به سلامتی و عزّت و هدایت مردمان و در این مسیر از هر امکانی و در هر شرایطی کوچک و بزرگ بهره بردن و با دل و جان و بی کمترین مزد و منّتی خدمت نمودن. ولی از آنجا که این خدمت خالصانه است هم آثاری خارق العاده و معجزه آسا پدید می آورد و موجب گشایش هائی حیرت آور می شود و هم مردم دچار شک و سوء ظن شده و بواسطه عدم معرفت، ایشان را در مظان اتهاماتی عجیب و بی اساس قرار می دهند.

 

2- ارتزاق و امرار معیشت او در زندگی نیز خارج از قاعده و عرف و قراردادهای اجتماعی و اقتصادی است. او به معنای واقعی کلمه از نزد خدا روزی میخورد و هرگز نه پس اندازی از گذشته دارد و نه باز نشستگی برای آینده و نه حقوق ثابتی. او با تمام وجود در رابطه با مؤمنان کار می کند و رزق حاصل را بین همه تقسیم می کند و کمترین بهره را خود می برد که در حد رزق روزمره است. هر کسی در ارتباطی اندک با او به ناگه به خیر و برکت و رونقی عظیم در معیشت نائل می آید و او از همه اطرافیانش فقیرتر است از مال دنیا که تحت مالکیت وی باشد، جز ملزومات واجب چیزی ندارد و اگر املاکی موروثی داشته باشد آنرا به رایگان یا وقف دراختیار دیگران می گذارد. مایملک او از دنیا چیزی در حد یک کوله بار است. او اساساً خانه بدوش است و خانه اش آنجائی است که کسی طالب یاری در دین باشد و یا درماندۀ مفلوک بیکسی به او پناه جوید. او در قلمرو فقیرترین انسانهای روی زمین است و اگر امام کامل باشد کسی فقیرتر از او بر روی زمین  نیست.

 

3- به لحاظ عاطفی او بیکس ترین و تنهاترین انسان جامعه خویش است درحالیکه به دوست و دشمن محبت دارد کسی  توان مهر ورزی به او را ندارد حتّی اعضای خانواده اش که اتفاقاً بطور معمول بیگانه ترین افراد نسبت به او می باشند و او نیز کمترین احساس تملک عاطفی و توقعی نسبت به آنان ندارد و اعضای خانواده اش در نزد او هیچ برتر از سائر افراد جامعه نیستند. او بدین لحاظ مظهر عدالت است و همه مردمان در چشم و دل او یکی هستند و فقط آنان که با ایمانترند به وی نزدیکتر می شوند و توان ارتباطی نزدیکتر را دارند. او به لحاظ عاطفی در قحطی  مطلق محبت مردم است او منبع تغذیه محبت برای همه بیکسان و مطرودین و بیوه ها و یتیم ها و فقراء و رنجوران می باشد.

 

4- به علم و معرفت در زمانه خود احاطه کامل دارد و جز او هیچکس دارای چنین حد کامل و جهانی از ادراک نمی باشد. در ضمن او از جمله انگشت شمارانی است که معارف و احکام و اسرار مذاهب را در آئینه زمان خود درک می کند و حق و ابطالش را می داند و به معنای واقعی علّامه دهر و عارف کامل می باشد و افراد و گروههای بشری را درک نموده و جایگاه وجودی و دینی آنان را بوضوح می بیند. در ضمن او تنها حکیم واقعی و کامل است و شفابخش همه امراض لاعلاج مردمان می باشد.

 

5- به لحاظ فعالیتهای جمعی او هرگز با جریانات زمانه حرکت نمی کند و دارای حرکتی مستقل و کاملاً بدیع و ویژه خود است و به لحاظی در کناره ترین حد از تحولات اجتماعی زیست می کند ولی در عین حال بر همه آنها احاطه و علم دارد و غایت آنها را می بیند. او به لحاظ هویت حزبی به معنای واقعی کلمه حامل و رهبر حزب الله است که به لحاظ کمّی کوچکترین حزب روی زمین می باشد که اعضایش از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند.

 

6- به لحاظ میزان و نشانه هائی که در چشم مردمان می تواند حجت هائی معرف مقام وجودی او باشد هیچکدام از ویژگیهای مذکور نیست بلکه همان پدیده ای است که به لحاظ تاریخی عامه مردمان را به تصدیق قلبی واداشته است و آن کرامات و شفاعتهای طبیعی وجود اوست و بصورت جسمانی و روانی و ظاهری و باطنی درک می شود. و حتی شقی ترین و منکرترین مردمان هم باطناً ویژه بودن و خارق العاده بودنش را احساس و درک می کنند و اتفاقاً کافرترین انسانها برای اتمام حجت از وجود او معجزاتی واضح تر می بینند تا خداوند حجت را بر ایشان تمام کرده باشد و هیچ جای انکار نداشته باشند . زیرا همواره کافران در طول تاریخ برای تصدیق حقانیت مردان حق معجزات آسمانی می طلبند و عموماً پس از دیدن این معجزات کافرتر می شدند و آنرا به حساب چشم بندی و سحر و جادو می گذاشتند . یکی از خصوصیت منحصر بفرد امام اینست که هر کسی با یکبار دیدارش دیگر هرگز نمی تواند او را فراموش کند و حتی لحظه ای از ذهن خود بزداید. این حضوری الهی در قلوب مردمان است و بزرگترین نشانه امامت در جنبه باطنی است.

 

7- و آخرین ویژگی زندگی امامان اینست که جملگی شهید می شوند مخصوصاً بدست یا اراده یکی از نزدیکترین کسان خود که بیشترین محبت و کرامت و خدمت را از او دیده اند. امام شهید عشق است.

 

مؤمنان مخلص آخرالزمان جملگی در قلمرو امامت قرار دارند و به درجه ای امامان جامعه خود محسوب می شوند و به درجات متفاوت دارای این ویژگیها هستند. [8]

 

اصول عرفانی اسلام

توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت را پنج رکن دین اسلام و تشیع نامیده اند.

 این ترتیب به لحاظ نظری و منطقی و باور ذهنی مناسبت دارد که از باور به وجود وحدانی خداوند به باور به رسالت انبیاء و سپس واقعه قیامت و معاد و سپس رسیدن به قلمرو عدالت و نهایتاً درک وجود امام به عنوان کمال اسلام است که مذهب شیعه می باشد. و این اسلام اعتقادی است.

 

دین عملی

ولی در قلمرو دین عملی این روند کاملاً معکوس است.

یعنی انسان اول باید امامش را بیابد تا به قلمرو ایمان وارد شود. در رابطه با امام پا به عرصه عدالت وجودی می گذارد و از ستم می رهد و عادل می شود. و سپس به معاد قیامت خود در این دنیا میرسد تا حسابش پاک شود. سپس به تمام نبوت وجودی میرسد و صاحب رسالت در دین می شود و آنگاه به تقرب الی الله و فنای در ذات می رسد که مقام توحید است. و این همان مقام امام و امامت است. [9]

 

احوال امام در غیبت و غربت

نامه شصت و چهارم: احوال امام در غیبت و غربت

1- امام زمان مهدی موعود، همچون مسیح(ع) و ادریس(ع) در آسمانها نیست بلکه بر زمین است و در میان مردم زندگی میکند بی هیچ نام و نشانی. که گاه بر مشتاقان دیدارش دمی رخ مینماید و نوری از خود به آنها میبخشد تا هدایت شوند.

 

2- احوال امام زمان در عرصه غیبت ، احوال یک انسان اهل جنت و رضوان خداست که برای شفاعت و هدایت خلق در دوزخ زمین باقی مانده است و وجودش محل نزول رحمت خداوند بر زمین و مردمان است که بی وجودش طومار بشریت و بلکه کائنات پیچیده می شود .

 

3- شرح احوال امام زمان در غربت غیبت و جهل و کفر و کوری خلق شرح غایت حزن و اندوه و رنج و درد است همانطور که خود او فرموده است که رنجهای ایوب در قبال رنج او هیچ است.

 

4- غیبت او در میان خلق از غایت رحمت خداست و لذا ظهورش تماماً قهر و غضب خدا بر کفار و مشرکین و منافقین است .

 

5- او خلیفه خدا بر زمین است و لذا محل هبوط همه مظالم و معصیت های بشری است که بر جانش می ریزد و آنرا به نزد خدا شفاعت می کند . او کل عذابهای بشری را بر جان خود خریده است . اینست راز شفاعت .

 

6- او سپر بلای خدا بر خلق و سپر معصیت های خلق بر خداست . اینست علت رنج و درد و اندوه لامتناهی او . و بشریت فقط بدلیل رنجی که او می کشد امکان ادامه حیات دارد . او در مقابل هجوم آتش دوزخ بسوی خلق ایستاده است و آتش را باز پس می راند .

 

7- امام بار گناه خلق را می کشد و اینست که خلق مهلت داده می شود و امکان ادامه حیات دارد . و این بار گناه البته که جانش را می سوزاند . و این بمعنای عشق او به خدا و خلق است . اینست معنای دوستی با خدا و شفاعت خلق خدا .

 

8- و هر یک از یاران و مریدان امام نیز به نوبه خویش در این رنج و اندوه و شفاعت و بلاکشی خلق ، امام را یاری می دهند . و اینست معنای یاری کنید مرا تا یاری کنم شما را .

 

9- و اینست که همه اولیای الهی در دوره غیبت بلاکش و رنجورند و عذاب گناهان ناکرده را بر دوش میکشند که: بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق. یوسف از دامان پاک خود به زندان رفته است.

 

10- امام زمان و اولیاء و یارانش خلیفه مردمان نیز هستند و جانشین وجدان و مظهر نفس و روح واحده خلق میباشند.

تعریف امام مبین

11- تعریف امام مبین در قرآن بیانگر وضع امام زمان است که : کل جهان و جهانیان در وجود امامی آشکار متمرکزند .

 

12- امامان هدایت فقط رهبران معنوی خلق نیستند بلکه پاسخگوی گناهان خلق به درگاه خدا نیز هستند همانطور که در واقعه قیامت در قرآن می خوانیم .

 

13- در حقیقت امامان و اولیای الهی بجای همه گناهان و مفاسد و مظالم بشری رنج می برند و این رنج همان واقعه شفاعت است . امام زمان پدر و مادر بشریت است و لذا وارث آدم نیز نامیده شده است . اینست انسان کامل !

معرفی کتاب برای مطالعه بیشتر:

 

فهرست منابع

از کتاب نامه های عرفانی،صفحه 170،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب صوتی نامه های عرفانی کلیک کنید.

[1] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 21،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[2] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 209،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[3] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 193،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[4] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 106،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[5] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 194،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[6] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 196،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[7] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه 204،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[8] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد ششم،صفحه 83،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

[9] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد ششم،صفحه 101،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این کتاب کلیک کنید.

 

3 thoughts on “امام

  1. بهمن میگوید:

    دلم پر می زند در آرزویت
    خدا قسمت کند دیدار رویت
    اگر تصدیق آثارت نجات است
    یقینا دیدنت آب حیات است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *