«به جای مقدمه»
نمی دانم که از کجا و چگونه این ماجرا را آغاز کنم. فقط یکبار بود، نه بیشتر. نمی دانم کجا بود و کی. فکر میکنم هیچ جائی از مکان و زمان نبود.
فقط یکبار بود که او را دیدم.
نمیدانم چگونه بگویم که دلتان پاک بسوزد. نمیدانم چگونه وصف جمالش کنم، که عقلتان پاک ببازد و جانتان تازه گردد.
نمی دانم به چه صورت دیدمش:
آنی در صورت طفل شیر خواره ای،
آنی در صورت صنم زیبا و پری روئی،
و آنی در صورت پیر زالی، به پیری هزاران هزار سال، به پیری آدم،
و آنی به صورت «من»
و آنی هیچ نبود و جز من کسی نبود.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.