نخست بایستی زن را از منظر احساس و ادراک به جایگاه واقعی ِوجود خودش بازگردانیم تا این کتاب “زن شناسی” از جایگاه خود زن باشد یعنی با حواس و ادراک واقعی زن.
و در غیر این صورت زن شناسی ِمرد خواهد بود که نهایتاً به مرد شناسی ِزن منجر خواهد شد که در حقیقت نه مرد شناسی خواهد بود و نه زن شناسی بلکه طبق معمول یک فریبکاری بسیار رندانه خواهد شد که بواسطۀ آن هم مرد و هم زن از شناختِ خود غافل و منحرف خواهد شد و هر کس به فریب خود و طرف مقابل دست خواهد زد.
همانطور که تقریباً روح حاکم بر تمام افکار و آثاری که تحت عنوان روان شناسی و جامعه شناسی زن در این دوران مطرح بوده است چیزی جز القاء خواسته ها و جهالت های مرد نسبت به زن نبوده است. تا حدّی که این تئوریهای کاذب و این فلسفه های مردانه موجب شده است تا بطور خواسته و نا خواسته و آگاه و ناخودآگاه زن دچار احساس حقارت و بدبختی ذاتی نسبت به خویشتن خویش گردیده و لذا تلاش میکند تا این نقصان عظیم وجودی خود را در مردوار شدن جبران نماید که در جنون تقلید از مرد تا بدان جا رفته است که دیگر نه زن است و نه مرد و بدین ترتیب در حدّ یک ابزار محض سکسی ساقط گردیده است حتی اگر مثلاً یک دانشمند شده باشد که تازه کلّ این به اصطلاح دانش او نیز حداکثر نرخ سکسی او را بالا برده است و نه نرخ علمی اش را.
و اگر مثلاً یک فیلسوف هم شده باشد، کسی همچون سیمون دوبوار نهایتاً ارائه دهندۀ یک فلسفۀ سکسی و یا سکس ِفلسفی است و بازیچه ای سکسی در دست فلاسفۀ مردی که در زن با تمام تلاشهایشان هم نتوانستند چیزی بیشتر از سکس بیابند آنهم سکسی بغایت رنجور و منافق.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.