کریشنامورتی
فهرست مطالب
کریشنامورتی یک فیلسوف عارف مشرب از سلاله سقراط حکیم بود و مردی به راستی خود – آموخته و جهان بین و جهان شناس .
ولی بسیار سخت می توان او را مرد واقعاً عارف و صاحب مکاشفات ماوراء طبیعی دانست و بلکه تمام عمرش در پشت درب این واقعه باقی ماند زیرا حقانیت ذاتی دین خدا و رسولانش را تصدیق نمی کرد و به شریعت انبیای الهی نظری مثبت نداشت و لذا پیروانش هم در سرگردانی رها شدند زیرا به بطالت ارزشهای مادی و منطق غربی آگاه شدند و به نیهیلیزم فکری و اخلاقی رسیده ولی براستی راهی فراسوی نیک و بد و دیالکتیک نیافتند و لذا جز رویکرد به مخدرات روشی دیگر برای ادامه حیات پیدا نکردند .
وی با پیروانش چنان سخن می گفت که گویا با قدیسینی که طالب حق شده اند . در حالیکه اکثر پیروانش هنوز مقدمات اخلاق و معناگرایی را هم درک و تجربه نکرده و نسلی برخاسته از تباهی و عیاشی و بی تعهدی محض بودند و لذا برای دستبابی به آن حق ماورایی که او از آن سخن می گفت به دام داروهای توهم زا و روان گردان مثل ال. اس . دی افتادند و نابود گشتند .
وی در معرفت لا الهی دارای منطقی خلاّق و منحصر به فرد بود ولی هرگز راهی به سوی الا الله ننمود زیرا تقوای اخلاقی را درک نکرد و شریعت ها را بیهوده یافت و راز عرف و شرع را نداشت .
او سنت ها را تخریب کرد و مدرنیزم را به ریشخند گرفت ولی راهی به سوی پسامدرن نشان نداد .
او همچون سقراط روشی مجادله دیالکتیکی را به خوبی می دانست ولی هرگز بر آن فائق نیامد و لذا پس از عمری تعلیم در غرب حتّی یک شاگرد جدّی و طالب حقیقت هم نیافت و با نومیدی به هندوستان بازگشت . او فقط راه تباهی را هموار کرد .
شعار خودشناسی
کریشنامورتی فقط شعار خودشناسی داد ولی هرگز از خودشناسی ذهنی و شناخت آگاهی عاریه ای فراتر نرفت .
او با استفاده از دیالکتیک و دیالوگ سقراطی دانش عاریه ای را پوچ نمود ولی هرگز رهی به سوی دانش خودی و توحیدی نشان نداد و لذا حاصل کار او فقط یک نیهیلیزم ملبس به الفاظ فلسفی و عرفانی بود : عرفانی پوک و بیجان !
در حقیقت او را ه دل را نمی دانست چرا که راه دل را ه جهاد بر علیه نفس است که آنهم جز تحت اطاعت یک پیر عارف ممکن نیست و کریشنامورتی تعصبی مغرضانه و کور نسبت به کل سنت عرفانی هند نشان میداد و بر علیه جریان شیادانه پیر و مریدی در هندوستان که جز دغلبازی و جنون و خرافه پدید نیاورده بود اصل و حق پیر را نفی نمود در حالیکه کل جریان پوچ سازی دانش عاریه ای که با شاگردانش انجام می داد تحت اراده و نظارت خود او به عنوان یک پیر راهنما بود .
بدین گونه او کل ذات رابطه خود با پیروانش را هم بطرزی مالیخولیایی و نامعقول انکار و باطل می نمود .
واکنش او نسبت به دجّالیت عرفانی در هند ، یک واکنش کور و غیر عرفانی بود و لذا برخورد او با کل تمدن مدرن نیز سطحی باقی ماند و کل تلاش یک عمر او در غرب فقط در خدمت نیهیلیزم رمانتیزم و هیپی گری و تخدیر و مفاسد اخلاقی غرب قرار گرفت و به همین دلیل رسانه های غربی شدیداً از نهضت او حمایت نمودند .
نقد او بر عرفان شرق تماماً به تصدیق جنون و فساد غرب در آمد .
عرفان کریشنامورتی
عرفان کریشنامورتی از حد یک خود – آگاهی هگلی و اگزیستانسیالیتی فراتر نرفت و شعبه ای از نهضت ضد روشنفکری غرب شد . به بیان ساده او یک متفکر عارف مشرب و غربزده بود ، یک هندی ضد هندوئیزم . او راه رسیدن به معرفت خودی و پایدار و آرامش جاودانه را با الفاظ عرفانی بازگویی کرد ولی هرگز روشی ارائه نداد .
اعتقاد کریشنامورتی
او متعقد بود که اگر دانستگی های عاریه ای را از ذهن خود پاک کنیم آن نور حقیقت در ما منور خواهد شد ولی او این کار را در ذهنیت هزاران تن از شاگردانش انجام داد ولی نتیجه جز مفاسد اخلاقی و رویکرد به مواد مخدر در جهت رسیدن به خورشید حقیقت ، چیزی دیگر نبود .
او بیانگر عرفانی بی طریقت و آداب بود .
مذهب اصالت پوچی
به بیان دیگر او بانی یک عرفان لیبرالی و صرفا ً شعاری و نمادین بود و درست به همین دلیل در مغرب زمین پیروانی عظیم پیدا کرد زیرا او لیرالیزم را تقدیس عرفانی می نمود و لا ابالیگری و بی تعهدی تنها روشی بود که ازاین آموزه ها پدید می آمد و لذا او نهایتاً مبدّل به یکی از پیامبران نیهیلیزم گردید یعنی مذهب اصالت پوچی !
او نیهیلیزم نیچه و سارتر را عرفانیزه کرد و معنای عشق را به عنوان واژۀ محض و بیروح مترادف با نفهمیدن و متعهد نبودن و لاابالیگری قرار داد .
عشق غیر متعهد
واژه « عشق » در آثار او بانی مکتب « عشق غیر متعهد » در غرب شده همان مفاسد مفتخرانه و اعتیاد و خودکشی از نتایج آنست .
ترجمه آثار کریشنامورتی در کشور ما نیز حاصلی جز این نداشته است .
او تعهدات سنتی و عرفی اخلاق را پوچ نمود بی آنکه تعهدی عمیق تر پدید آورد و آنرا به عنوان یک راه و روش عملی تعیین نماید . این بدان معناست که خود او نیز فراتر از این نرفته بود و علاوه بر این زمان ما را درک نکرده بود و گرنه بازیچه هیپی گری غرب نمی شد . [1]
از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه191
نا کجا آباد کریشنامورتی
کریشنامورتی از پیامبران نبرد بر علیه آگاهی ذهنی در تاریخ معاصر جهان است . این نبرد را البته عارفان اسلامی بنا نهاده اند و بدین لحاظ کریشنامورتی وارث این جریان است . بدون آنکه نامی از آن بر زبان آورد .
اینکه بسیاری از اخبار و اطلاعات و آموزه های ذهنی و آرشیو حافظه ما مهمل و بیهوده و بلکه مضّرند امروزه هر نوجوانی هم درک می کند و این یک ادراک غریزی در بشر است که عارفان تبدیل به مسلک فلسفی و عرفانی نموده اند .
پس تا به اینجا آقای کریشنامورتی فقط یک شعار دهنده عرفانی بوده اند و بس که:
مرگ بر ذهنیت!؟
آیا با این مرده باد ذهن، زنده باد دل (عشق) واقعاً اتفاقی رخ می دهد؟
تنها اتفاقی که در آمریکا قلمرو فعالیت کریشنامورتی رخ نمود توجیه و تقدیس مواد روان گردان جهت از کار انداختن عقل و شعور و آگاهی ذهنی بوده است که نتیجه این جنون جهانی هم پیدایش عشق و زنده شدن دل نبود که آقای کریشنامورتی از آن دم می زنند .
ایشان به پیروی از عارفان قدیم مدعی است که فقط با درک و مشاهده قلبی می توان حقیقت را دید و فهمید و این وضعیت را «عشق» می نامد .
ولی هیچ راه حلی برای رسیدن به عشق پیش روی نمی نهد و بلکه همه راه حل های دینی و اخلاقی و آداب عرفانی در مذاهب و مکاتب کهن را هم به باد تمسخر می گیرد و می پندارد که بر اساس نیهیلیزم تصنعی و شعاری، عشق پدید می آید .
ایشان فراموش کرده اند که عارفانی که به تمام عشق و رهایی از دانستگی های فنی و دنیوی رسیده اند عمری مشغول تزکیه و تربیت نفس براساس احکام دینی و مبانی عرفانی پرداخته اند و با شعار مرده باد عقل زنده باد عشق کسی به جائی نرسیده و بلکه همان عقل سابق خود را هم تخطئه نموده و سر از تیمارستان و انواع تبهکاری و زندان و اعتیاد ها در آورده است .
ایشان نیهیلیزم آمریکایی را لباس عرفان پوشانیده اند و پیامبر هیپی گری هستند .[2]
از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه207
نظری بر مکتب کریشنامورتی
عرفان دجّالی
کریشنامورتی بهمراه تعدادی دگر از جمله کاستاندا و اوشو از جمله بانیان تئوسوفی لائیک در عصر جدید هستند و این بمعنای عرفان لامذهب و یا لامذهبی عرفان است؟!
و لذا کل این جریانات مدرن تئوسوفی که جملگی از آمریکا برخاسته اند فقط بانی و حامی هیپی گری و لاابالیگری فلسفی و تئوریک بوده و عملاً در خدمت تقدیس مفاسد اخلاقی ازجمله همجنس گرائی و اعتیاد بوده اند و یا نوعی نیهیلیزم مقدس مآبانه که احساس خود را بر نفی و انکار باورهای مذهبی و فضایل اخلاقی نهاده است.
هرچند که کسی چون کریشنامورتی دارای چنین نیتی نبوده است ولی به چنین نتیجه ای رسیده است و به همین دلیل در آخرین ایام اقامت طولانی مدت خود در آمریکا اعتراف می کند که حتی یک نفر آدم جدی در غرب پیدا نکرده است.
چرا که آموزه های او فقط بولهوسی و لیبرالیزم اخلاقی را عرفانیزه می کند و نام این مکتب را عشق و آزادی روح می نامد.

کریشنامورتی به گمان خود با ویرانسازی مبانی اخلاق و منطق کلیشه ای و کهن مذاهب موفق به احیای اخلاق عرفانی می شود ولی هرگز چنین نشد و آنچه که تقدیس شد فقط نفس این ویرانسازی بود و بس.
بدینگونه باید براستی این مکتب را که در سراسر جهان پیروان دارد یک عرفان دجالی و دجال عرفانی دانست و خطرات بس لطیف آنرا به نسل های جوان هشدار نمود.
این یک عرفان امپریالیستی است و امپریالیزم عرفانی که واژه عشق را مبدل به بزرگترین نیرنگ عصر جدید ساخته است.
در عرفان عملی و تئوسوفی کهن یونانی و هندو اگر اخلاق و شریعت و آداب سنتی و تاریخی زیر پانهاده می شود و در مقابل یک مرید سالک معرفت تحت ارادت عرفانی و اطاعت بی چون و چرای یک عارف پاک قرار می گیرد تا از ورای مذهب موروثی به اصول و ارکان فطرت دینی در خودش نائل آید.
ولی در مکتب کریشنامورتی این هر دو اصل عرفانی زیر پا نهاده شده و بلکه به کلی طرد گردیده است هم اخلاق و شریعت تاریخی و هم ارادت عرفانی و وجود یک پیر طریقت.
و این یک حماقت عظیم است که در همه مکاتب تئوسوفی مدرن رخ داده است و لذا حاصلش جز جنون و تباهی نبوده است. و این نه اساس دینی دارد و نه عرفانی و نه عقلانی و اخلاقی.
این یک نیهیلیزم ملوس و مهلک وشیطانی است. به همین دلیل این مکاتب شدیداً مورد علاقه و حمایت محافل امپریالیستی قرار گرفته و آثار این عارفان بی عمل را در سراسر جهان به همه زبانها ترجمه و به قیمت نازل در اختیار نسل جوان قرار می دهند.
این مکاتب شبه تئوسوفی فقط توجیه و تقدیس بی هویتی است و بی هویتی را تبدیل به هویت می سازد و فلسفه بولهوسی و افسارگسیختگی اراده است.
خدای این مکاتب عیناً نفس دیوانه و بازیگر آنهاست و آنرا وحدت وجود مدرن می نامند.
پرواضح است که این مکاتب جز ابلهان را نمی فریبد و از هیچ اصل و اساس عقلی یا فلسفی و عرفانی و اخلاقی پیروی نمی کند و مقوله خودشناسی در این مکاتب عین خود فریبی و خودستائی است.[3]
فهرست منابع
[1] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه191
[2] از کتاب دائرة المعارف عرفانی،جلد سوم،صفحه207
متشکرم