شیعه

شیعه شناسی

فهرست مطالب

شیعه

شیعه کسی را گویند که بی مزد و منّت ، مرید بی چون و چرای یک انسان دیگر باشد که او را امام یا پیر گویند و بلکه نهایتاً جان خود را هم فدای امام کند . بنابر این شیعه همان معنای عاشق خالص است .

 

شیعه کیست؟

خودشناسی شیعی

چرا از میان دوازده امام فقط حسین(ع) وتا حدودی علی(ع) را به امامت قبول داریم و به مناسبت ها، یادشان می کنیم و آنهمه شور وغوغا به پا می کنیم؟

 ما بقی امامان گوئی تعارفی بیش نیستند و یک رودرواسی اعتقادی . این دو امام گوئی برای حکومت و ریاست دنیا جنگیده اند و اینست راز جاذبه شان در نزد ما شیعیان خالص.

وجود امام زمان و ارزش ظهور جهانی او هم از همین بابت است که حکومت جهانی بر پا می کند و مسلماً ما هم به وزارت و ریاستی می رسیم.  وگرنه این امام هم از هر امامت و خاصیتی در نزد ما تهی می بود و بی خاصیت تر از سائر امامان بی حکومت!!

 

پس در واقع ما از امامت امامان بیگانه ایم و امامت را جز در خلافت و حکومت نمی یابیم  و اینست مسئله! این مذهب شیوخ شورای سقیفه است مذهب عبدالرحمن عوف و باند او که پس از واقعۀ غدیرخم قصد ترور پیامبر را نمودند.

 

و امام زمان هم تا وقتی که در نظر ما کسی است که قرار است بیاید و برای ما حکومت جهانی تشکیل دهد و ما را خوشبخت سازد در واقع امام ما نیست و از امامت او بی بهره ایم و بدون شک با ظهورش هم جز قهرش بما نمیرسد و احتمالاً طبق روایات ، اولین گروهی که بدست ایشان هلاک می شویم که البته حقِّ ماست.

ظهور جهانی امام زمان

ظهور جهانی امام زمان، ظهور قهّارانه اوست. رحمت و هدایت امامت او در عرصۀ قبل از ظهور جهانی او به مؤمنان واقعی میرسد که به امامت او عشق دارند و نه حکومت او. نگاه حکومتی به امام، نگاه شیعی نیست بلکه نگاه اهل تسنن است که حاکمان هر دوران را امامان و خلفای پیامبر می خوانند. که البته همه اهل سنت هم اینگونه نیستند و بقول دکتر شریعتی : سنّی ها از من شیعه ترند زیرا نگاه حکومتی به ائمه اطهار ندارند.

 

آیا فقط شیعیان به بهشت می روند؟

این سئوال برای هر انسان خردمندی مطرح است که طبق حدیث معروف، آیا فقط آنانکه در ولایت علی(ع) و آل او هستند از عذاب دوزخ مصون می مانند؟

 آیا مابقی بشریت که اصلاً علی(ع) را نمی شناسند و امامت را درک نکرده  و اصلاً نامش را هم نشنیده اند باید به جهنم بروند؟ آیا این عدالت است؟

 

پاسخ اینست که علی(ع) فقط یک فرد در جائی از تاریخ نیست . در قرآن کریم هم سخن از علّیین است یعنی علی ها یا علی واران . و هیچ قوم و مذهبی نیست که دارای یک علی واری در مراتب نباشد .

 

همه علی وارانِ تاریخ ، حقّ واحدی هستند و نور واحدند و درب بخشایش و نعمت خدا بر روی زمین و حجت های حق در تاریخ اقوام بشری محسوب می شوند. که هر کسی که آنان را به زبان و ذهن و دل تصدیق کند و در حدّ توانش در مسیر هویّت آنها گام بردارد مشمول رحمت و بخشودگی می شود و البته اسوۀ کامل همه این علی واران همان علی ابن ابی طالب است به مقام و صفات و اخلاص و عرفان و عدالت و نیز اینکه شیعیان بی عمل هم به جهنم می روند و اتفاقاً جهنمی هولناکتر دارند.

و هر بشری بمیزان صدقش در مسیر خودشناسی و اخلاص به یکی از این علی واران بر روی زمین می رسد و این وعدۀ خداست در قرآن کریم که همه مؤمنان و جهادگران و صابران را نهایتاً در سمت یک امام یا شاهد و رسولی هدایت می کند و یا علی واری را بسویشان می فرستد تا هدایت شوند. خداوند عادل و بلکه بسیار مهربان است و هیچکس را بدون حجّتی مؤاخذه نمی کند. و هیچکس بخاطر جهل و نادانیش عذاب نمی شود و این امر به عقل تجربی هم قابل تصدیق است .[1]

 

آیا به راستی شیعه هستیم ؟

سخنی تحت عنوان مذکور از امام خمینی از تلویزیون پخش شد که بس عبرت آموز و تکان دهنده بود . این سخن که در آخرین ایام حیات آن بزرگوار بر زبان آمد دال بر یک هشدار به کل مردم و خاصه داعیان انقلاب و ایمان بود .

 

« شیعه» به لحاظ لغت  یعنی پیرو . منتهی نه هر نوع  پیروی بلکه یک پیروی ویژه . وگرنه همه آحاد بشری غریزتاً مشغول تقلید از همدیگر و از سران کفر یا ایمان خود هستند ولی شیعه نامیده نمی شوند :

خلق را تقلید شان  بر باد داد .

 

لذا این پیروی مقلدانه که ذاتی بخیلانه و کافرانه دارد به حساب شیعه گری نمی آید .

شیعه یعنی پیروی مریدانه و قلبی  وبا شوق از اولیاء و عرفا و امامان . این همان مکتب علی(ع) است .

 

غدیر خم دانشگاه تشیع

تشیع به عنوان قلب اسلام به معنای ارادت قلبی  و عرفانی ( و نه کورکورانه) از یک انسان مؤمن و عارف به مثابه امام است در درجات . و لذا هر کسی بسته به درجه ایمان و معرفت خود دارای امام خاص خود می باشد همانطور که در واقعه غدیر خم که دانشگاه تشیع است علی با محمد بیعت کرد و شیعه او شد و سلمان هم با علی ، و کمیل و عمار و مقداد هم با سلمان و …..  و این یک جریان واحد است درست مثل سلسله مراتب آموزش در کلاسهای درس مدارس که هر گروهی معلم خاص خود را دارند .

 

پس تشیع مکتب عشق مبتنی بر ایمان و معرفت است .

حال به قول امام خمینی آیا به راستی شیعه هستیم؟

این را نیز بدانیم که پیروی از رساله های عملیه و مراجع هم لزوماً نمی تواند به معنای تشیع و ارادت باشد حداکثر می تواند مثل پیچیدن نسخه یک پزشک باشد و نه بیشتر . تازه اگر پیروی صادقانه و کامل باشد که آنهم نیست . پیروی گزینشی آنهم از روی کتاب دال بر شیعه گری نیست .

 

در واقع کسی که یک مؤمن با معرفت دیگری را قلباً و عملاً اطاعت می کند شیعه علی (ع) است .

پیروی از آداب و راه و روش خود علی (ع) به لحاظ روایات تاریخی هم تشیع نیست بلکه پیروی از امام زنده . همانطور که علی(ع) ، هم مؤمنان را از تقلید خودش منع می نماید .[2]

 

فلسفه شيعه و سنّي

فلسفه شيعه وسنّي،  فلسفه اي مختص اسلام نيست بلكه يك انشعاب طبيعي در بطن همه مذاهب حقّه تاريخ است و آن فلسفه اطاعت و تقليد مي باشد.

 

در جهان اسلام فلسفه اطاعت از رسول يا امام تحت عنوان تشيع قرار گرفته و فلسفه تقليد خودبخودي از سنّت هم تسنن ناميده مي شود. اين نطفه نخستين انشعاب در ميان پيروان همه مذاهب است.

اماميه

در واقع هر كسي كه يك اسوه زنده در دين دارد و تحت اطاعت امر اوست داراي ماهيت شيعي مي باشد كه اماميه هم ناميده مي شود وهر كسي كه بر اساس تاريخيّت و اخبار و روايات دورادور از آداب و راه وروش مردان حق در تاريخ تقليد مي كند داراي ماهيت سنّي است.

شيعيان سنّي و سنّيان شيعه

حتي ممكن است كه كسي امام و اسوه زنده اي داشته باشد ولي زندگيش را تحت اطاعت امر او قرار ندهد و بلكه خودش به هر طريقي مي پسندد از راه وروش آن اسوه كپي برداري و تقليد مي كند. اين هم سنّي است. پس در واقع بقول دكتر شريعتي، چه بسا شيعيان سنّي و چه بسا سنّيان شيعه .

 

ولي در روايات اسلامي به نقل از رسول و امامان، مكرراً مي خوانيم كه انساني كه امامي زنده ندارد و تحت اطاعت او نيست كافر است يعني از دين خارج است. رسول اكرم (ص) چنين كسي را كافر مي داند منتهي كافري منافق حتي اگر همه احكام شرع را مو به مو رعايت كند .

راز همه تفرقه ها و فرقه هاي مذاهب در طول تاريخ

اين انشعاب و تفكيك و نزاع در مسيحيت و يهود و مذاهب هندو  و شرق دور هم وجود داشته است كه عناويني متفاوت دارد ولي داراي همين ماهيت مذكور است. واين راز همه تفرقه ها و فرقه هاي مذاهب در طول تاريخ بوده است.

 

 و اين مسئله در قرآن كريم نيز مذكور است كه :

عده اي به رسول مي گويند كه ما دين و راه هدايت را فهميديم و اينك مي رويم و خود هدايت مي شويم . خداوند اين گروه را منافق مي نامد .

 

و مؤمنان واقعي را كساني مي خواند كه از رسول دور نمي شوند و درباره هر امري از زندگي با وي مشورت نموده و از وي طلب امر و دعا مي كنند.

اين همان تفاوت دين ظاهري و دين باطني است، دين صوري و فرماليستي يا دين معرفتي : نفس پرستي ملبّس به اطوار ديني يا نفس را تحويل امام دادن.[3]

 

مذهب علی(ع)

از علی(ع) یازده فرزند به امامت رسید که این امامت حاصل وراثت نبود بلکه امامت فقر و تنهائی و عشق و عدالت و صبر و شجاعت و سخاوت و علم و حلم و عرفان و هدایت بود .

 

هر یک از فرزندانش اسوه و ظهور و بروز یکی از این صفات و مقامات وجودی علی (ع) بودند . درواقع علی(ع) عبارت است از جمع این یازده فرزند . علی(ع) در این یازده فرزندش انشراح و آشکار شده است . و علی خود به تنهائی محل ظهور و بروز همۀ این یازده مقام در طول زندگیش بود . هر چند که هر یک از این امامان به تنهائی خود بالقوّه یک علی(ع) بودند ولی شرایط ظهور جملۀ این مقامات الهی را نداشتند و علی(ع) همۀ این شرایط را داشت .

 

و جای حیرت و عبرت اینکه امامان ما به لحاظ مادری جملگی کنیز و برده بودند الا خود فاطمه که هرچند کنیز و برده نبود ولی از هر کنیز و برده ای به لحاظ فقر ، فقیر تر زیست و علی(ع) هم پدر گرسنگان تاریخ است .

 

انقطاع امامت در حسن (ع) به این دلیل بود که فرزندی نداشت که مادرش برده ای مؤمن غیرقریشی باشد . ماجرای انقطاع امامت اسماعیل پسر امام صادق هم بر همین راز است که متأسفانه افتخار و دلیل جاهلانۀ اسماعیلیان بر حقانیت امامت اسماعیل بر موسی همانا مادر قریشی است در حالیکه امام موسی (ع) یک برده زاده است و اینست که مذهب اسماعیلیه در طول تاریخ به سمت اشرافیت و سلطنت رفت و امامانش بتدریج شاه شدند . …

 

مکتب علی(ع)

مکتب علی(ع) ، مکتب عشق است :

عشق به ارزشهای انسانی و ارزشها در سرحدّ مطلق ، عشق به خدایگونگی ایثاری و نه سلطانی : عشق به عدالت ، صداقت ، شجاعت ، محبّت ، وفا ، بی نیازی و… و عشق به فنای از خود در خود .         

 

شیعۀ علی (ع)‌

واقعیت‌ اینست‌ كه‌ وجود و كل‌ مراحل‌ زندگانی‌ حیرت ‌آور و پر فراز و نشیب ‌علی ‌ع‌ كه‌ براستی‌ اسوۀ‌ وحدت‌ِ اضداد بود منشأ بروز فرقه‌ های‌ امامیه‌ شد و یا بهانه ‌ای‌ برای‌ پیدایش‌ این‌ فرقه‌ ها. گوئی‌ همۀ فلسفه‌ ها در وجود او جمع‌ و در حیاتش‌ متجلّی‌ و محقق‌ گردید و هر كسی‌ یكی‌ از این‌ بروزات‌ را برگرفت‌ و بانی‌ فرقه‌ای‌ شد و جنبه‌های‌ دگرش‌ را یا منكر شد و یا سهو انگاشت‌.

 

علی‌ ع‌ از ده‌ سالگی‌ كه‌ به‌ محمّد ص‌ ایمان‌ آورد تا حدود بیست‌ سالگی‌ شبانه‌ روز از پیامبر جدا نشد و از محضرش‌ كسب‌ معرفت‌ نمود و هم‌ پیالۀ‌ وحی‌ شد تا آنجا كه‌ پیامبر او را مخزن‌ وحی‌ خود معرفی‌ كرد و اسوۀ‌ دینش‌ یافت‌ یعنی‌ امام‌ .

مكتب‌ اهل‌ صفّه‌

در این‌ مدت‌ در عین‌ حال‌ همچون‌ یك‌ بادی‌ گارد از جان‌ پیامبر حراست‌ نمود و یك‌ زندگی‌ كاملاً چریكی‌ ـ عارفانه‌ داشت‌. این‌ مرحله‌ از حیات‌ علی‌ ع‌ بخودی‌ خود یك‌ مكتب‌ و مذهب‌ كامل‌ را تداعی‌ می ‌كند كه‌ می ‌تواند شعبه ‌ای‌ از تشیع‌ قلمداد شود و همواره‌ شعبه‌ای‌ از تشیع‌ بر این‌ مدار عمل‌ كرده‌ است‌ كه‌ قلمرو اصلی‌ رابطۀ ‌مراد و مرید در عرفان‌ اسلامی‌ می‌باشد یعنی‌ مكتب‌ اهل‌ صفّه‌.

 

از حدود بیست‌سالگی‌ به‌ بعد كه‌ اسلام‌ از مرحلۀ تقیه‌ خارج‌ شد و هجرت‌ آغاز گردید علی‌ دارای‌هویتی‌ كاملاً متفاوت‌ می‌شود و آن‌ یك‌ سردار بلا منازع‌ جنگی‌ است‌ كه‌ هیچ‌ حریفی‌ ندارد. در این‌ مرحله‌ علی‌ ع‌ عیناً رستم‌ دستان‌ است‌ كه‌ كافران‌ و ستمگران‌ و اشقیاء و دزدان‌ را به‌ خاك‌ و خون‌ می ‌كشد و تسلیم‌ امر خدا می ‌سازد و مردمان‌ فقیر و بردگان‌ را از اسارت‌ اشراف‌ آدمخوار نجات‌ می‌ دهد و گروه‌ گروه‌ به ‌اسلام‌ روی‌ می ‌آورند. این‌ نیز یك‌ سیما و مكتب‌ و مسلك‌ دیگری‌ از تشیع‌ است ‌كه‌ در طول‌ تاریخ‌ خودنمائی‌ كرده‌ است‌ كه‌ مكتب‌ پهلوانی‌ و عیاری‌ برجسته ‌ترین ‌نماد این‌ نوع‌ تشیع‌ می‌ باشد.

بیست‌ و پنج‌ سال‌ سكوت‌ علی (ع)‌

با رحلت‌ رسول‌ اكرم‌ بناگاه‌ هویتی‌ بكلی‌ غیرقابل‌ پیش‌ بینی‌ از علی‌ ع‌ آشكار می ‌شود. بیست‌ و پنج‌ سال‌ سكوت‌ و صبر و خون‌ دل‌ خوردن‌ و خانه‌ نشینی‌ و بلا جوئی‌ و ظلم پذیری‌ و ملامتی ‌گری‌ و فقر و محنت‌ و خفت‌ و خواری‌ را بر تن‌ و جان‌ خود خریدن‌ و كمترین‌ دفاعی‌ از خود و خاندان‌ خود ننمودن‌ و كمترین ‌اعتراضی‌ نیز نكردن‌ .

 

زنش‌ را در خانه‌اش‌ می‌كشند و خودش‌ را در كوچه‌ و خیابان به‌ بند می‌كشند و مسخره‌ می‌كنند و بر در و دیوار خانه‌اش‌ كثافات‌ می‌مالند و او هیچ‌ نمی‌ گوید. با او و خاندانش‌ چنان‌ رفتار می‌ كنند كه‌ گوئی‌ با یك‌ كافر زندیق‌ در سرزمین‌ بیگانه‌. تنها میراث‌ پدر‌یِ فاطمه‌  را از او می‌ گیرند تا خاندان‌ علی‌ را به ‌غایت‌ فقر و فلاكت‌ و افلاس‌ و رسوائی‌ و گدائی‌ بكشانند و بی ‌آبرو كنند .

 

 و اینها همه‌ از جانب‌ اصحاب‌ كبار پیامبر صورت‌ می‌ گیرد و نه‌ از جانب‌ امویان‌ و یهود و نصاری‌ .  این‌ جنایت‌ و خیانت‌ِ به‌ اصطلاح‌ یاران‌ رسول‌ تا آن‌ حد است‌ كه‌ معاویه‌ به‌ دفاع‌ از حق‌ خلافت‌ علی‌  بر می‌ خیزد و علی‌ نیز دست‌ رد بر سینۀ‌ او می ‌زند و او را كذاّب‌ و حقه‌ باز می خواند.

 

علی‌ در این‌ بیست‌ و پنج‌ سال‌ عملاً یك‌ زندانی خانگی‌ است‌ و هر كسی‌ كه‌ با او رابطه ‌ای‌ داشته‌ باشد بایستی‌ از جانش‌ بگذرد . وی‌ تمام‌ روز را از سحر تا شام‌ عملگی‌ می كند، زمین‌ را شخم‌ می زند و نخلستانها بنا می ‌كند و قناتها جاری ‌می‌ سازد و وقف‌ می‌ كند درحالیكه‌ زن‌ و فرزندانش‌ نان‌ در خانه‌ ندارند.

قرآن‌ علی‌ ع

و شبها تا صبح‌ مشغول‌ نوشتن‌ كتابی‌ است‌ كه‌ موسوم‌ به‌ «كتاب‌ علی‌» و یا «قرآن‌ علی‌»می ‌باشد. در این‌ دوران‌ علی ‌ع‌ یك‌ مرتاض‌ عمله‌ و تارك‌ دنیا و یك‌ نویسنده‌ است‌. این‌ خود یك‌ مكتب‌ كامل‌ از تشیع‌ و علوّیت‌ است‌.

 

و امّا بی‌ هیچ‌ مقدمه ‌ای‌ بناگاه‌ و علیرغم‌ میلش‌ به‌ مقام‌ خلافت‌ می رسد و خلیفۀ‌ جهان‌ اسلام‌ می ‌گردد و دوباره‌ شمشیر از نیام‌ می ‌كشد و با هر كه‌ هست ‌می ‌جنگد : قاسطین‌ و مارقین‌ و ناكثین ‌!

 

 با دشمنان‌ آشكارِ اسلام‌ كه‌ اینك ‌مسلمان‌ بحساب‌ می ‌آیند (امویان‌)، با اصحاب‌ كبار رسول‌ به‌ رهبری‌ عایشه‌ و طلحه‌ و زبیر، و نهایتاً با شیعیان‌ خودش‌ كه‌ او را به‌ خلافت‌ دعوت‌ كرده‌ بودند و نخستین‌ بیعت‌ كنندگان‌ با او بودند و اینك‌ به‌ مرادشان‌ نرسیده‌ و بر علیه‌ او شوریده‌ بودند یعنی‌ با خوارج‌.

 

در این‌ جنگها تنها و آخرین‌ باقیمانده‌ از یاران ‌صدیقش‌ یعنی‌ عمار نیز شهید می ‌شود و اینك‌ براستی‌ فقط‌ علی‌ ع‌ می ‌ماند و حوضش‌ . سلمان‌ در ایران‌ از دنیا رفته‌ بود ابوذر در صحرای‌ ربذه‌ از گرسنگی‌ جان ‌سپرده‌ بود و مالك‌ اشتر بدست‌ عمرعاص‌ مسموم‌ شده‌ بود. اینك‌ از شیعۀ‌ علی ‌جز خودش‌ كسی‌ باقی‌ نمانده‌ بود. این‌ نیز آخرین‌ صورت‌ از مكتب‌ علی‌ و امامیه ‌است‌ كه‌ قلمرو تنهائی‌ مطلق‌ و غیبت‌ است‌ كه‌ بخش‌ اعظمی‌ از تشیع‌ را تحت ‌پوشش‌ فلسفه اش‌ قرار می دهد كه‌ فلسفۀ‌ غیبت‌ است‌ و گوئی‌ كه‌ پایانی‌ ندارد.

 

 دراینجاست‌ كه‌ علی‌‌ یا بایستی‌ به‌ آسمان‌ صعود كند و چون‌ مسیح‌ محو گردد و یا بایستی‌ به‌ قتل‌ برسد زیرا دیگر مؤمنی‌ ندارد كه‌ بخواهد امام‌ باشد. آن‌ سخن ‌معروفش‌ به‌ هنگام‌ ضربت‌ خوردن‌ ، بیان‌ واضحی‌ از وضعیت‌ وجودی‌ او در جهان است‌.

 

علی‌ بمیزانی‌ كه‌ همۀ‌ وجوه‌ و درجات‌ امامت‌ خود را آشكار و معرفی‌ و عیان ‌ساخت‌ از چشم‌ شعور و معرفت‌ مسلمین‌ و شیعیانش‌ پنهان‌ و غایب‌ شد. بمیزانی‌ كه‌ تصوّرات‌ كاذب‌ و ناخالصانۀ‌ شیعیان‌ در ظهور حق‌ امامت‌ علی‌ دچار ابطال ‌گردید علی ‌ع‌ در تنهائی‌ اش‌ غرق‌ شد و غیبت‌ واقع‌ گردید.

 

بمیزانی‌ كه‌ علی‌ ع‌ در حین‌ خلافت‌ و حكومت‌ خود با اتخاذ روش ‌هائی‌ بنیاد این‌ حكومت‌ را بركند آخرین‌ شیعیان‌ هم‌ درباره ‌اش‌ تردید كردند و گوئی‌ آن‌ امامی‌ كه‌ آنان‌ متصوّر بودند موجودی‌ كاملاً دگر و بیگانه‌ و بلكه‌ برخلاف‌ از آب ‌درآمده‌ بود.

 

شیعۀ‌ ضد شیعه‌

گوئی‌ كه‌ علی‌ ع‌ نه‌ تنها به‌ آرمانهایشان‌ بلكه‌ به‌ ذات‌ باورشان‌ خیانت ‌كرده‌ بود. نه‌ تنها آنان‌ را به‌ ریاست‌ و ثروت‌ نرسانیده‌ بود بلكه‌ فقیرتر هم‌ ساخته بود. این‌ بود كه‌ یكی‌ از پس‌ دیگری‌ از دربهای‌ مخفی‌ كاخ‌ معاویه‌ وارد معامله ‌شدند ولی‌ خیلی‌ دیر شده‌ بود زیرا معاویه‌ دیگر به‌ آنان‌ نیازی‌ نداشت‌. و اینگونه‌ بود كه‌ جریان‌ «شیعۀ‌ ضد شیعه‌» پدید آمد و در تاریخ‌ جریان‌ یافت‌ كه‌ به‌ دو صورت‌ كلی‌ درویشی‌ گری‌ و انقلابیگری‌ و طیف‌های‌ بینابین‌ این‌ دو كه‌ می ‌توان‌ آنرا التقاطی ‌گری‌ شیعی‌ هم‌ نامید خودنمائی‌ كرد.

 

از فرقه‌های‌ ضاله‌ای‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌ شیعه‌ پدید آمدند و تا به‌ امروز ادامه ‌دارند كه‌ بگذریم‌ بر اساس‌ چهار مرحله‌ و چهار تجلّی‌ از امامت‌ علی‌ بدانگونه‌ كه شرحش‌ رفت‌ چهار فرقۀ‌ برحق‌ و مؤمن‌ شیعه‌ پدید آمدند كه‌ تحت‌ تأثیر و برداشت‌ چهار مرحله‌ از زندگی‌ علی‌ ع‌ می‌باشند كه‌ در شرایط‌ گوناگونی‌ به‌ ولایت‌علی‌ ع‌ اتصال‌ دارند و مراحل‌ و درجات‌ امامت‌ او را درك‌ و تجربه‌ و تصدیق‌ می‌ كنند و سخن‌ در این‌ باره‌ كه‌ كدامیك‌ شیعه‌تر یا برحق ‌ترند سخنی‌ خلاف‌ حقیقت‌ است‌ تا چه‌ رسد به‌ اینكه‌ بخواهیم‌ یكی‌ را برحق‌ و ما بقی‌ را باطل‌ شمریم‌.

 

همانطور كه ‌نمی‌توان‌ یكی‌ از مراحل‌ چهارگانۀ‌ زندگی‌ و تكوین‌ و تكامل‌ و ظهور امامت‌ علی‌ ع‌ را برحق‌ و ما بقی‌ را ناحق‌ و یا ناقص‌ شمرد. ولی‌ بهر حال‌ غایت‌ طبیعی‌ امامت‌ همانا تنهائی‌ محض‌ تا سر حد غیبت‌ كامل‌ است‌ كه‌ امروزه‌ همچنان‌ جاریست‌.

 

این‌غایت‌ امامت‌ برای‌ شیعیان‌ نمی ‌تواند امری‌ چندان‌ مثبت‌ و برحق‌ باشد زیرا دال ‌بر جهالت‌ آنان‌ دربارۀ‌ امام‌ است‌ كه‌ امام‌ را همچنان‌ در حجاب‌ غیبت‌ نگه‌ می دارد زیرا هر كه‌ حق‌ امام‌ را درك‌ و تصدیق‌ كند امام‌ از برای‌ وی‌ آشكار می ‌شود . شیعه‌ای‌ كه‌ امامش‌ را به‌ درجه‌ای‌ از تجلّی‌ درك‌ و دیدار نكرده‌ باشد بایستی‌ در شیعه‌ بودن‌ خود تأمل‌ كند.[4]

 

امام حسین (ع)

صد البتّه که حسین ، خدا نبود بلکه برعکس .

یعنی این خدا بود که در حسین رخ نمود.

خدائی که در یک درخت حاضر می شود و با موسی سخن می گوید و یا از صخره ای رخ می نماید چرا که در انسان رخ ننماید آنهم انسانی چون حسین .

شیعه یعنی
شیعه یعنی پیروی مریدانه و قلبی وبا شوق از اولیاء و عرفا و امامان . این همان مکتب علی(ع) است

حال نام این را می توانید حسین اللّهی بگذارید یا الله حسینی .

کربلا تلاشی موفق برای کشف نقاب از خداوند بود بواسطۀ حسین . پس این نیز واضح شد که حسین برای حکومت قیام نکرد بلکه برای قیامت قیام کرد . همانطور که مهدی (ع) هم چنین است و خواهد بود و طبق روایات ، او را هم خواهند کشت و بدینگونه پروندۀ بشریِت بر روی زمین بسته خواهد شد و ژنتیک و بیونیک و نانوتکنولوژی و بمب نوترونی هم کاری از پیش نخواهد برد .

چرا حسین (ع) سفینۀ نجات است

46- حال بهتر درک باید کرد که چرا حسین (ع) سفینۀ نجات است . آیا واقعاً مفهوم شد ؟!

حسین باوری ، این سفینه است .

 و اینست که فریاد می کشیم که کسی که قیامت زمینی را فهم و باور نکند اسلام محمّدی و امامت و علی و حسین و مهدی و شیعه را هم فهم نکرده و هنوز در دورۀ جاهلیّت بسر می برد یعنی نه تنها از دین خارج است بلکه از دنیا و واقعیّت وجودی جهان امروز هم خارج است یعنی که اصلاً نیست .

 

کربلا کاملترین صحنۀ تاریخ و کائنات است . به زبان خودمانی اینجا حجله گاه خدا و انسان است . پس حسین (ع) ظهور عشق و وصال با محبوب است . کربلا عروسی خداست و چه ساق دوشهائی ! حسین ، نخستین انسان یگانه است . علی ماه جمال بود و حسین هم خورشید جمال .

 

«حسین» در لغت از «حُسن» بمعنای زیبائی است . حسن (برادر حسین) بمعنای زیبا است ولی حسین بمعنای «زیبا شده» است . و اینگونه انسانی می تواند به کمال زیبائی و جمال برسد . به این سفینه وارد شوید تا زیبا شوید . و اینکه حسین ، زیباترین انسان است . نه ! زیبا شده ترین انسان !

 

47- عشق ، صحنه ای زیباتر و عاشقی عاشقتر از این ندیده بود و لذا زان پس هر عشقی کمتر از این حرام شد و فسق گردید و همۀ عشاق ناکام شدند .

 

48- و انسانیّت هم به مرتبه ای رسید که قبلاً نرسیده بود . و لذا انسان بودن فقط حسینی بودن است . حسین رکورد انسانیّت را شکست . از این منظر شاید ناله و فغان و سینه زنی و قمه زنی معنائی بهتر داشته باشد .

یعنی بر خود گریستن نه بر حسین و خدای حسین گریستن .

بر کوفی بودن خود گریستن .

کوفی بودن یعنی با حسین بودن ولی نبودن .

 

49- خروج حسینی ما را به یاد سخن پدرش علی (ع) می اندازد که گفت :

«ای مؤمنان بدانید که هر چیزی را غایتی است و اسلام را هم غایتی است . پس با رعایت حقوق اسلام به غایتش برسید و آنگاه برای خدا از اسلام خروج کنید .» . این همان قیامت است .

 

50- و امّا بیهوده نیست که دعای عرفۀ ما را کسی جز حسین (ع) نمی بایست عرضه می کرد چرا که نادیده و نابوده خدای را چگونه توان معرّفی کرد .

 

51- اینکه چرا نماز شیعه باید معراج او باشد و سجده اش بر تربت کربلا و قیامت حسینی . و نیز چرا بی امام را نماز نیست . چرا که بقول علی (ع) خدای نادیده را پیروانش هم نباید بپرستند و سجده کنند . پس نماز هم حسینی است زیرا خدا جز در حسین دیده نشده است . پس بدون چنین حسینی را نه نماز است و نه دین و نه خدای حقیقی که هوای نفس نباشد که سجده می شود .

چرا هر روز عاشورا است و هر زمینی کربلاست

52- حال شاید باور کنیم که چرا :

هر روز عاشورا است و هر زمینی کربلاست .

چرا که در قیامت بسر می بریم ، قیامتی که در کربلا افتتاح شد.

 و این بدان معناست که هر روز قیامت و هر جائی قیامت سراست و لقاء الله.

 

 و این بسیار فراتر از ظلم ستیزی سیاسی است زیرا مگر فقط حسین با ظلم ستیز کرده است .

ظلم ستیزی حسین ، ستیزه با پرستش خدای نادیده و نابوده است . و ستیزه با کسانی که مخالف ظهور جمال خداوند هستند یعنی دشمن قیامت و لقاء الله هستند و می خواهند تا ابد خانۀ خدا را پرستش کنند و از پرستش خود خدا بگریزند . ستیزه با کسانی که خدا را قربانی خانه اش می کنند و خانه ای می خواهند بی خدا .

 

53- و امّا چگونه یک مسلمان شیعه نمی تواند درک کند و با تمام وجودش احساس کند که حسین ، نیک بخت ترین انسان روی زمین از ازل تا ابد است همانطور که زیبا شده ترین ولی خدا .

 

 چرا که بیش از هفتاد تن از عشاق از خاندان و یاران داشت و برتر از آن اینکه همۀ آنها حاضر شدند که در جشن وصال محبوبشان با پروردگارشان بجای نقل و نبات ، خون خود را بر حجله گاه او بپاشند و بازهم برتر از آن اینکه پیشاپیش بعنوان ساق دوشهای یار پیش پایش ذبح شوند و او را در لحظۀ وصال با پروردگارش تنها بگذارند و مزاحم نباشند .

 

54- چنین بخت کبیری نصیب کدام نبی و ولی در تاریخ هستی شده است جز حسین.

تنهائی مهدی عج

55- و امّا در نقطۀ مقابل حسین ، فرزندش مهدی که از فرط بیکسی و تنهائی و بی یاری یا در غیبت صغری بود و یا در غیبت کبرائی که اینک حدود دوازده قرن از آن می گذرد و هیچکس در انتظار ظهورش نیست الاّ اینکه جام زهری دگر به او بنوشانند .

 

56- حال برای خدا بنگرید که بر کدامیک باید گریست و بر سر و سینه کوفت و بر خود تیغ کشید : حسین یا مهدی ؟

این هستی اندوه و غربت کائنات و این اندوه و غربت هستی در کائنات ، تک و تنها . حتّی بی هیچ آئینه ای که در آن بنگری تا ببینی که هنوز هم هستی .

 

57- و امّا آنکسی هم که شهادت می دهد بر این واقعه ، شهید است . یعنی ملحق می شود بر این سفینۀ نجات و حجلۀ وصال .

سجدۀ بر خاک

58- و اینگونه بود که سجده بر آسمان تبدیل شد به سجدۀ بر خاک آنهم تربت کربلا .

 

59- اگر شیعۀ حسین بداند که چه می گوید و چه می کند وارد بر سفینۀ نجات حسین است .

 

60- چرا دعای عرفۀ ذبح اسماعیل را می بایست حسین ادا می نمود ؟

 زیرا راهی عرفات کربلا بود .

اگر شیعۀ حسین فقط دعای عرفۀ حسین (ع) را می فهمید اهل سفینۀ نجات حسین می بود .

سفینۀ نجات حسین (ع) ، عرفۀ حسینی است . عرفات حسین و عرفان حسین .

 

61- و اینست که ظهور مهدی هم رجعت حسینی است .

 

62- شیعه باید در اذان و اقامۀ نمازش این شهادت را هم بیفزاید که : اشهد انَّ حسیناً جمیل الله .

 

63- همانطور که دربارۀ فاطمه (ع) گفته بودیم که بدون شهادت بر مقام فطرت اللّهی فاطمه ، مسلمان اذن و اجازه و امکان اقامۀ صلوٰة نمی یابد : اشهد انَّ فاطمة فطرت الله .

امام زنده

113- احکام الهی را کسانی می توانند صادقانه به اجرا آورند و در زندگی خود جاری سازند و حیات حقیقتاً دینی و معنوی داشته باشند که تحت ولایت و ارادت و اطاعت امام زنده ای باشند که منشأ ایمان و ضامن اجرائی دین در وجودشان است در غیر اینصورت دچار ریا و نفاق و عذاب و رسوائی می شوند و این عذاب را به سمت امام فرافکنی می کنند و از مؤمنان انتقام می ستانند . انسان بی امام اگر هم بخواهد دینی زندگی کند نمی تواند و لذا ریاکار می شود . این یک قانون ذاتی است . امام خلیفۀ خدا و مظهر ارادۀ حق بر روی زمین است ولذا بدون تصدیق و تأئید امام ، دین و خداپرستی امری دروغین و محال است . با امام ، دین همان صراط المستقیم و راحت ترین راه سعادت است و بی امام ، زندگی دوزخ است .

 

114- علی (ع) می فرماید : «من تقسیم کنندۀ بهشت و دوزخم و مرز بین حق و باطل» . بنابراین منافقان می بینند که عذاب حاصل از انکار امام نیز از جانب امام است زیرا امام مظهر ارادۀ پروردگار است و لذا از او انتقام می ستانند زیرا او را علت عذاب خود می یابند . امام رحمت است برای مؤمنان و عذاب است برای منکران و منافقان .

 

115- به لحاظی باید گفت که امام ، سپر بلای خدا در قبال خلق است . امام شهید خدائی در خلق است . پس امامت ، همان واقعۀ عشق بین خالق و مخلوق است و منکران خصم این عشق و دوستی بین انسان و خدا هستند .

واقعۀ امامت در آخرالزمان

116- آخرالزّمان یعنی پایان جدائی و فراق بین خالق و مخلوق و آغاز حضور و ظهور خداوند بر روی زمین . و این همان واقعۀ امامت است . «حق آمد و باطل رفت» – این همان معنای ختم نبوّت نیز می باشد و پایان عمر کسانی که نان دلاّلی بین خدا و خلق را می خورند . و این دلاّلان در رأس دشمنان امام قرار دارند و قاتلان امامان و عارفان هستند زیرا عارفان خلفای امام در عرصۀ غیبت می باشند .

در نقطۀ مقابل امام ، این دلاّلان و فریب خوردگان دکان واسطه گی خدا و خلق قرار دارند و ریزه خواران این دکان .

 

117- و این نبرد با حضور و ظهور خداوند در میان خلق است . کربلا صحنۀ آشکار این نبرد است . و لذا شهادت حسین همان شهادت خداوند است . و این امری واحد است .

 

118- «یاری کنید مرا تا یاری کنم شما را» – این کلام خدا عین واقعۀ کربلای حسینی است . یاری متقابل حسین و خدای حسین . این همان شهادت متقابل نیز هست . حسین یاری داد خداوند را و خداوند هم یاری داد حسین را و از وجودش آشکار شد . این آیه عشق بین خالق و مخلوق است : یاری در ظهور !

 

119- و لذا معرفت بر این ظهور و تصدیق این ظهور و معرّفی این ظهور همانا الحاق به این ظهور است و این همان الحاق به سفینۀ نجات است .

 

120- خداوند به حسین گفت : خود و نژادت را از خودت برانداز تا نور نزاد و آفتاب جاودانۀ ذات را از تو آشکار کنم . از میان برخیز تا خدا رخ بنماید .

 

121- پس بیهوده نیست که به لحاظ احساس و عقل دینی ظهور مهدی بطرزی شدید با امام حسین ارتباط دارد . این نه به لحاظ مسئلۀ قیام و تشکیل حکومت بلکه از لحاظ ظهور الوهیت است و جمال .

 

122- حسین (ع) ، جمال عریان دین در حدّ کمال است . و جمال کامل «لا اکراه فی الدّین» نیز هست .

 

123- حسین (ع) نشان داد که دین خالص همان عشق است . کربلا ظهور کمال عشق عرفانی است . حسین (ع) اکمل عارفان نیز هست . [5]

 

شیخیّه

فرقه ای از شیعه دوازده امامی را گویند که منسوب به شیخ احمد احصائی عارف عصر قاجار است که تمام اصول و فروع دین را وجود شخص امام زنده و حاضر می داند و انسانی که امام زنده و حاضر ندارد مطلقاً کافر است . لذا انسان جز جستجوی امامش هر کاری که انجام دهد از کفر است .بدین طریق می توان این فرقه را شدیدترین و جدّی ترین فرقه امامیّه دانست .[6]

 

هانری کوربن

8- قرنهاست که از ابن عربی و ابن سینا و ملاصدرا و سهروردی و روزبهان و حلاج و … فقط نامی بر زبان اهل علم و دین است وبس و هیچکس نه میداند و نه می فهمد که اینان که بودند و چه گفتند و چه کردند و برای چه عمری در تبعید و زندان بودند و کشته شدند . تا اینکه هانری کوربن آمد وبه زبانی که هر ایرانی می فهمد این خورشید های عشق و عرفان را به ما معرفی کرد و رفت . با خدایش محشور باد ! و چه گنجینه هایی را از زیر خاک جهالت ما استخراج کرد و به ما تحویل داد .

 

9- او براستی فرستاده ای از نزد مسیح بود به سوی شیعیان مهدی تا آنان را از خواب غفلت بیدار کند و برای ظهور جهانی اش آماده سازد مگر نه اینکه مسیح و مهدی با هم هستند و با هم ظهور میکنند .

 

10- اندکی قبل از کوربن ، ماسینیون همین رسالت را از طریق دکتر شریعتی به قلب و وجدان ایرانیان فرستاد و آنان را بیدار ساخت و در واقع انقلاب اسلامی ایران در پس پرده غیب ، رهبر و امامی چون ماسینیون داشته است و ماسینیون هم ادامه این رسالت را در مرتبه ای برتر و عرفانی تر به مرید دیگرش کوربن وانهاد و او را راهی ایران ساخت که :

 برو واین قوم پاک و عاشق را که به خواب رفته به عشق حلاج و سهروردی و ابن عربی و سلمان پاک و فاطمه و علی و محمّد بیدار کن . و او چنین کرد !

 

11- خود ماسینیون که عشق باور نکردنیش به اهل بیت عصمت و صوفیان اسلامی و ایرانی یک اسوۀ حیرت آور در عصر پسامدرنیزم است در سفری به عراق بر مزارسلمان فارسی با امام زمان دیدار نمود و از جانب او رسالت یافت تا مغز و روح و جان تشیع را به شیعیان هدیه دهد و چنین کرد هر چند که هنوز هم کتاب “فاطمه” از ماسینیون ممنوع الانتشار است در کشور شیعی . چرا که یک فرانسوی مسیحی چگونه به خودش اجازه داده تا از فاطمه سخن بگوید … فاطمه مال ماست و اصلاً به او چه مربوط است … و این اصلاً مشکوک است … و شاید مأمور سیا است و … .

  

17- در حدود هفتاد سالگی از کوربن می پرسند تو که امروزه از هر مسلمان و شیعه ای بر معارف قرآنی و حکمت اسلامی و عارفان مسلمان آگاهی و ایمان و عشق می ورزی پس چرا هنوز به اسم مسیحی هستی ؟

در پاسخ می گوید : مطمئن نیستم که لیاقت ایمان و یاری امام زمان را  یافته باشم. می ترسم باعث بد نامی اسلام و تشیع باشم .

 

18- آیا بهتر نیست که در قبال این سخن و احساس کوربن به حال خود بگرییم و از دین و اسلامی که داریم، کمی خجالت بکشیم؟

 

19- آری کوربن بالاخره در حدود 75 سالگی این استحقاق را در خود یافت که خود را رسماً مسلمان شیعه اثنی عشری اعلان کند . این است مسلمان !

 

20- خون دل و داغ جگری که کوربن از دست مسلمانان و شیعیان در خود داشت از جنس دکتر شریعتی بود و بلکه بس عمیقتر . از اینکه می دید پیروان چنین مکتب و آئین خدائی و ملکوتی درچه غفلت و جهل وجنون و خرافه ای زیست می کنند و همه سر تا پا غربی شده اند و الفبای دین خود را هم از یاد برده اند او می گفت :

چگونه امتی که پیامبری چون محمّد و اسوه هایی چون سلمان و فاطمه و علی و حلاج و سهروردی و ابن عربی دارد می تواند اینگونه غافل و جاهل زندگی کند.

او چه خون دلی می خورد از دست شیعیانی که خود را پیرو امام زمان می دانستند و در انتظار ظهورش بودند . از دست اسماعیلیان که چنان سابقه درخشانی از حکمت و عدالت داشته اند و اینک سر تا پا فرنگی شده و امامشان در اروپا عشرتکده داری ولا تاری گردانی می کند .

 

از دست فرقه شیخیه که صوفیانی چون شیخ احمد احسائی و طاهره قرة العین در همین سده پیشین داشته اند و اینک در چه خرافه و جنون و ظلمتی زندگی می کنند. او از دست امت محمّد همچون خود امام زمان خون دل می خورد که این خون دل در همه آثارش آشکار است . و چه غیرتی دارد نسبت به اسلام و عارفان و امامان اسلامی که در هیچ عالم و مرجع تقلیدی دیده نمی شود ، حیرتا و اسفا ! آنهم در دوران قبل از تشرف به اسلام . پس این غیرتی عرفانی وانسانی است .

 

50- کوربن اسلام و خاصّه تشیع را چنان کشف کرد که غواصی در اعماق اقیانوس ، صدفی یافته و آنرا می شکافد و مرواریدش را به تنهایی می یابد . و لذا همه تعاریف و مفاهیم و برداشت او از اسلام و تشیع چنان بکر و منوّر و اصیل است که هر مسلمان موروثی و کهنه کاری می گوید :

عجبا پس این است اسلام!

 

65- کوربن انسانی جهانی ،آخر الزمانی و لذا فرا تاریخی است همانطورکه یک مسلمان حقیقی بعنوان پیرو دین آخر الزمان باید باشد . پس کوربن از جمله انگشت شمار مسلمانان حقیقی و شیعیان کامل است .

 

پس بیهوده نیست که او را در جرگه علیین قرار داده ایم یعنی از جمله نائبان موعود و شارحان ظهور جهانی او در قلمرو معرفت که همه زبانها و فرهنگها و مذاهب روی زمین را با تمام وجود درک کرده است و لذا انسانی کامل است و از امامان ناطق و حاضر و ناظر در عرصه غیبت است .

 

اکثر علمای بزرگی که در ایران محضر او را درک کرده اند او را همچون یک فرستاده صاحب رسالت و از عالم غیب احساس و فهم کرده اند.زیرا برای یک مسلمان او براستی موجود و رسولی از عالم غیب تلقی می شود که: ای شیعیان بخود آئید و خود را در یابید که ظهور بس نزدیک است !

 

66- کوربن سالکی بود که همه مذاهب و مکاتب و انبیاء و اولیاء را از آدم تا خاتم و تا موعود دریافت در وادی معرفت نفس و سیر آفاق و انفس . و این بیان دیگری از انسان کامل است .

 

67- درباره مکاشفات و مشاهدات غیبی ایشان چیزی چندان نمی دانیم ولی بطور غیر مستقیم بخصوص در کتاب «تخیل خلاّق» کاملاً احساس می کنیم امکان ندارد کسی خودش دارای مکاشفات ماورای طبیعی نباشد و دریائی از مکاشفات غیبی ابن عربی را که حتّی بسیاری از مسلمانان هم باورش ندارند و فهمش نمی کنند به این سادگی و عمق و لطافت شرح دهد و با او همنوایی کند و احساسات ابن عربی را به زبان معاصر و به زبانها و فرهنگهای قدیم و جدید تفهیم و توضیح نماید . امکان ندارد .

ذات نایافته از هستی بخش       کی تواند که شود هستی بخش .

 

68- تواضع و تقوای کلامی و ادعائی کوربن براستی اعجاب انگیز و منحصر بفرد خود اوست . او در همه آثارش همچون یک شاگرد مبتدی و خاشع از بزرگان سخن می گوید و این خود یکی از علل ناشناخته ماندن مقام حقیقی او در میان خوانندگان و آشنایان اوست . و همین مسئله علت اصلی نگارش این رساله حقیر در آشکار سازی وجهی از واجبترین موضوعات امربه معروف است بخصوص در عرصه غیبت امام که بایستی یاران و سربازانش را شناخت و از این طریق بسوی حضرتش تقرب جست .

 

69- و جدای اینکه بنده خود نیز شخصاً به این مرد خدا شدیداً مدیونم و او را از جمله چند تن از بزرگانی در تاریخ معاصر میدانم که در بیداری و بالندگی معنوی ام نقش سرنوشت ساز ایفا نمود و بقول علی: «هر که مرا کلامی آموخت تا ابد پرستنده خویش نمود.» و من از کوربن بسیار آموخته ام خاصه در دوران نوجوانی ام که در سرگردانی و ظلمات بی هیچ معلم و مربّی به دادم رسید و نوری در طریق سیر و سلوک من در کل زندگیم گردید. که خدایش غرق نور کناد .

 

70- کوربن، یک روحانی به معنای حقیقی کلمه ولی بی عبا و عمامه بود. و یک عارف به معنای حقیقی کلمه و بی شعر و شعار و ادعا بود. و نیز یقیناً یک صوفی اهل جمال و وصال بی خرقه و کوس انالحق بود. و یک قلندر یک لا قبا که از پاریس ظهور کرد. و وطن حقیقی و معنوی خود را ایران می دانست و در قلب پاریس همچون یک درویش ایرانی زیر کرسی می نشست و دلش در نزد مسیح و مهدی بود. و بد نیست که ما شیعیان درس بی ادعائی و تقوا و تقیّه و خشوع و خدمت بی هیاهو و منت را از این ابرمرد بیاموزیم بخصوص خودبنده!

 

و نکته آخر اینکه هر که با دکتر شریعتی سر و کار دارد اگرکوربن را که مرید دیگری از ماسینیون بود نشناسد  دکتر شریعتی را هم نشناخته است. کوربن آن وجه پنهان و آشکار ناشده شریعتی است که خود شریعتی هم تا آخر حسرت ناشکفته ماندنش را داشت. و آن حسرتی بود که درتحصیل فلسفه و حکمت داشت هر چند که علمی حصولی نبود بلکه حضوری بود. روح این هر سه غرق نور و در حضور!  [7]

 

بزرگترین زن گمنام تاریخ ایران «خرّمه»

نهضت مزدک در ادامه نهضت عرفانی مانی، آخرین موج انفجار حکمت دین زردتشت بود که یکبار دگر برای آخرین بار در پایان اجل این نخستین دین توحیدی جهان، حقیقت مغانه را به عرصه ظهور رسانید و مورد سرکوب خونین موبدان منافق دستگاه ساسانی قرار گرفت و دستور قتل عام و نسل کشی مزدکیان آغاز شد و مزدک نیز شهید گردید و همه رهبران این نهضت نابود شدند.

 

خرّمه همسر مزدک با لباس مردانه سوار بر اسبی راهی غرب ایران شد و حکمت همسرش را در این ناحیه از ایران احیاء نمود که به نام همو یعنی مذهب خرّم دینی مشهور گشت. و بدینگونه حقیقت ناب مذهب زرتشت از استحاله و تناسخ موبدان وابسته دربار شاهان ساسانی نجات یافت و بستر رشد اسلام ناب محمدی و حکمت علوی شد و بدینگونه اولین دین توحید تاریخ با آخرین دین خدا پیوند خورد و اول و آخر دین حق در سرزمین ایران به وصال رسید و این واقعه کبیر تاریخی جز به همت خرّمه این زن اسطوره ای ایران ممکن نمی شد. وی عامل پیوند اول و آخر دین خدا در خاک آریاست. و می دانیم که ادامه مذهب خرم دینی بود که مولد اساطیری چون ابومسلم خراسانی و بابک خرّم دین گردید که موجب نابودی خلافت بنی امیه گشت و بستر فرهنگی رشد تشیع شد. پس در واقع این زن، ناجی حق دین زرتشت و بانی بستر رشد تشیع در ایران می باشد. [8]

شیعیان بی عمل و ریاکار

حسن صباح

حسن‌ صباح‌ نخستین‌ مسلمان‌ مؤمنی‌ بود كه‌ به‌ همۀ یاران‌ و علمای‌ شیعه‌ سفارش‌ نمود تا آثار خود را به‌ زبان‌ فارسی‌ بنویسند و بدین‌ طریق‌ دین‌ اسلام‌ و تشیع‌ را از اسارت‌ اعراب‌ِ ضدّ دین‌ نجات‌ دهند و دین‌ محمّد و امامت‌ را به‌ ایران ‌منتقل‌ كنند . فقط‌ از این‌ دوران‌ به‌ بعد است‌ كه‌ آثار فقهی‌ و علمی‌ و عرفانی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ آغاز شد كه‌ نقطه‌ عطفی‌ در كل‌ تاریخ‌ اسلام‌ محسوب‌ شده‌ است‌ و ایران‌ را از چنگ‌ اعراب‌ رهانیده‌ است‌.

 

حسن‌ صباح‌ طبیبی‌ خارق ‌العاده‌ و گیاه‌ شناسی ‌نابغه‌ بود كه‌ این‌ علم‌ را نه‌ در مدرسه‌ بلكه‌ از نزد خود یافته‌ بود و عجیب ‌ترین ‌بیمارستان‌ را در كل‌ تاریخ‌ در الموت‌ و برخی‌ دگر از قلعه‌ها بنا نمود كه‌ امراضی ‌لاعلاج‌ به‌ شیوه‌ هائی‌ حیرت ‌آور شفا می ‌یافتند و همۀ‌ طبقات‌ مردم‌ از هر مذهبی ‌در این‌ بیمارستانها مجاناً مداوا می‌ شدند. علاوه‌ بر این‌ در این‌ قلعه‌ ها داروهائی ‌ویژه‌ از طریق‌ گیاهان‌ تولید می‌ شد و به‌ سراسر بلاد اسلامی‌ و حتّی‌ تا هند و اروپا ارسال‌ می ‌گشت‌ و خواص‌ داروئی ِ آنها نیز بهمراه‌ بسته‌ بندی ‌ها كتباً وجود داشت ‌تا حشاشین‌ (دارو فروشان‌) موارد استفادۀ‌ آنها را بدانند و به‌ مردم‌ توصیه‌ كنند و این‌ یك‌ خدمت‌ عمومی‌ بود و نه‌ كاری‌ تجاری‌.[9]

 

کمونیزم و تشیع

با نگاهی به عملکرد اقتصادی علی(ع) در حکومت پنج ساله اش بوضوح آن حضرت را به لحاظ بینش اجتماعی یک کمونیست کامل می یابیم. و سخنان آن حضرت درباره فاصله طبقاتی هم دال بر ایدئولوژیک بودن این مکتب است:

هر جا که ثروتی جمع شده باشد نشان از ظلمی است که به گروه کثیری از مردم روا شده است.

کمونیزم غربی

 بسیاری از محققین و اسلام شناسان  ایرانی و اروپائی  نیز بر این باورند که رگ و ریشه های ایدئولوژیک کمونیزم در غرب وامدار اندیشه های اجتماعی تشیع است که بخصوص از فلسفه اسماعیلیه و قرامطه به زبانهای اروپائی ترجمه شده است هر چند که شاخه ای از این اندیشه ریشه در مکتب مانی  و مزدک دارد که قبل از اسلام به اروپا رسیده بود و زمینه رشد تشیع در ایران شد. کمونیزم غربی در واقع تشیع سکولاریزه شده و بی ریشه است.

 

با این که این مسئله به لحاظ تاریخی و فلسفی  و ایدئولوژیک کاملاً مبرهن است ولی اکثر علمای اسلامی و مخصوصاً شیعی همواره از کنارش با سکوت می گذرند. هرچند که بسیاری دیگر گرایشات سوسیالیستی در مسلمانان را یک التقاط و  انحراف می دانند و طرد و لعن می کنند و لذا جذب امپریالیزم می شوند. تشیع به لحاظ فلسفه اقتصادی یک کمونیزم عارفانه و توحیدی است.

 

این امر اساس اقتصاد اسلامی است و کتمان آن و سکوت در قبال آن بخصوص در اقتصاد اسلامی و حکومتهای اسلامی به مثابه انکار مهمترین بخش از تشیع بعنوان یک ایدئولوژی اجتماعی و نظام حکومتی است.

 

این مسئله در انقلاب اسلامی ایران نیز محور مهمترین چالش ها  و تضادها در سالهای اول انقلاب بود و بتدریج بفراموشی گذاشت ولی این نسیان اقتصاد کشور ما را مبدل به مالیخولیائی ترین اقتصاد درجهان نموده است که بقول رهبر انقلاب همه اقتصاد دانان جهان هم که جمع شوند نمی توانند اقتصاد ما را فهم کنند.[10]

 

فرقۀ غالیه

1- غالیه یا غلاتِ شیعه فرقه ای از تشیع را گویند که امامان و خاصه علی (ع) را خدا می دانند . این فرقه بواسطۀ خود امامان طرد و لعن شدند .

 

2- این فرقه در عصر حیات امامان رخ نمود و در دورۀ غیبت به افول و انقراض رفت و قرنهاست که دیگر اثری از این فرقه نیست و علی اللّهی هم فقط نامی تاریخی است بر استمرار نژادی آن فرقه که در غرب ایران زندگی می کنند و عموماً باور خود را کتمان می کنند زیرا چنین اعتقادی هم ندارند .

وهابیّت

3- این فرقه بهانه ای شدند که در طول تاریخ کل مذهب امامیه متهم به غالیه شده و سرکوب شدند و مهمترین بهانۀ مذاهب اهل سنت برای انکار تشیع نیز بوده است که گاه بسیاری از علمای شیعه را هم به بازی گرفته است تا آنجا که کل عرفان و تصوف شیعی را هم انکار کنند . و امروزه وهابیّت رهبری این جریان ضد شیعی در جهان را هدایت می کند که مورد حمایت صهیونیزم می باشد .

 

4- عدم فهم حقیقت مذهب شیعۀ امامیه یعنی عدم درک حق امامت منشأ همۀ این افراط و تفریط ها بوده است .

 

5- از بطن غالیه در صدر اسلام اشد عداوت و انکار برعلیه امامت و اسلام رخ نمود که در تاریخ شیعه در فرقۀ اسماعیلیه خودنمائی کرده است که امروزه کل اسلام را منسوخ نموده است و نمونۀ دیگرش در عصر ما بهائی گری است که رهبر این فرقه دعوی خدائی کرد و امروزه بهائیت از مذهب بری شده است . این بدان معناست که غالیه گری بمعنای دعوی خدائی کردن انسان بر ذات کفر و انکار استوار است .

 

6- همانطور که شقی ترین منکران مسیح ، بعدها به مسیح نسبت خدائی و پسر خدا را دادند تا به طریقی دیگر دین او را به فساد بکشند . در اسلام نیز چنین بوده است . و نسبت خدا دادن به امامان نیز توطئه ای از جانب دستگاه اموی و عباسی بوده است جهت سرکوبی شیعیان .

 

7- نسبت خدا دادن به بشر مکارانه ترین نوع کفر و انکار مردان خدا جهت سلب مسئولیت از خویش در پیروی از آنهاست و انکار رسالت الهی آنان .

 

8- این غالیه گری پنهان در همۀ مذاهب غوغا می کند و اساس نفاق است تا خود را از پیروی احکام پیامبران و اولیای الهی تبرئه کنند که :

آنها خدا و پسر خدا و موجودات ملکوتی هستند که باتقوا و پاکی زندگی می کنند ما را چکار به آنان !

ما مجازیم هر کاری بکنیم و به آنها مقام خدائی حواله دهیم تا شفاعت ما را بنمایند !!

 

9- این غالیه گری پنهان و منافقانه در جهان تشیع نیز حاکم است و بسیار مهلکتر از غالیه گری آشکار است که بر زبان می آید مثل علی اللّهی ها و برخی از متصوفه در جهان اسلام و هندو که علناً امامان یا برهمنان را تجسد خدا در بشر می دانند که اتفاقاً مردمانی بمراتب بافضیلت و تقوای بیشتری هستند نسبت به غلّات منافق .

 

 در حقیقت هر شیعه ای که دعوی شیعه گری دارد ولی از سنت و آداب امامان پیروی نمی کند یک غالیۀ منافق است که اکثر شیعیان چنین اند .

 

10- کمال انسان در جهان ، خدا شدن انسان نیست که خداوند آدمی را در نزد خود محبوبتر از خود دارد زیرا او را خلیفۀ خود ساخته است .

 در حقیقت امامان و بسیاری از عرفای کامل در نزد خداوند از خداوند برترند و این معنای عشق و رحمت مطلقۀ او به انسان است که کل اراده و رحمت و لطف خود را در نزد آنان نهاده است .

11- کسی که دعوی خدائی می کند احمق است و خدا را هیچ نشناخته است .

سه نوع غالیه گری

12- غالیه گری سه نوع است . یکی آن است که امویان و بنی عباس و حکومتهای ضد شیعه اشاعه دادند تا بهانۀ نابودی شیعیان را فراهم آورند .

 

 دومی برخی از دشمنان و منکران اسلام و تشیع بودند که برای تبرئۀ خود از پیروی ، چنین نسبتی را به امامان دادند تا حساب خود را از آنان جدا کرده باشند.

 

و سومی غالیه گری منافقانه است که شامل پیروان اکثر مذاهب می شود از جمله اکثر شیعیان بی عمل و ریاکار که برای امامان اشک می ریزند و بر سر می زنند تا خود را از شیعه گری تبرئه کنند . و این خطرناکترین نوع غالیه گری است . خدا نمودن امامان پائین آوردن مقام آنهاست و نه بالا بردن .

از کتاب بارانداز حکمت،ص39،اثر استاد علی اکبر خانجانی.برای دانلود صوتی این اثر کلیک کنید.

 

قرامطه‌

حكومت‌ قرامطه‌ طبق‌ گزارش‌ متنوع‌ مورخین‌ براستی‌ حكومت‌ مستضعفین ‌بود كه‌ بر مبنای‌ ایمان‌ و معرفت‌ دینی‌ پدید آمده‌ بود و اعضای‌ حكومت‌ شورائی ‌نیز به‌ لحاظ‌ رفاه‌ هیچ‌ فرقی‌ با عامۀ‌ مردم‌ نداشتند و این‌ اعضاء جملگی‌ از داعیان ‌حكیم‌ و مؤمن‌ بودند.

 

غزالی‌ كه‌ از علمای‌ طراز اول‌ اهل‌ سنت‌ و مردی‌ منصف‌ بود و برای‌ مدتی‌ هم ‌در خدمت‌ خلیفه‌ كار كرده‌ بود در آثارش‌ هرگز نسبت ‌های‌ ناروائی‌ به‌ قرامطه‌ و اسماعیلیه‌ نداده‌ است‌ و در همه‌ جا در این‌ باب‌ با احتیاط‌ و تردید و حیرت‌ سخن ‌گفته‌ است‌ و بوضوح‌ پیداست‌ كه‌ باطناً به‌ این‌ كیش‌ گرایش‌ دارد و تقیه‌ می‌ كند . بسیاری‌ از محققین‌ جدید غرب‌ ردّپای‌ معارف‌ اسماعیلی‌ را در آثار غزالی ‌پیگیری‌ می ‌كنند همانطور كه‌ در آثار خواجه‌ نصیر طوسی‌ و بسیاری‌ از علمای‌ بزرگ‌ اهل‌ سنت‌.

 

هانری‌ كوربن‌ و لوئی‌ ماسینیون‌ دو تن‌ از صدیق‌ ترین‌ اسلام‌ شناسان‌ مدرن‌ اروپا اندیشه‌های‌ نخستین‌ اسماعیلیه‌ و قرامطه‌ را در همۀ‌ عارفان‌ و علمای‌ طراز اول‌ قرون‌ بعد نشان‌ داده‌ اند و ثابت‌ می ‌كنند كه‌ نقش‌ این‌ معارف‌ و حكومت ‌قرامطه‌ و داعیان‌ اسماعیلیه‌ بر كل‌ تاریخ‌ هزارۀ اخیر اسلام‌ و غرب‌، نقشی‌ حیرت ‌آور و مكتوم‌ است‌ كه‌ باید كشف‌ و اعتراف‌ شود.

 

قرامطه‌ دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و ایدئولوژیكی‌ سلاطین‌ جور و خاصه‌ بنی ‌عباس‌ بودند و آرامش‌ را بر بنی‌ عباس‌ حرام‌ كردند و طبق‌ اعتراف‌ مورخین ‌وابسته‌ به‌ بنی‌ عباس‌، آنگاه‌ كه‌ قرامطه‌ بواسطۀ سركوبیهای‌ خونین‌ و بیرحمانۀ ‌بنی‌ عباس‌ و خیانت‌ فاطمیان‌ منقرض‌ شدند خزانۀ خلافت‌ عباسی‌ به‌ كلی‌ تهی ‌گشته‌ و همین‌ امر در انحطاط‌ بنی‌ عباس‌ و انقراض‌ آن‌ نقش‌ مهم‌ ایفا نمود.

 

و این‌ بدان‌ معنا بود كه‌ بنی‌ عباس‌ دشمنی‌ سرسخت‌ تر از قرامطه‌ برای‌ خود سراغ ‌نداشت‌ و كل‌ بیت‌ المال‌ غارت‌ شدۀ‌ مسلمین‌ را صرف‌ نابودی‌ قرامطه‌ ساخت‌ و ورشكست‌ شد و زان‌ پس‌ بنی‌ عباس‌ به‌ دریوزه‌ گی‌ سلاطین‌ سلاجقه‌ مبتلا شد و روی‌ به‌ افول‌ نهاد.

 

قرامطه‌ كه‌ تجلّی‌ پیروزی‌ اجتماعی‌ ـ سیاسی‌ تعلیمات‌ اسماعیلیه‌ بود بمدّت ‌حدود یك قرن‌ مقاومت‌ نمود و برای‌ نخستین‌ بار طعم‌ عدالت‌ و آزادی‌ و برادری‌ و حكومت‌ مردمی‌ را كه‌ محصول‌ معرفت‌ امامیه‌ بود بر بشریت‌ چشاند و ثابت‌ كرد كه دین‌ محمّد و مكتب‌ تشیع‌ همان‌ حاكمیت‌ وجدان‌ و عقل‌ و انصاف‌ و آزادی‌ و مساوات‌ است‌.

 

 در این‌ حكومت‌ برای‌ نخستین‌ بار زنان‌ بدون‌ فساد طعم‌ برابری‌ با مردان‌ را چشیدند و بردگان‌ طعم‌ آزادی‌ را و اقلیّت های‌ دینی‌ هم‌ طعم‌ ابراز عقیده ‌را و فقراء طعم‌ رفاه‌ و امنیت‌ را. قرامطه‌ ثابت‌ كردند كه‌ دین‌ و عقل‌ و انصاف‌ و محبت‌ جملگی‌ امری‌ واحد است‌ و امامان‌ شیعه‌ اسوۀ این‌ یگانگی‌ اند . قرامطه ‌بنیانگزار عملی‌ دموكراسی‌ و سوسیالیزم‌ اسلامی‌ و لیبرالیزم‌ عقیدتی‌ در تاریخ ‌بشر می ‌باشند.[11]

 

سلمان فارسی

– پر واضح است آنچه که مذهب تشیع و اسلام ایرانی نامیده می شود و عرفان ناب علوی محسوب می شود از درب وجود سلمان به ایران رسیده است و سلمان مبدأ نزول اسلام برای ایرانیان است و لذا بدون شناخت ایشان منشأ دین و فرهنگ و حقیقت و هویت و مسلمانی خود را درک نمی کنیم .

 

هیچ دینی بر قلوب قوم بیگانه وارد نشده و هویت و ایمانشان نگردیده الا از طریق دل یکی از افراد همان قوم . یعنی اسلام ما ایرانیان از طریق سلمان بر ما نازل شده است.

 

و سلمان پیامبر و امام اول شیعیان ایرانی است و امام حی آنها محسوب می شده است . همانطور که ولایت امام حسین(ع) از طریق همسر ایرانی اش یعنی شهربانو به ایرانیان رسیده است . همانطور که هفتصد سال بعد، این نور از وجود شمس و مولانا و آن جمع ملکوتی بر ما تابید و یکبار دیگر دین را احیاء نمود همانطور که قرآن نیز متذکر میشود اگر قرآن به زبان عربی نازل نمی شد هیچ کس از اعراب ایمان نمی آوردند .

 

 کلام خدا و نور هدایت باید به زبان امی و مادری قومی نازل شود تا موجب ایمان و هدایت گردد . و سلمان ، مادر شیعه ایرانی است . درست به همین دلیل ایرانیان با خواندن و شنیدن آثار مولوی و حافظ و باباطاهر بیشتر بخدا نزدیک شده و ایمانشان به جوش می آید تا خواندن قرآن و نهج البلاغه بطور مستقیم الا اینکه از زبان یکی از اولیای خدا و به زبان مادری ما باشد و نه عربی و عبری و سانسکریت .

 

جبرئیل ، آورنده دین خدا بسوی محمّد است و سلمان آورنده دین محمّد بسوی قوم ایران است که قرار است وارث نهائی دین محمّد شود . و اگر سلمان ، تجلی جبرئیل در عالم خاک باشد عجب نیست زیرا دین خدا را از سینه محمّد بر قلوب ایرانیان فرود آورده . سلمان جبرئیل ایرانی است یعنی گبرئیل به زبان فارسی .

دو نوع اسلام و تشیع درایرانیان

– امروزه نیز بوضوح شاهدیم که دو نوع اسلام و تشیع درایرانیان وجود دارد: یکی آن است که از طریق ولایت سلمان و عرفای ایرانی مثل مولانا و حافظ و امثالهم به مردم رسیده است و دیگر آنکه از طریق خلفای بنی عباسی و شاهان مزدورشان در طول تاریخ به زبان عربی و به زور شمشیر بر مردم تحمیل شده است که اسلام و تشیع ریائی و نفاق است که ایمان و قداست آن حاصل نفهمیدن آن است و لذا این اسلام سراسر خرافه و جهل و جنون و ریا کاری است .

 

 یکی از دلها آمده و دیگری از دربارها . یکی از دل و جان و روح محمّد و علی به سلمان رسیده و از سلمان به ایران چون خون تزریق شده است و دیگری تماماً ورد و دعا و نماز و مذهب و وحشت و تخدیر است و بقول دکتر شریعتی مذهب زر و زور و تزویر است. یکی دکتر شریعتی و امام خمینی می پرورد و دیگری هم علی دشتی و کافی.

خموشی – راز پوشی – زهر نوشی

30 – « خموشی – راز پوشی – زهر نوشی » :

 این سخن مشهورترین حکمت متعلق به سلمان و آموزه های او در ایران است که به حکمت سلمانی شهرت دارد که بیان دین و ایمان آخر الزمان است که بقول همه امامان ما اصل اول دین در این دوره می باشد یعنی تقیّه !

 

 که جنبه مصلحتی و سیاسی آن فقط سطحی ترین وجه آن می باشد که اصلش همان دین باطنی و عرفانی است یعنی اسلامی که قلبی و ذاتی شده است و لذا پنهان از نظر عامه مردمان است . و لذا تماماً اسرار است و آنکه را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند .

 

هرچند که در این رساله های اخیر برخی از آن اسرار برملا شد و چاره ای جز این نبود زیرا اصل دین و اسلام و تشیع و معنویت ما در خطر مهلک افتاده است و لذا تقیّه جایز نیست هر چند به قیمت برتر از جان . زیرا تقیه به قصد احیاء و حفظ دین است نه نسیان و انقراض آن . گاه باید به قیمت جان از جان حراست کرد زیرا دین همان جان انسانی بشر است . گاه باید رفت تا ماند . گاه باید گفت تا خموش شد . ما که هرچه زهر نوشیدیم نتوانستیم خموش بمانیم شما اگر می توانید خموش باشید . با عرض معذرت و مغفرت از آستان سلمان محمّدی مادر اسلام ایرانی و پدر عرفان اسلامی در ایران و جهان.

اتحاد نور اهورائی زردتشت و گوهره امامت ابراهیمی

ما هرچه از معنویت و معرفت و محبّت و ایمان و عشق الهی و هویت روحانی داریم اول از سلمان است . سلمان محل تلاقی و اتحاد نور اهورائی زردتشت و گوهره امامت ابراهیمی است که در محمّد به غایت رسیده است . و این واقعه ای فقط برای ایرانیان نیست زیرا اگر فرهنگ زردتشت و حکمت ابراهیمی را از زمین حذف انگاریم جز توحش و جنون باقی نمی ماند . سلمان جمال سلام خدا بر خاک است .

 

آن پیر مغان که حافظ معرفی میکند هویتی همچون سلمان است که اتحاد زردتشت و محمّد است که در تقیه محض است که اسمش را حافظ هرگز بر ملا نمی کند و در واقع همان امام زمان است .

 

31 – همه انبیاء و اولیای الهی در قلمرو تاریخ و اخبار و روایات ، مهجور و مظلومند و محمّد و علی و فاطمه در اوج این وضع قرار دارند ولی سلمان مجسمه کامل این مهجوریت و مظلومیت است مخصوصاً در کشور خودمان . شقاوت و جهالت عربی از بابت سلمان به تمام و کمال خود بروز کرده است و در فرهنگ و تبلیغات دینی خود ما نیز حتی امروزه غوغا می کند تا آن حد که یک صحابی درجه دهم پیامبر که منافق هم از آب درآمده معتبر تر و مقدّس تر است تا سلمان. چرا که سلمان فارسی است و عربی نیست و گوئی که اسلام یعنی زبان عرب و بس . درحالیکه اسلام محمّد و علی ، در طول تاریخ تا به امروز دشمنی شقی تر از نفاق عربی نداشته است .

 

در کجای دنیا در طول تاریخ اولیاء و قدیسین قوم خود را اینگونه شکنجه کرده و جملگی را به قتل رسانیده اند ؟

باز هم صد رحمت به بنی اسرائیل . در کجای دنیا با اولیاء خود چنین معامله ای کرده اند که با خاندان علی و حسین کرده اند . پس درباره آنچه که با سلمان کرده اند چندان گلایه ای نیست . بلکه گلایه از خودمان است از ایرانیان غیور که حتی خدای خود را هم عرب می دانند و هنگامی که با او روبرو می شوند زبان مادری از یادشان می رود و دشمن خود و ناموس و شرف و ایمان خود می شوند تا خدای عرب زبان را از خود راضی کنند .

 

32 – سلمان نخستین کسی بود که سوره حمد را در نماز بفارسی ترجمه کرد و به ایرانیان گفت که :

 چون به اهدناالصراط المستقیم رسیدید آنقدر تکرار کنید و در آن مکث و تأمل و جهاد کنید تا امام خود را در مقابل خود ببینید . این بود آن نمازی که سلمان به ایرانیان آموخت . و سلمان فرستاده علی به ایران بود که برای حفظش در مقابل عمر شمشیر کشید آنهم در دوره سکوت 25 ساله و خانه نشینی اش . و همو درباره سلمان گفت :

سلمان در مقام من است و در ایمان کسی به کمال او نرسیده است .

 

علی (ع) درباره سلمان گفت که :

سلمان دارای علم تبدیل اشیاء است . و این یعنی که می تواند جوهره و ذات را دگرگون سازد و هر چیزی را بهر چیز دیگر تبدیل کند . همانطور که در جنگ خندق از پاهایش بعنوان هیزم پخت نان و غذا استفاده کرد و از یک بزغاله لشکریان را سیر نمود و بزغاله دست نخورده باقی ماند و به صاحبش باز گردانیده شد .

 

33 – از این منظر بهتر میتوان مقام سلمان را بعنوان «اساس» در دین محمّد درک نمود و نیز بعنوان جمال کمال مسلمانی و اسلامیت. و چنین است که عالم هستی در نزد او تسلیم محض است یعنی مسلمان کامل است زیرا او «سلمان» است یعنی خود ذات تسلیمیت است .

 

یعنی خود ذات اشیاء است یعنی گوهره وجود آنهم نه به علم و قدرت وحیانی و مادرزادی و موروثی . که به لحاظ موروثی برخاسته از اشد ظلم و کفر و نفاق و حق ستیزی موجود در دربار ساسانی است یعنی از ملایانی که برای قتل عام کودکان مزدکی هم وزن آن کودکان سکه می دادند .

 

کودکانی که پدرانشان بر این باور بودند که دروغگوئی گناه کبیره است و اساس ظلمت و دشمن اهورا مزداست و هر که کار نمی کند و می خورد دزد است و هرکه بیش از رزق روزانه اش ذخیره می کند درحالیکه فقیری را سراغ داشته باشد حرام خوار است .

مکتب مانی و مزدک

و مردان حق ندارند به زور به زنان خود تجاوز کنند و زن حق انتخاب همسر دارد . اینها اصول مکتب مانی و مزدک بود که متهم به اشتراک جنسی و جنگ با اهورا مزدا بودند و گروه گروه زنده سوزانیده شدند و خانه هایشان بر سرشان خراب گردید و کودکانشان را در دیگهای آب جوش می سوزانیدند . و سلمان برخاسته از چنین مذهبی بود که خروج کرد و به مکتب مزدک پیوست و تا به آخر عمر بازنگشت و عمری را در هند و چین سپری نمود تا به محمّد رسید و دید که این همان است در اوج کمال . و آنگاه در خانه محمّد پس از قرنها سرگردانی ، به آرامش و عشق رسید و در آغوش محمّد تا به آخر آرامید و گاه محمّد سرش را از زانوی خود جدا نمی کرد تا بیدار نشود و خود در همان حال می خوابید یعنی بطور نشسته .

 

آری براستی او « اساس » بود اساس هستی ، اساس تاریخ ، اساسی که بر علیه خود انقلاب کرد و ذات خود را دگرگون ساخت ولذا می توانست ذات هر چیزی را دگر گون سازد. او عدمی بود که از خود، هستی ببار آورد . او مجسمه تمام و کمال اسلام وجودی و خودجوش بود: اسلام عرفانی.

 

پس دو نوع اسلام داریم :

اسلامی که پیوند زردتشت و محمّد است یعنی از سلمان است و اسلامی که پیوند ملایان دربار ساسانی و ملایان دربار عباسی است. و ما هر دو نوعش را داریم و شاهدیم که با ما در طول تاریخ چه ها که نکرده اند. دیالکتیک این دو اسلام محور کل سرنوشت تاریخی ما بوده است.

 

آیا هنوز هم نگران بالاتر یا پائین تر بودن مقام سلمان و محمّد و علی و فاطمه هستید؟

اگر این سئوال و نگرانی هنوز هم برطرف نشده است مطمئناً هرگز برطرف نخواهد شد. زیرا اصولاً تا عشق نباشد هیچ سئوالی پاسخ ندارد و انسان اسیر توهّم و نفاق بی پایان است که: آنکه عاشق وش نیامد در نفاق افتاده بود. و اگر یک جو معرفت باشد آدم نمیتواند عاشق نشود بر این خاندان و استمرارشان در تاریخ .[12]

 

معرفی کتاب درباره شیعه شناسی

کتاب شیعه شناسی، مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی تاریخ تألیف : ۱۳۸۷. برای دانلود کتاب شیعه شناسی کلیک کنید.

 

فهرست منابع

[1] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد دوم،ص207-206،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[2] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد سوم،ص101،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[3] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد ششم،ص20،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[4] از کتاب امامیه و مذهب اسماعیلیه،ص38،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب صوتی این اثر کلیک کنید.

[5] از کتاب انسان کامل جلداول،ص164،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب صوتی این اثر کلیک کنید.

[6] از کتاب فرهنگ خان جانی،ص49،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این اثر کلیک کنید.

[7] از کتاب انسان کامل جلد دوم،ص276،اثر استادخانجانی.

[8] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد پنجم،ص25،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[9] از کتاب امامیه و مذهب اسماعیلیه،ص 68،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود این اثر کلیک کنید.

[10] از کتاب دائرة المعارف عرفانی جلد ششم،ص38،اثر استاد علی اکبر خانجانی

[11] از کتاب امامیه و مذهب اسماعیلیه،ص61،اثر استاد علی اکبر خانجانی.

[12] از کتاب انسان کامل جلد دوم،ص61،اثر استاد علی اکبر خانجانی. برای دانلود کتاب انسان کامل کلیک کنید.

 

2 thoughts on “شیعه شناسی

  1. ناشناس میگوید:

    سلام
    از مطالب مفید شما متشکرم
    من کتاب شیعه شناسی استاد خانجانی رو مطالعه کردم.
    خوندن این کتاب رو به همه پیشنهاد میکنم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *